غزل شمارهٔ ۱۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۱۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۸ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
من این مصرع را به صورت زیر یافته ام:
یاقوت چه باشد بده آن قوت روان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار
به
تا مست نباشی نکشی بار غم یار
بادرودوسپاس فراوان
تغییرات پیشنهادی دوستان بزرگوارمان نه تنها در کتب معتبری که در دسترس اینجانب است وجود ندارد بلکه به زیبایی وظرافت شعر نیز لطمه میزند .
در مصراع نخست از بیت ششم، بسیار این اشتباه به چشم می خورد:
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
در صورتی که اصل آن چنین نبوده است و شاید ناسخین به دلیل آنکه معنای آن را در نیافته اند، به ناروا این چنین نقل کرده باشند.
همانگونه که دوست گرامی، حمیدرضا به نقل از محمرضا ترکی آورده است، این مصراع باید چنین باشد:
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
منظور آن است که در مقابل شیرینی لبان یار، زنبور عسل (مگس نحل) به هیچ است و انگار که عسلی برخود دوخته باشد.
بیت سومش حکمتی ست که باید بر سر در عالم نوشته شود.
الله الله از دو بیت آخر
با عرض سلام
(...عسلی دوخته...) صحیح میباشد.عسلی در واقع پارچه ای طلایی رنگ میبوده است که در زمانهای خیلی دور ، افرادی که غیر مسلمان بودند بر دوش میگذاشتند جهت تمیز از مسلمانان.که در اینجا سعدی بزرگ استادانه این را میرساند که در برابر شیرینی لبهای تو حتی زنبور عسل هم دست خود را به نشان تسلیم بالا میگیرد.
احسنت به نظر درست میاد.چون میز کوچک عسلی هم دراصل منبت های طلایی دارد.
با سلام
من هم با فرمایش جناب محمد کشاورز موافقم
اگر ”عسلی دوخته“ را قبول کنیم معنای دیگری به شعر داده ایم که بسیار زیباست
غیر مسلمانها برای تمیز از مسلمان پارچه ی زردی به شانه ی خود می دوخته اند
خاقانی میفرماید: گردون یهودیانه به کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند
که منظور از زردپاره خورشیداست
و سعدی هم در جایی سروده :
این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
بدین معنا که : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست میکشد
(در قدیم اعتقاد به مسلمان و غیر مسلمان بودن زنبورها داشته اند)
بااحترام
مرسده
استاد سخن اینجا زیبایی دهان و شیرینی لبان کشیده شده بر دهان دلارام را به زیبایی نوار زرد رنگ کمر زنبور عسل(عسلی) و شیرینی عسل مانند کرده
شیرینی لبان یار زنبور میانم ( کمر باریک) گویی تمامی اندوخته مگس نحل(مگس انگبین، گبت)
است. به همین سادگی !!
تفسیرهای دور از ذهن از آن جمله در این بیت استاد سخن( عسلی رنگ، جامه عسلی، خط عسلی و ...) مرا به یاد جستجوی معنای کوه بیستون می اندازد که برخی ایران شناسان!!
بغستان و بهستان و جز آن میگویند و حتا استادان بزرگ ما نیز به به همان راه میروند.
داستان اما چنان ساده است که شاید از فرط سادگی کسی بدان نیندیشیده است!
از صحنه به سوی کرمانشاه که میرانید،چون به نزدیکی گاماسیاب میرسید بیستون را می بینید کج شده به سوی جنوب ، انگار در حال فرو افتادن است.
کوهی که هم به قاف میماند استوار و سرافراز ، « بی ستون « ایستاده است. ازیرا بیستونش میخوانند..
در پای همین کوه ،که همواره شاهینهای گسترد بال گرداگرد آن در پروازند؛ در نزدیکی سراب بیستون ، همچنین تندیس کودکی است که بازهم ایران شناسان سابق الذکر و پیروان داخلیشان آنرا مجسمه خردسالی « هرکول » می پندارند!!!! اینا ن آیا داستان زال و سیمرغ را نمیدانند؟ یا کاسه ای زیر نیم کاسه شان پنهان است؟؟
مجسمه کودکی
با سلام در رابطه با این غزل چند نکته در حد بضاعت خدمت دوستان ارایه میکنم 1 - سعدی در بیت اول تقاضای شراب از ساقی ازل میکند و در ضمن ارزش انرا مشخص می کند و میگوید من ارزش انرا می دانم و هم اکنون مست ان شرابم 2 - در بیت دوم منظور از بدر بیر خود سعدی است که در ان زمان مرشد و بیر و راهنمای صوفیان خانفاه بوده است که در واقع او ساقی دیگران است که شراب روحانی را از ساقی باقی می گیرد و خود را دایم المست میکند و به صوفیان در حد ظرفیتشان می خوراند و اشاره به این دارد که چون من این شراب را میدهم و همه مرا می شناسند و میدانند که فصدی جز خدا ندارم بنابراین نمی توانند به شاگردان جوانم ایراد بگیرند که اینها کفر است 3-در بیت سوم به نکتهای اشاره میکند و تذکر می دهد که فقط افرادی به این معانی می رسند که خود مست باشند که مست میتواند بار سنگین عشق را به دوش بکشد 4 - در عشق مستی درجاتی دارد و هر کس مطابق با ان درجه شراب میخورد و از خط اول درد تا خط هفتم جور متفاوت است ودر سیر و سلوک اولین مرحاه مسنی یا اولین شهر عشق یا بقول فردوسی اولین خوان طلب است یعنی باید این شوق در تو ایجاد گردد که او را بخواهی و خنه به خانه کو به کو دنبال او بگردی و او را طلب نمایی مولوی می فرماید لنگ و لوک و چفته شکل بی ادب سوی او می خیژ و او را میطلب یعنی بهر طور ممکن دنبال او باش بهرحال اگر کسی وارد این وادی شد انوقت خود ره بگویدت که چون باید رفت 5 - در مصرع دوم بیت چهارم لغت شاید به معنی شایسه است و بهتر است در مقابل نشاید 6 -در بیت 5 می گوید حسن تو هم در صورت وهم در معنی چنان است که انسان حیران میشود و زبانش از توصیف باز می ماند 7 - در بیت ششم که دوستان بیشتر به ان برداخته اند توصیه این فقیر اینست که ملا لغتی نباشیم و تلاش برای درک معانی کنیم در اینجا سعدی به وصلی چنان شیرین رسیده که لغتی جز عسل برای بیان ان بیدا نکرده است چرا که در دنیای مادی شیرینتر از عسل یافت نمیشود برای درک بیشتر مادری را تصور کنید که فرزند خود را گم کرده و بعد از دلهرهای زیاد و نگرانی او را سالم می یابد شیرینی چنین لحظه ای را چگونه میتوان بیان کرد 8 - خلاصه اینکه راه عشق بر بیچ و خم است که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
لطفا مفعول و متمم اشعار را هم بنویسید
درود.
این که اشعار رو کسی روایت میکنه خیلی خوبه!
و بسیار مفید
فقط نکته ای وجود داره صحیح خواندن اشعاره!
مثلا در بیت دوم آقا محمدی اینگونه خواندند که
«اول پدر پیر خورد رَطْلِ دمادم»
اما اگه بخونیم «اول پدر پیر خورد رَطْلْ دمادم» قشنگ تر نیست؟
در ضمن حتی در خوانش یک متن علمی هم فراز و فرود صدا مهمه چه رسد به شعر سعدی!!!!
یه عجله خاصی توی خواندن هست که باعث یکنواختی میشه نمیدونم شاید طول خواندن نباید از یه زمان خاص بیشتر بشه.
به هر حال کار جالبی بود و مفید تر و بهتر میشه اگه یکسری ریزه کاری ها رعایت بشه
با سلام
جای بسی شگفتی است که دوستان فرهیخته
برای این بیت ساده معانی دور از ذهن ارایه می دهند
اگر واژه ی (میان) را که به ضرورت شعری جابجا شده
در جای اصلیش قرار بدهند شعر معنی می شود
آن عسل (اندوخته ای )که زنبور عسل در اختیار دارد
از میان لب شیرین تو کسب کرده است
درباره ی بیت ششم نظرات مختلفی وجود داره،این معنی به نظرم از همه قابل قبولتره : ای یار خوش اندام و باریک میان ! زنبور عسل از شرم (به خاطر) شرینی لبهای تو ،عسل خود را پنهان داشته و آن را اندوخته و عرضه نمی کند.
به قول حافظ : از حیای لب شیرین تو ای چشمه ی نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
پیوند به وبگاه بیرونی
در میان همه ی نظرات بر بیت ششم :
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
یا آنک عسلی دوخته دارد.
حاشیه ی آقای کشاورز و خانم مرسده بسیار محکم و رساتر بود
خانم مرسده مثال بسیار جالبی آوردند :
..
این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
بدین معنا که : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست میکشد.
یعنی کافر می شود
مانا باشید
در بیت مقایسه مگس نحل و زنبور هیچ یک از تعابیر را صحیح نمی دانم به ذات معنا . که مگس از خود عسلی ندارد و وام دار شهد شیرین خرما است . اما زنبور تولید کننده عسل به ذات خود است . مانند مقایسه مگس و سیمرغ است . نظر شخصی بنده با مراجعه به معنا می باشد . سپاس
حال اگر متنی به صورت صحیح هم به دست ما رسیده باشد با مقایسه کلامی و سبک شناسی مخدوش نفرمایید . چه انکه متن فعلی در انتقال معنا مشکلی ندارد . که نیاز به تصحیح داشته باشد . مگر انکه با دیده کژ فهمی به ان بنگریم. در غیر این صورت تنها با ارایه نسخ کهن می توانیم در متن اشکالی وارد بدانیم .
نکته دیگر و بسیار مهم توجه به صفات زنبور است که عسل و شهد تنها خاصیت ان نیست < نیش و درد و سوزش هم دارد . که با بیت اخر قرینه معنا دارد . جای نیش و درد باقی خواهد ماند . و شیرینی عسل هم از درد آن نخواهد کاست .
و در آخر در پاسخ دوست گرامی بابک . زنبور می تواند عسلی بدوزد در ان بیتی که اشاره کردید از سروده هی دیگر . که مقام و منزلتی دارد که از ان دست بکشد. اما مگس چرا باید عسلی بدوزد ؟ از چه چیز می خواهد دست بکشد ؟ ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت؟ خود شاعر می دانسته که در بیت بعدی مشکل درک معنا ایجاد خواهد شد و هشدار داده است . توجه بفرمایید .
سینا جان
صحبت از مگس نرفته ، عزیز دل
مگس نحل به مانای زنبور عسل است
مگس نحل ، نه مگس
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
درست این بیت چنین باشد:
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبور میان را
زنبور میان:کمر زنبوری
عسل(شهد) لب شیرین تو زنبور میان(کمر زنبوری) زنبور عسل را چنان خوار کرده تا عسلی بر تن دوخته دارد(مانند غیرمسلمان در برابر مسلمان)
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد.
رنگ چشات عسل طعم لبت عسل
اسمت که شیرینه اونم بذار عسل
داود بهبودی
پیوند به وبگاه بیرونی
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
رطل نیز از واژگان معرب است و در اصل "لتر" بوده که میشود نیم من تبریز یا 300 مثقال
همانند کفت و کتف
دول و دلو
در عربی لیتر را لتر گویند
لیتر. (فرانسوی ، اِ) واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص چهار درجه سانتیگراد
میشود برداشت نمود که اگر زنبور عسل آن نوار زردرنگ را نداشت تشخیص اینکه کمر باریک تو و زنبور کدام زیباتر باشد سخت است ولی زنبور با این تن دردادن کار را تمام کرده و از پیش پذیرفته که چه جایگاهی دارد. مانند اهل کتاب در میان مسلمانان یا پیشتر یهودیان در میان مسیحیان
جبر و اختیار || قضا و قدر
یاد آوری اندکی دستور زبان ، مارا در فهم بیت :
آنک عسل اندوخته......... یاری خواهد داد
"مفعول مستقیم ،" و حرف نشانه " را " . جمله ابیات به را ختم می شوند و مفعول بی واسطه :
بده یاقوت روان را 0 یاقوت روان مفعول است
....کشد بار گران را بارگران
....نبینند جهان را
....فرامش کند آن را
....
تنها این بیت است که مصرع دوم به تمامی مفعول صریح است!!(شهد لب شیرین تو زنبور میان)
فعل آن کجاست؟
در مصراع نخست، اندوخته دارد
زبان سعدی است ، زبان معیار است، زبان سهل و ممتنع است.
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
با تشکر از تعابیر زیبای دوستان، ظاهرا سبک و سیاق بیت ، شیرینی لب یار به عسل تشبیه شده ، و میان دو لب یار.زبان یار به زنبور تشبیه شده که هر کس طالب نوشیدن شهد عسل لبهای یار است باید درد و تلخیه نیش زبان را تحمل یارد
مگس نحل یا زنبور عسل در فارسی منج(بر وزن کنج) هم گفته شده و که در زاگرس جنوبی گنج (بر وزن کنج) گویند و دختران ترگل را همچنین گوبا بدان جهت که عسل اندوخته دارند و خدا بهتر داند.
البته چون زنبور درشت بی مروت نیشزن را نیز گنج خوانند عجیب نیست که برخی را نظر این است که بدین جهت ترگلان را گنج گویند ولی چون در بیان شیرینی و زیبایی به کسی گنج گویند این نظر درست نیست و خدا آگاهترین است.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
اگر بحث عسلی را کنار بگذاریم و بیت را همین گونه که آمده بپذیریم ساده ترین و سرراست ترین برداشتی که میتوان کرد این است:
شهد لب شیرین تو کمر باریک(کمر زنبوری) زنبور عسل را وادار میکند عسل خود را بروز ندهد(از سر شرمندگی)
چیزی مانند این:فلانی که آمد دیگران ماستها را کیسه کردند.
انجا که عقاب پر بریزد
از پشه ی لاغری چه خیزد
اما اگر عسلی را بپذیریم که به نظرم درست تر است و آن را چنین بخوانیم که "میان" در نیم بیت دوم به زنبور برگردد و نه "تو" :
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو!،زنبور،میان را
آنجا را ببین که چگونه عسلی بر میان زنبور عسل دوخته شد از شهد لب شیرین تو
و این از هر نظر زیبا است و ساده
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
به تعبیری دیگر می توان گفت: زنبور نیز از شهد لب شیرین تو {نازک میان} عسل اندوخته دارد.
اما {آنک عسلی} را بیشتر می پسندم با توضیح بانو مرسده
یعنی کسی میان شهد لب شیرین تو و شهد زنبور به نادرستی نمی افتد چرا که از پیش بر میان زنبور عسلی دوخته شده و زنبور هم پذیرفته است همانند یهود و زرتشتی در میان مسیحیان و مسلمانان
از این مقایسه ها در ادبیات ما کم وجود ندارد.
و به همین دلیل یعنی اشاره به عسلی زرد رنگ است است که سعدی از "آنک" بهره گرفته که وازه ای است برای اشاره به دور و تشخیص یعنی آنجا را یا آنجا را ببین که عسلی بسته
عبیداله گوید روزی به بازار نشابور جغلکی که برای خرید جامه سال نو پاپایش را دوان دوان دنبال میکرد ،یهودی عسلی میان و زرتشتی زنار بسته ای را ناغافل فلافل خوران رویت نمود به بابا قوچعلی اش گفت: بابا قوچی آنک جهود وآنک مجوس ولی قوچعلی سربزیر بود!به ناگاه دختر ترگلی از میان هر دو پدیدار شد با نوارکی بر بینی کشیده تا بناگوش صدا زد: بابا قوچی آنک گنج وانک منج شاید هم سنبور(زنبور).بابا قوچی زیر سرش بلند شد و شکم خود را به اندرونی هل داد که شنید:
ایش ایش ایکبیری
هماندم حاج آقا شیخ ابوسعید که با تبلت خود ور میرفت و از اداره زمین شهری برمیگشت تا مالیات بر ارزش افزوده رباعیات خود را قسطی پرداخت کند شنید و همچنان که لب خود را میگزید گفت:قوچعلی فرزند خردم به هوش باش پلیز و رو به دختر گفت عزیز دل برادر
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را
قوچعلی که از این همه ماجرا که تازه سال نو نیامده و بر وی رفته است جا خورده بود شگفت زده شده بود از زبان و دهانش در رفت که کو بقیه اش.حاجی که دخل و خرجش میزان نبود به خاطر گل روی همه
قول شرف دارد نیم دیگر رباعی را تا سال دیگر کامل خواهد کرد باشد که مالیاتش جور شود.والله اعلم.
و آنگاه که سر در جیب مراقبت فرو برده بود و غرق در افکار پریشان ، ناگاه سر بر آورد و فریاد که یافتم یافتم،:
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را
لیک انکه زرنگ است شناسا و زبل
نادیده رخش ، بوی کند گیسو را
جسارت بنده رو هم بپذیرید
من هم نظری دارم
شهد لب شیرین تو زنبور میان را
این مصراع رو دیدم متوجه شدم من چنین مصراعی در یکی از شعرهام دارم(نیش خنجر به زبان داشت به لب آب حیات)
لب های شیرین تو , یک زنبور گزنده در میان داره , زبان تلخ ...
که چشیدن این شهد به اون نیش که زنبور ممکن هست بزنه می ارزه
شما درسته زبان گزنده ای داری اما لبات ...
درود بر شما
به نظر می رسد اگر(را) در معنی نقش نمای متمم (از)گرفته شود ابهام برطرف می گردد و معنی بیت (آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل/شهد لب شیرین تو زنبور میان را)چنین خواهد بود:
آنک زنبور عسل از شهد لبان شیرین تو باریک میان،عسل خود را می گیرد و می اندوزد.(به نظر می رسد سعدی در این بیت لبان یار خود را به صورتی پوشیده به غنچه مانند کرده است که مگس نحل،عسل خود را از شهد آن فراهم می کند!!!)
بسیار ساده است
عسلی دوخته را اگر قرار دهیم با مصرع دوم
سازگار نیست هر چند چیزی بنام عسلی وجود
داشته باشد
زبور عسل از شهد لب تو عسل اندوخته است
من این مصراع را در نسخه ای به اینصورت دیده ام:
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
به
تا مدعیان خرده نگیرند جوان را
پیام این شعر سرسپردگی در برابر معشوق است.
وزن مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیل ُ فعولن
بیت اول
ساقی بده آن کوزۀ یاقوت روان را
یاقوت چه ارزد ؟ بده آن قوتِ روان را
ای ساقی ، کوزۀ شرابِ سرخ را که مانند یاقوتِ مذاب است ، بیاور و به من بده . یاقوت در برابر شراب چه ارزشی دارد ؟ آن شرابی را که غذای روح است به من بده .
بیت دوم
اوّل ، پدرِ پیر خورَد رَطلِ دَمادَم
تا مدّعیان هیچ نگویند جوان را
ابتدا پدرِ پیر از آن پیالۀ بزرگ پی در پی می نوشد تا لاف زنان برای شراب نوشی به جوان خرده نگیرند . [ رطل = پیاله بزرگ شراب / مدعیان = جمع مدعی به معنی ادعا کننده و لاف زن و کسی که دعوی هنر و عشق کند ولی کم مایه و دروغگوست ]
بیت سوم
تا مست نباشی ، نبَری بارِ غمِ یار
آری ، شتر مست کشد بار گران را
تا از عشق سرمست نباشی . توانِ حملِ غمِ یار را که به سانِ بار است . نخواهی داشت ، آری ، شتر هنگامی که مست باشد بارِ سنگین را به راحتی حمل می کند . [ مست = بیخویش و عاشق / شترِ مست = شتر به شهوت آمده و جفت خواه / بار گران = بارِ سنگین و بزرگ ]
بیت چهارم
ای روی تو آرامِ دلِ خَلقِ جهانی
بیرون تو شاید که نبینند جهان را
ای کسی که طلعتِ زیبای تو موجبِ آرامش دلِ مردمِ دنیاست . شایسته است که مردم جهان بدون وجودِ چهره ات دنیا را نبینند . یعنی دنیا بی روی تو ارزش دیدن ندارد . [ شاید = شایسته و سزاوار ]
بیت پنجم
در صورت و معنی که تو داری ، چه توان گفت ؟
حُسنِ تو ز تحسین تو بسته ست زبان را
در باب زیبایی ظاهر و ژرفای باطن و سیرت تو چه می توان گفت ؟ براستی زیبایی تو زبان را از ستودنت ناتوان کرده است ، یعنی زبان قادر به وصفِ تو نیست . [ صورت و معنی = ظاهر و باطن ، صورت و سیرت / حسن = جمال و زیبایی ]
بیت ششم
آنک عسل اندوخته دارد مگس نَحل
شهد لب شیرین تو زنبورِ میان را
زنبور عسل که شایسته ترین موجود در تولید شهد است . در برابر شیرینی لبان تو عسلی به کمر دوخته و برای خدمت به آنها کمر بسته است . یعنی لبانت از شهد شیرین تر است . [ مگسِ نحل = مگس انگبین ، زنبور عسل / شهد = عسل و شیرینی / زنبور میان را = میان و کمر زنبور را / عسلی = پارچۀ زردی که یهودیان به جهت امتیاز از فِرق دیگر بر دوش اندازند و این لفظ عربی الاصل است و آن را لباس عسلی و جامۀ عسلی هم گویند ]
بیت هفتم
زِاین دست که دیدار تو دل می بَرد از دست
ترسم نبَرم عاقبت از دستِ تو جان را
اینگونه که چهرۀ تو آدمی را شیفته و بی قرار می کند . بیم آن می رود که سرانجام نتوانم از دست تو جان سالم بدر برم . [ زین دست = بدین منوال ، این چنین / دیدار = چهره و صورت / ترسیدن = بیم داشتن و مطمئن بودن ]
بیت هشتم
یا تیرِ هلاکم بزنی بر دلِ مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیرِ امان را
بنابراین یا با تیری که موجب هلاک است ، دلِ خسته ام را آماج قرار می دهی و هلاکم می کنی یا جان می دهم تا تیر امان از تو دریافت کنم . [ تیر هلاک = تیری که سبب هلاکت نابودی گردد ، تیر خلاص / جان دادن = مردن / تیر امان = سلاطین چون کسی را امان دهند و خواهند که مزاحمتی از لشکریان به او نرسد ، تیری که نام پادشاه بر آن نقش کرده باشد . از جعبه خاص به او دهند و این نشان امان باشد . ( لغت نامه ) ]
بیت نهم
و آنگه که به تیرم زنی ، اوّل خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
و آنگاه که خواستی مرا با تیر بزنی از این امر آگاهم کن تا پیش از زدن ، دست و کمان تو را به شکرانه توجه به من بوسه دهم .
بیت دهم
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیده ست
کز شادی وصلِ تو فرامش کند آن را
سعدی از دردِ دوری تو آنچنان متحمّلِ رنج و سختی شده است که حتّی شادی وصل تو نمی تواند آن را از خاطر وی بزداید .
بیت یازدهم
ور نیز جراحت به دوا بازِ هم آید
از جایِ جراحت نتَوان بُرد نشان را
واج آرایی : تکرار حرف " ج "
تناسب : جراحت ، دوا
و اگر هم زخم به کمکِ دارو التیام یابد . از محلِ زخم نمی توان نشان آن را زایل ساخت . یعنی همیشه اثر داغِ عشق تو بر هستی ما باقی خواهد ماند . [ ور نیز = بعد از این ، همچنین / بازِ هم آمدن = به هم آمدن ، التیام یافتن ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
چیست ازعسل شیرینتر؟سرکه مفت.عبیدزاکانی
در بیت اول دو واژه "روان" آرایهی جناس تام دارند اولی به معنای رقیق،سیال،جاری است و دومی به معنای روح و جان و نَفس آمدهست پیوند به وبگاه بیرونی