گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمان‌ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را
پنجه با ساعدِ سیمین نَه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۱۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۷ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۱۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۷ به خوانش امیر اثنی عشری

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"سه گاه ۱۲"
با صدای محسن کرامتی (آلبوم ۱۸۶ تصنیف قدیمی ۴)

حاشیه ها

1392/11/05 04:02
دکتر ترابی

من البته هیچگاه چنین نسخه ای ننوشته ام ،اما به روزگار شیخ گویا پزشکان اینگونه تجویزهانیزمی نموده اند آنهم برای بیماری که امکان پیچیدن نسخه را نداشته است.

1393/07/24 03:09
امین

مثل همیشه زیبا

1393/07/07 20:10
سهیل

نسخه شما چیست دکتر؟
خواهشمندم بفرمایید؛ شاید بکار من و امثال من بیاید.

1393/07/07 21:10
دکتر ترابی

شیخ خود نسخه را نوشته و سفارش
لازم را فرموده . سربسپارید ، دروازۀ دل فراخ بگشاییدو از سرزنش خلق نهراسید.
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟؟
طبیب دل خویش می شناسی؟؟
دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن!!

1394/02/30 21:04
ایران

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
شاید بهتره بگوید
گفتم که ایا در این درد بخواهم مردن.
استادان برسی کنند

1394/02/30 22:04
سیاوش بابکان

ایران گرامی،
جابجا کردن آیا با که گذشته از اشکال دستوری
مشکل وزنی نیز می آفریند<
امتحان کنید!

1394/04/30 20:06
شایق

با سلام هرکس بنده او شد اختیار را در کف او می نهد و دست از خود می شوید و از نمام بندهای دیگر رهایی می یابد از ان رو که در بند توام ازادم یا رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست و وقتی چنین شد از دوست هرگز نمی رنجد و همه ناملایمات را تحمل میکند و او را خواست دوست میداند و میگوید عاشق انست که بر دیده نهد بیکان را بهر حال سعدی ارزو میکند که ای کاش همه میتوانستند ان روی زیبا را ببیند تا بدانند که روی زیبا در این دنیا در برابر ان زیبایی مطلق قطره ای بیش نیست و بجای این اذتهای زود گذر ان لذت مطلق را جستجو میکردند اما چه کند که همه را دیده نباشد که ببینند ان را و خلاصه بوسه وکنار او هزار درد بی درمان را از جمله اشفتگی بخل حسادت کبر ثروت اندوزی بد اخلاقی بی ادبی شهوترانی و .... درمان میکند و این نسخه ای است که تمام عرفا در طول تاریخ بیچیده اند و باز خواهند بیچید و سعدی با همین نسخه از ملامت مردم نمی هراسد و اصولا مرد خدا را با نام وننگ رابطه ای نیست و هر چه بادا باد

1394/11/06 18:02
مصطفی

در مصرع اول بیت نهم بنظر میاد " در" به جای "با" خوشتر مینشیند و بخوانیم: پنجه در ساعد سیمش نه به عقل افکندم. ...

1394/11/07 10:02
مصطفی

پنجه در ساعد سیمش بنظر بهتر میاد

1395/06/09 09:09
رضا

به نظر وزن این شعر با "فاعلاتن" شروع می شود نه "فعلاتن"

1395/11/12 01:02
محسن میرزایی

نگاه سعدی به عشق را میتوان در تک تک ابیات این شعر مشاهده کرد؛ رضا در برابر معشوق.
و چه پیروزی ای بزرگتر از تسلیم شدن در برابر معشوق و محبوب!!!

1396/10/14 21:01
بهرام پیروزخسرو

یکی از معدود شعرهایی است که چند بیت ان به هم مربوطند و در ادامه هم میایند تا روایتی بکنند.از بیت چهارم تا هشتم به هم پیوسته است و زیبایی را بیشتر می کند.

1397/01/14 16:04
ایرانی

در بیت دهم این غزل زیبا اسلوب معادله وجود دارد یعنی میشه جای دو مصرع را با یکدیگر عوض کرد و یا میان آن دو علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی بر پایه تشبیه و مصرع دوم در حکم مصداقی برای مصرع اول است.
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

1397/01/14 16:04
امین

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را

1397/06/03 08:09
هادی

ماشاء الله...بسیار زیبا بود

1398/01/13 23:04
محمد

بیت پنجم و ششم، امان از این استادِ سخن

1399/02/10 12:05
مرتضی

فکر میکنم در بیت مصرع »سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات« به جای »خلق« »غیر« شنیده بودم
سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات

1399/05/26 14:07

هرگز پرده نی افتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق نببینند نگارستان را
همه را دیده در اوصاف تو مثل دیروز ماندی
بهتر آن که عیب گویند من حیران را
حالا از نظر ما سعدی باید این حالتی می نوشت.
وای از روزی که عاشق رقیب داشته باشه.

1399/07/12 11:10
ناشناس

میشه تفسیر دو بیت آخر رو بفرمایید

1400/10/19 12:01
قطره

بیان عجز و ناتوانی. و فرمانبرداری 

1401/04/16 03:07
احسان چراغی

خواجوی کرمانی:

هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش

1401/06/03 14:09
فاطمه زندی

وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بیت اول

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را ؟

چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را ؟

بنده جز تسلیم شدن در برابر معشوق چاره ای نمی شناسد . همچنان که گوی جز تن دادن به ضربه های چوگان راهی ندارد . [ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ]

بیت دوم

سروِ بالایِ کمان ابرو اگر تیر زند 

عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را

هر گاه معشوق بلند بالای ابرو کمانی ، تیر به سوی عاشق روانه سازد . این عاشق است که چشمان خویش را آماجگاه تیرِ او می سازد و شاکر است . [ بالا = قد و قامت ]

بیت سوم

دستِ من گیر که بیچارگی از حد بگُذشت

سرِ من دار که در پای تو ریزم جان را

به خاطر اینکه عجز و ناتوانی و درماندگی من از حدّ توان گذشته است ، مرا یاری کن و برای اینکه بتوانم جانم را نثارِ گام هایت نمایم ، عنایت و محبتت را از من دریغ مدار .

 بیت چهارم

کاشکی پرده برافتادی از آن مَنظرِ حُسن

تا همه خلق ببینند نگارستان را

ای کاش روی بند از آن چهرۀ زیبایت برمی افتاد تا تمامِ مردم در آن سویِ نقابت ، رخسار پُر نقش و نگار و زیبای تو را مشاهده می کردند . [ منظرِ حُسن = نظرگاه و چهره و صورت زیبا / نگارستان = محل پر نقش و نگار ]

 بیت پنجم

همه را دیده در اوصافِ تو حیران ماندی 

تا دگر عیب نگویند منِ حیران را

و با مشاهدۀ رخسارت ، چشم همگان به تماشای ویژگی های تو متحیّر می ماند تا دیگر عیبِ منِ واله و حیران را به زبان نیاورند و ملامت نکنند . [ همه را دیده = دیدۀ همگان / اوصاف = ویژگی ها ، صفت ها / منِ حیران را عیب = عیب منِ حیران ]

 بیت ششم

لیکن آن نقش که در روی تو ، من می بینم

همه را دیده نباشد که ببینند آن را

امّا نه ، آن نشانی که من در چهرۀ تو می بینم ، دیگران قادر به دیدن آن نیستند . یعنی بصیرتِ دیدن آن نقش را ندارند . [ لیکن = امّا ، ولی ، با این همه ، در تداول فارسی به صورت لیک هم بکار رفته است / نقش = نشان و اثر ، عکس و تصویر ]

بیت هفتم

چشمِ گریانِ مرا حال بگفتم به طبیب 

گفت : یک بار ببوس آن دهنِ خندان را

حالِ چشمِ گریان خویش را با طبیب در میان نهادم ، گفت : برای درمان یک بار دهانِ خندانِ معشوق را ببوس .

گفتم : آیا که در این درد بخواهم مُردن ؟

که محال است که حاصل کنم این درمان را

گفتم آیا منظورت این است که در این درد جان خواهم داد ؟ زیرا دست یابی به این شیوه درمان ، یعنی یک بار بوسیدن لبِ یار ممکن نیست . [ که = در مصراع دوم به معنی زیرا که / درد = احساس نیاز و تمنّای شدید برای رسیدن به معشوق ]

بیت نهم

پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم 

غایت جهل بُوَد مشت زدن سِندان را

زورآزمایی من با بازوی نقره گون او خردمندانه نبود ، چرا که مشت بر سندان کوفتن نهایت نادانی است . [ ساعد = بازو ، در استعمال فارسیان مابین کفِ دست و آرنج را گویند . ( لغت نامه ) / غایت = نهایت / سندان = آهنی ضخیم که فلزات و جز آن را بر آن نهند و با پتک کوبند ]

 بیت دهم

سعدی از سرزنشِ خَلق نترسد ، هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را ؟

دور باد از من که از ملامت های مردم بیمی به خود راه دهم ، زیرا حال من حال کسی است که در رود نیل غرقه گشته است و ریزش باران بر وی اثری ندارد . [ هیهات = چه دور است ، فارسیان در مقامِ تحسّر و تأسف بکار می برند ، افسوس / اندیشه کردن = ترسیدن و بیم داشتن ، غمگین بودن ]

 بیت یازدهم

سَر بِنِه گر سر میدان ارادت داری

ناگزیر است که گویی بُوَد این میدان را

اگر اندیشه ورود به میدان عشق را در سر می پرورانی ، تسلیم باش ، زیرا در میدان عشق و ارادت باید سَری برای فدا شدن داشته باشی . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجه خاص / گوی = بیت 1 از غزل 17 ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/01/11 07:04
غلامرضا معمارزاده طهران

استاد شجریان روح تازه ای به اشعار سعدی دمید. ضمن اینکه نه سعدی را با استاد شجریان شناختیم و نه اینکه استاد فقط از سعدی پرتو گرفت

1403/06/08 20:09
محسن مرتضوی

مصرعِ"غرق در نیل چه اندیشه کند باران را" از آن مصراع‌های سعدی‌ست که جنبه ضرب‌المثل یافته است.

توضیح مختصر غزل: پیوند به وبگاه بیرونی