غزل شمارهٔ ۱۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۱۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۶ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۱۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سلام، بیت یکی به آخر مونده، قدح نیست، درستش قدحم هست که وزن شعر سکته نکنه، یه میم اضافه کنید لطفا
قدح به کسر آخر صحیح است و چه زیباست .....
بی دهانت اگر سد قدح نوش دهند یعنی سعدی باده با بوس میخواسته ورنه بی بوس گویا دیگر بسندگی نمی کرده است , بر او درود باد
روزی که با دوست دست به بر نشده است شب به بالین با غم دوری گریبانگیر بوده است و این مهرجویی است بینهایت تن و پیکری و جای ریو و شکی هم نگذاشته است
با سلام خلاصه این غزل اینست که می فرماید از زمانی که ترا دیدم و با تو هم اغوش شدم دیگر محال است ترا ولذت ان وصل را فراموش کنم و اگر هزاران نوش به من بدهند یعنی اگر دنیا و عقبی را یکجا به من بدهند انرا با تو عوض نمی کنم بنابراین از تو میخواهم که همچنان به بندگی مرا فبول کنی و از درت نرانی حافظ نیز در این رابطه می فرماید به ولای تو که اگر بنده خویشم خوانی ز سر خواجگی کون و مکان بر خیزم
احساس می کنم در مصرع دوم بیت سوم به جای " کند " " شود " باشه. تا شود لذت وصل تو فراموش مرا
اگر "کند" باشه، کژتابی داره. تا لذت وصل تو مرا فراموش کند !!!!
شربت تلخ برگ چغندر نیست
آی آدمها شربت تلخ برگ چغندر نیست
هر که نوش کند درد فراموش کند نی
و شاید در فرودست شلغمی میپزد
خیال در سر و تن ریش ریش شباهنگام
نیمانی
سلام دوستان
این شعر زیبا رو میتونید با صدای زیبا حسین علیشاپور در لینک زیر گوش بدید
من که ازت بردم شما هم ببرید
پیوند به وبگاه بیرونی
تار از محمد آدینه در مایه دشتی
سید اکبر جان اینجا شاعر میگوید که شربتی تلختر تر از زهر جدایی تو باید موجود باشد تا من لذت وصل تو را فراموش کنم. فرضی ناممکن ساخته که بگویذ لذت وصل تو فراووش شدنی نیست. فاعل کند به شربت برمیگرده
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا :
تا لذت وصل تو را از من فراموش کند.
مرا (را ) تبدیل به از می شود.
کاش قواعد دستور هم کار می شد در این بیت ها
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بیت اول
تا بُوَد بارِ غمت بر دلِ بی هوش ، مرا
سوزِ عشقت نَنِشاند ز جگر ، جوش ، مرا
تا غم تو به سان باری بر دل بی قرار و شیفتۀ من سنگینی می کند ، سوزِ عشق تو جگر مرا از جوش نمی اندازد . [ هوش = خرد ، آگاهی ، روح / بی هوش = از خود بی خود ، دیوانه ، مدهوش (لغت نامه) / در این بیت غم به بار تشبیه شده است ]
بیت دوم
نگذرد یادِ گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بُوَد آن زلف و بُناگوش ، مرا
تا زمانی که تصویری از آن زلف و بناگوش در ذهنم باقی است ، به یادِ گل و سنبل نمی افتم . [ گل = گل سرخ / سنبل = در لغت به معنی خوشۀ جو ، گندم و مانند آ ن است ، و نیز نام گیاهی است از تیرۀ سوسنی ها با جام و کاسۀ رنگین و دارای گل های بنفش خوشه ای . چون زود گل می دهد و گلش زیبا ، خوش رنگ و خوشبوست ، مرد توجه است و جزو گیاهان مرغوب زینتی است . برگ های سنبل دراز و نوک تیز است و گل های آن به شکل خوشه های بلند ، به هم فشرده ، معطر و به رنگ های قرمز ، آبی ، ارغوانی ، سفید و زرد است . شاعران زلف معشوق را به سنبل و خطّ یار را به سنبلِ تر تشبیه کرده اند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / خاطر = فکر و اندیشه ، دل / بناگوش = نرمه و پسِ گوش عذار و صورت ]
بیت سوم
شربتی تلخ تر از زهرِ فراقت باید
تا کند لذّتِ وصلِ تو فراموش ، مرا
برای آنکه بتوانم لذّتِ وصلِ تو را از خاطرم ببرم ، نوشیدنی ای تلخ تر از فراقِ چون زهرت باید به کام رسد . یعنی زهرِ فراقت موجب نمی شود که تو را فراموش کنم . [ شربت = در عربی به معنی مقداری از نوشیدنی که به یک بار نوشیده شود ، و در زبان فارسی به معنی آب میوه و عصارۀ آنکه با قند ، شکر یا عسل پخته و قوام آورده باشند / فراموش کند = از یاد ببرد ، از خاطر بزداید / در این بیت فراق به زهر تشبیه شده است ]
بیت چهارم
هر شبم با غمِ هجرانِ تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش ، مرا
اگر هیچ روزی نتوانم تو را در آغوش گیرم ، مانعی ندارد . زیرا شب ها با غم تو سر بر بالین می نهم . [
بیت پنجم
بی دهانِ تو اگر صَد قَدَحِ نوش دهند
به دهانِ تو که زهر آید از آن نوش ، مرا
بی دهان تو که سرچشمۀ نوش است ، اگر صد کاسۀ عسل به من بدهند . سوگند به دهانت که آن عسل ها که آن عسل ها در نظرِ من زهری کشنده خواهد بود . [ قدح = جام و پیالۀ شراب / نوش = شهد و عسل ،، هر چیز شیرین / به دهان تو = قسم به دهان تو ]
بیت ششم
سعدی اندر کفِ جلّاد غمت می گوید :
بنده ام بنده ، به کُشتن ده و مفروش مرا
سعدی که در دستِ جلادِ غم تو اسیر است ، می گوید : من بندۀ توام . بنده ات را بکش . اما او را به دیگری مفروش . [ در این بیت غم به جلاد تشبیه شده است ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
حافظ شیرازی نیز در بیتی قریب به مضمون بیتِ یکی مانده به آخر این غزل (بیت۵)گفته است:
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است