غزل شمارهٔ ۱۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۵ به خوانش رامین کریمی
غزل ۱۵ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۱۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۵ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این غزل فوق العاده توسط استاد شجریان در آلبوم در خیال در دستگاه بیات ترک بسیار زیبا و دلنشین اجرا شده است که شنیدنش در درک معنای بلند این غزل یاری کننده انسان است.
جمشید پیمان:
ای دل !خموشی از چه رو؟ خلوت گزیدن تا به کی؟
همخانِگی کن یک زمان، رندانِ دُرد آشام را .
شیخ به ننگ آغشته جان، مَـنعَم کند از جام می
امّا کشد بر ننگ خود ؛صد دلق ازرق فام را .
عمری خدا را جسته ای،ای همسفر در خود نگر!
سجده برعزم خویش کن ،نه گلّه ی انعام را .
چاره مخواه از این و آن،از خود برآور شعله ای
با آتش جانت بسوز این شومِ بد فرجام را .
عیسا صلیب عشق را بر شانه هایش می کشد
آموزد عاشق پیشگی این پختگانِ خام را .
موسا به دریا می زَنَـد تا بشکند کاخ ستم
موسا صفت درهم شکن فرعونِ موسانام را.
خو کرده با زنجیر خود،مشغولِ زخم خویشتن
ای مانده در این تیرِگی،تهمت مزن ایّام را !
بر ساحلِ دلخستگی تاکی بمانی منتظر؟
برخیز و همره شو دمی دریایِ بی آرام را !
سلام
ضمن عض تشکر و خسته نباشید.
به نظر می رسد در مصراع دوم بیت پایانی به جای کلمه«ملامت» بهتر است کلمه «نصیحت» قرار گیرد.
در بیت چهار واژه قطمیر در اصل به شکاف هسته خرما و پوسته آن می گویند و مجازا به معنای چیز کم ارزش است اما نکته جالبتر این که بر طبق نظر علامه دهخدا قطمیر نام سگ اصحاب کهف بوده و نام سگ بلعم باعورا هم بوده است و از نظر تناسب تام دارد با مصراع دوم و این هنرنمایی و اعجاز سخن سعدی را نشان می دهد
ضمن تشکر از جناب وحید، در بیت چهارم، مصراع اول همانطور که اشاره فرموده اند اشاره به آن است که سگ اصحاب کهف در زمره انسان درآمده است بفرموده خداوند متعال در قران کریم و اما در مصراع دوم اشاره بفرمایش خداوند در مورد بلعم باعوراست که او را به سگ تشبیه فرموده است: فمثله کمثل الکلب...
سلام
درآلبوم «درخیال»،استادشجریان بیت آخر را با کلمه نصیحت ادا کرده اند نه ملامت
البته نصیحت درست تر می نماید چون ملامت فقط سرزنش است حال ان که نصیحت به معنی دلسوزی وخیرخواهی می باشد وآن مرد بزرگ می خواهد بگوید مرابه دلسوزی وخیرخواهی شما نیازی نیست وگوشی برای شنیدن آن ندارم ونهایت این است که جان را هم دراین راه عشق بگذارم واین را پذیرفته ام.
درود برروان بزرگ مرد علم وادب وعشق سعدی بزرگ
پختگان در برابر خامان بجای دانایان و نادانان به کار رفته
با سپاسداری از وحید تنها بیفزایم واژه حطام به معنی بی ارزش از واژه فارسی سوتام به معنی اندک گرفته شده است و خرده نان خوان و سفره را به فارسی فلرز می گفته اند
کاش اشاره ای به نسخه ی که مورد استفاده قرار دادین میکردین.
به نظرم این غزل یکی از زیباترین اشعار فارسیه و بیت نهم یک شاهکار بی نظیره
جایی که سلطان شب می مانده و خیمه میزده است را شبخان می گفته اند . هنگام شبخان کردن باید هامی ها( عامی ها و مردم معمولی ) نشیمنگه سلطان را ترک می کردند و ناچار همه جا خالی از غوغا می شده است .
سلام،بیت چهارم و پنجم رو خوب متوجه نمیشم. خوشحالم میکنید اگه بهم کمک کنید. ممنون
مهدیه جان با سلام
بیت چهارم و پنجم را سعی می کنم از دیدگاه خودم تشریح کنم:
بیت چهارم: واژه بیچارگی در اینجا به معنای درویش بودن و افتاده بودن است. یعنی قطمیر (سگ بلعام باعور) با صبر و درویش بودن روزی به انسان (مردم) تبدیل شد اما خود بلعم باعور با توهم (ماخولیا) اینکه برتر (مهتری) است، مغرور شده و در نهایت تبدیل به سگ می شود.
بیت پنجم: بیشتر می تواند پیش در آمد بیت ششم باشد. یعنی دلم تنگ است و برای همین به صحرا می زنم اما باد سحری بوستان به من پیغام خوشی می دهد که....
بیت ششم: غافل مباش که این روزها هیچ وقت بر نمی گردد و به جای ناراحتی از زندگی لذت ببر
پاینده باشید
بله همانوطر که دوست عزیزمان فرمود این فیلم در سایت آپارات هم موجود است.بسیار وصف ناشدنی زیباست.اولا این وزن حماسی که حس برخاستن و انجام کاری را در آدمی بر می انگیزاند.بعد هم نوعی حقیقت جویی همراه با غرور کلام.این را بکن تا فلان کنیم همین و بس.
در بیت"جایی که سلطان خیمه زد....."فکر میکنم یعنی جایی که حاکم مقتدر و زور گویی مثل عشق پیدا شود دیگر هیچ جای شکایت برای عقل و ..نمی ماند چون جرئت بروز ندارند.
درود بر دوستان عزیز
من در درک معنی بیت سوم : می با جوانان .... اندکی مشکل دارم و هنوز نتوانستم درک صحیحی از این بیت داشته باشم . ممنون میشم اگر کسی میداند و بطور کامل برایم شرح دهد
با سلام
منیک سوالی داشتم ممنون میشم که دوستان پاسخ بدند.
قبل از سوالم مایلم یک توضیح بدم:
اون چیزی که من در مورد ابیات اول و سوم فهمیدم؛ در بیت اول واژه قلاشی به معنی میخوارگی و عیاری میباشد، لذا هر دو با بیت همخونی داره به یان معنی که بیت اول اگر قلاشی=میخوارگی، یعنی بادی که جهت مشخصی نداره و به مانند یک مست میمونه و اگر قلاشی=عیاری باز به معنی اینکه باد خیلی بد و زیرکی هست. حال در بیت سوم اینکه کودکان به دنبال اون پیر درد آشام بیفتند به مانندهمون "بر باد قلاشی دهیم" میمونه.
سوال من: آیا این نوع نگاه خیلی دور و یا نامربوطه؟ وگرنه آیا آرایه ادبی بکار رفته؟
سپاس
استاد شجریان این غزل در آلبوم در خیال چنان با قدرت و مستانه خوانده اند که انسان به عالمی دیگری می برد
پیشنهاد ویژه می کنم دوستان گوش جان دهند
با سلام سعدی در این غزل یک اصل اساسی عرفان را بیان میکند و ان اینکه برای رسیدن به وصل جانان باید حجاب اصلی که همانا منییت و انانیت ماست از میان برداشته شود و قبل از رسیدن مرگ خودمان را بمیرانیم در حدیث است که موتوا قبل ان تموتوا یعنی قبل از فرا رسیدن مرگ بمیرید اما اینکه چگونه میشود به این مرحاه رسید اساس تصوف را تشکیل می دهد که توضیح ان در اینجا ممکن نیست وتوضیح دادنی هم نیست راهی است طی کردنی که با گفتار میسر نیست بهر حال سعدی در این غزل این مسیر را ترسیم میکند وخطاب به همه انساتها می کوید بر خیز تا این دلق ازرق فام یعنی این من و مای موهوم واین خودی خود را با نوشیدن می روحانی به یک سو نهیم و این خود برستی شرک الود را از خود دور کنیم در بیت دوم می فرماید تو هر ساعتی قبله ای داری دلار باغ ویلا جاه مقام ثروت قدرت شهوت کبر و هزاران قبله و بت دیگر از این قبیل که اگر به توحید برسیم این بتها می شکنند و فرو میریزند ودر بیت سوم اشاره به مطلبی عرفانی دارد که میگوید در مقام توحید زمان وجود ندارد و انسانهای کامل در هر سنی باشند جوانند و من ارزو دارم در مرتبه انان باشم یعنی با خوردن می روحانی جوان و مست گردم و انوقت یا اینکه بیر درد اشامم از نظر فرزانگان دیوانه باشم وکودکان به دنبالم بیافتند و در بیت چهارم می فرماید هر کس اظهار فقر کرد به مقام انسانی می رسد و انکس که احساس برتری کرد ا. حیوان بدتر میشود
سعدی با گلایه و تغییر در رویه ی زندگی شروع میکند.
از مدعیان توحید و اخلاص راه درست را میطلبد.
می با جوانان خوردنٰ مانند دیگر آثار سعدی که بسیار به عشق و جوانی و لذایذ این چنینی پرداخته به نظر میل و هوس درونی را بیان میکند و علت سرودن ابیات تغییر در شیوه زندگی نیز یکی همین لذت نفسانی است نمونه ای از خروار.
بیچارگی همان تضرع و اظهار نیاز به درگاه باری تعالی است :اگر اظهار نیاز به خالق کنیم ما را رفعت میدهد مثل داستان سگ اصحاب کهف که به آن درجه رسید و در مقابل اگر اظهار وجود در برابر حضرتش کنیم که ادعا و ماخولیایی بیش نیست از سگ پست تر میشویم.
باید به دامن طبیعت رفت و آثار خدا را دید.
باید از فرصت استفاده کردو
شعر از عرفان به عشق وارد میشود.
با سلام و سلام ویژه خدمت جناب بیشگو سعدی در بیت دوم (هر ساعت از تو قبله ای با بت برستی می رود ) در واقع خطاب به من و تو میگوید شما بتهای فراوانی را می برستید ( بت ثروت . جاه . مقام . شهوت . حرص . کینه . حسد . خود خواهی . بد اخلاقی . کم صبری و .... هزاران بت دیگر که در کعبه دل ما جای گرفته اند ) بر خیز تا ریای شرک الود را که نام تقوا بر ان نهاده ایم کنار بگذاریم و ان بتها را بشکنیم و به توحید حقیقی برسیم وقتی سعدی میگوید توحید بر ما عرضه کن منظورش اینست که بیا تا توحید را بر تو عرضه کنم تا از بت برستی دست بر داری
برخی تفاوتهای مضبوط در نسخ:
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند
بجای
می با جوانان خوردنم باری تمنا می کند
صوفی گرانجانی مکن
بجای صوفی گرانجانی ببر
برخیز چون گاه سحر برهم زنیم ایام را ... تا خرقه پوشان زمان رقصی دهیم اندام را
چون شهر پر آشوب را ره شهره بر مطلوب را ... نقشی چنین مرغوب را غلمان زنیم انجام را
گاهی به لیلاجی زبان هیلاج تن بازیم از آن ... بر رند پیر از آستان خود سر دهیم اکرام را
ترس از دل برنا دریم از پیر ده آیا دریم ... صد ریق آن ملا دریم تا پیش مست اقلام را
صوفی صفتها را به می صورت بشوییم بهر حی ... چون زنده گردانیمش ز پی مستی کنیم هر جام را
به راستی که زیباترین جملات پارسی از زبان سعدی جاری شده است!
فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ...
شما میگی زیباترین کلمات پارسی بعد عربی مینویسی؟؟
سلام و عرض ادب.
زیبا بودن کلمات فارسی از زیبایی زبان عربی چیزی کم نمیکنه.
و البته که قسمتی از زیبایی زبان شیرین پارسی وام دار زبان عربی است.
هر ساعت از نو قبلیه ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
دلم میخواهد آنچنان با جوانان میخواری کنم تا تا کودکان دنبال من
پیر دردآشام بیفتند و رسوای رسوا شوم.
درد:شراب ته خم که با ناخالصی همراه ست.
دردآشام:آنکه جام شراب را همراه با ته نشین آن سر بکشد
به نام خدا
خدمت دوستان سلام
باید بدین نکته عنایت داشت که غزلیات پارسی بعد از قرن ششم از تغزل عاشقانه فاصله ها گرفته است و در قالب مفهوم ظاهری، مفاهیم بلند معنوی و باطنی را در خود جای داده است. وقتی سعدی می گوید:"صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار" پس باید با این دید و با توجه به مفاهیم باطنی به اشعار سعدی هم نگاه کرد. بنده اخیرا کتابی را خواندم به نام "فرهنگ اصطلاحات استعاری عرفانی" نوشته دکتر مریم زیبائی نژاد. به شما هم توصیه می کنم این کتاب را بخوانید بعد شعر های حافظ و سعدی را مطالعه کنید البته در برخی مواقع از جمله همین واژه خم خیلی تخصصی است به نظرم دانشجویان ادبیات باید حتما بخونند ایشان یکیش را در کنفرانس حافظ شیراز به من دادند هر کسی می خواد یک ایمیل به ایشان بزند zibaeenejad.m@gmail.com
فقط در باب خم و مفاهیم مرتبط در این کتاب اشاره شده است :
خُم (خنب , خمب)
- خم : واحدیت و مقام جمع
خم : اعیان کثرات
خم : موقف
به ازای هر یک از این معانی چند مرجع و سپس توضیحات و چند شاهد شعری آورده است و پس از آن یک بررسی و نظر کلی
عجیب کتابی است یا این طرف خودش راه رفته هست یا از یک سالکی عارفی توی نوشتنش کمک گرفته
با سلام و تشکر
ابیات را آرام تر قرائت بفرمایید و با صدای رساتر و با قرائت صحیح خوانده شود زیرا این شعر حضرت سعدی سراسر ما را به سوی یکتاپرستی راهنمایی می کند که می گوید توحید بر ما عرضه کن، تا بشکنیم اَصنام را.
شاید این اشعار در ملت بت پرست ایران اثر بگذارد تا مردم ما به کریمه توحید و فروغ جاودان برسند
پیوند به وبگاه بیرونی
قبله عشق/محمدرضا شجریان
استاد شجریان بیات ترک کاملی بر روی این شعر در درخیال خوندند
با سه تار بهداد بابایی
با سپاس
قطمیر سگ اصحاب کهف بود که چون در پی اصحاب کهف که از بزرگان بودند افتاد به مرتبه ی آدمیت رسید. بلعم باعورا زاهدی بود که 200 سال عبادت خدا می کرد اما چون با موسی در افتاد و ادعای فضل و بزرگی کرد به اذن خدا به سگ تبدیل شد. این بیت در واقع افتادگی و بیچارگی رو تبلیغ می کنه و از گردنکشی و عرور و منیت برحذر می داره
باسلام منظور گران جانی چیست
عقل و هوش از سرتان می پرد اگر این آواز را با صدای استاد شجریان در آلبوم در خیال گوش دهید.
گران جانی در اینجا به معنی لجاجت و همچنین سخت و غیر قابل انعطاف بودن در اندیشه نیز میتواند باشد
شاید آن چیزی که اکنون دگماتیسم(جزم اندیشی) میگوییم
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را
یعنی خدا نکند یک خواننده بیتی را با کج بینی بد بخواند تا کسانی از راه برسند و فرمایش کنند که این جور که در گنجور آمده درست نیست چون فلانی این جور چه چه زده.اندازه خواننده هم مهم نیست چه بزرگ باشد و در دیگ جا شود چه کوچک و در قابلمه دو نفره
گران جان:آنکه پیر پیر شده و هزار جور بیماری گرفته ولی نمیمیرد و دست از نفس کشیدن و دنیا برنمیدارد و از شیرینی زندگی میگوید.همه اهل خانه دست به آسمان که کی از دست او رها میشوند.پیر خرفت خسیس که عزراییل هم از دست او دست به آسمان (طبقه هفتم)است.
این پیر بدجان همان صوفی زاهد است.
حالا این پیر خرف (خرفت) خسیس بخواهد دیگران را هم به راه خیر بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند از نگاه شنونده نصیحت است یا ملامت و وزوز
با سلام و عرض ادب و احترام و با آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون خدمت اساتید از تفاسیر و توضیحات همه عزیزان و حضرات به ویژه جناب شایق و مسعود جمالی کمال تشکر و قدردانی را به عمل می آورم.
در تاریکی و سرمای پاییزی کابل؛ به نوای استاد جان محمد رضا شجریان گوش میدادم و غرق صدا و متن شده بودم. شعر سنگین بود و ذهنم به جستجوی شاعرش رفت و به همه فکر می کردم الا سعدی؛ که مظهر سادگی و روانی در کلام است. درود بر روان سعدی و خداوند استاد ما را بسلامت بدارد.
بیت آخر ملامت صحیح نیست چرا که فرد ملزم به شنیدنش نمی باشد
نصیحت صحیح است
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بت پرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را.
آقای 7 نمیشه یه ذره توضیحاتتان را با عصبانیت کمتر بنویسید؟
حتما باید با توپ و تشر و توهین و طعنه بنویسید؟
ناسلامتی اینجا در محضر بزرگ مرد عشق و ادب و دوستی و پاکبازی، سعدی بزرگ هستیم
درود
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
معنای ظاهری : آرزوی می نوشیدن با جوانان را دارم . چون جوانان در می نوشیدن رعایت احتیاط را نمی کنند بر عکس افراد مسن و پیر که هنگام نوشیدن می هم مواظب سلامت جسمانی و هم پروای بدنامی و قضاوت دیگران دارند . وقتی با جوانان می خوردم و مست و مدهوش شوم افتان و خیزان مورد تمسخر و دستاویز مضحکه کودکان بشوم . در گذشته و شاید الان هم در جوامعی که سطح فرهنگ پایین است یکی از سرگرمی ها و بازی های کودکان دنبال کردن و آذر و اذیت دیوانه ها ، محجورین و افراد غریب بوده .
معنای اصلی و حقیقی این بیت با روح و پیام این غزل دلنواز در هماهنگی کامل است که حضرت سعدی به عنوان یک عارف آن چنان خود را در عشق خالق مست و مدهوش می خواهد ببیند که مضحکه عام و خاص شود . و این ننگ و بدنامی را بر ظاهر الصلاح بودن ترجیح می دهد .
جناب آرش سلام و سپاس از توضیحات روشنگرانه جناب عالی. جسارتا فقط خواستم نوشتار درست کلمه مهجور را یادآوری کنم.
با تشکر از دقت نظر شما خانم چراغی، قابل ذکر است که واژه "محجورین" از ریشه "حَجر" اصطلاحی حقوقی و به معنی "مجنونین، غیر رشید و صغار" است و جناب آرش املای صحیح آنرا نوشته اند. با تشکر از جناب آرش
چه جالب! من از وجود چنین واژهای بیخبر بودم و نسبت به آن محجور😂 سپاس که به من آموختید🙏
به به
" آزار و اذیت " صحیح است .
سلام
من علیرغم اینکه از این سایت بسیار راضی ام و انصافا پاره ای از نوشته های دوستان در حاشیه به قدری عالی و فنی ست که بسیاری از درک و دریافت هایم از همینجا بود.تا اینکه هر غزلی یا قصیده ای یا مثنوی معروفی را باز میکردم شخصی بنام ( من حقم = اناالحق ) فقط و فقط از خودش تعریف و تمجید میکرد .فقط خجالت میکشید بگوید ایشان همان شمس !!! هست که مولانا را مولانا کرد.آنقدر نوشته های این شخص بظاهر ادیب ولی سراپا فریب ؛ هرز و نابجا بود که از خیر خواندن شروح دوستان میگذشتم چون واقعا دیگر حالت تهوع بمن دست میداد از بس این انسان خود را محق میدانست و با عالم و آدم سر جنگ و جدال داشت.آخر جناب ؛ شما که خود را حق مطلق میدانی چرا با دیگران چالش میکنی ؟ احتمالا سن و سالتان همسن نوح ع است.4تا کتاب از دیگران هم بیشتر خواندی .... هنری نکردی که این همه زحمت ما را زیاد میکنی و از فتوحات و دانسته های خود و بایسته های دیگران میگویی. جناب ؛ تمام حق ! قدری خودت را درست کن بجای اینکه دیگران را عوض کنی ! آن دانسته های شما اگر بکار خودتان نیاید احدالناسی را نمیتوانید مجاب کنید که قبول کند شما عالم دهر و قطب علم و دریای معرف اید.
الحمدالله از ایشان در چند صفحه ای که باز کردم چیزی ندیدم.
خواهش میکنم از ایشان بخواهید اینقدر حرافی پرت و پلا نکنند تا فقرایی چون حقیر بتوانیم ذره ای معرفت و آگاهی از دوستان کسب کنیم
درود به همه بزرگواران و عزیزان
بخصوص رضا ساقی که شرح همایش یگانه است.جمله به حملاتش را پرینت گرفتم و همیشه در حال مطالعه آنها هستم. عالیست.
عرض ارادت و تعظیم
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
این بیت یک شاهکار ادبی در سرحد کمال است که به زیبایی و رندی از فعل "خواندن" دو معنای متفاوت به کار گرفته است.
نخست آن که خواندن به معنای نامیدن است و منظور این است که او را دلارام ننامید چراکه آرامش از دل برده.
دوم آن که خواندن به معنای خوانش و روخوانی. به این مفهوم که مصرع قبل را طوری نخوان که دل آرام خوانده شود (منظور چشم، آرام دل) بلکه ابنچنین بخوان: منظورِ چشمْ آرامِ دل، یعنی منظور دل که چشم آرام است.
البته این برداشت من است اگر اساتید نظر دیگری دارند بفرمایند.
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
این بیت دریچهایی به اعماق عشق سعدیست جز آن یک دیگر یکی نمی بیند ...💓
وزن : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
بیت اول
برخیز تا یک سو نهیم این دلقِ ازرق فام را
بر باد قلّاشی دهیم این شرکِ تقوا نام را
بیا تا این جامۀ پشمین تیره را به کناری نهیم و ترکِ درویشیِ مزوّرانه کنیم و دو گرایی و کفراندیشی را که بر آن نامِ پرهیز نهاده ایم ، با خراباتی گری به باد دهیم . [ دلق = لباس ژنده ای که درویشان به تن کنند / ازرق فام = کبود رنگ / قلّاشی = خراباتی و می پرستی / شرک تقوانام = تقوای ریایی و ظاهری ]
بیت دوم
هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
هر لحظه با بت پرستی قبلۀ تازه ای برمی گزینیم و بدین سان روزگار می گذرانیم ، یکتا پرستی را بر ما عرضه دار تا بت ها را در هم شکنیم . [ ساعت = لحظه / اصنام = جمع صنم به معنی بت ها ]
بیت سوم
مِی با جوانان خوردنم باری ، تمنّا می کند
تا کودکان در پی فتند این پیرِ دُردآشام را
آرزویم این است که یک بار با جوانان شراب بنوشم و مست گردم تا کودکان این پیر عاشق پیشۀ لای خوار را در کوی و برزن دنبال کنند و سنگ زنان ملامت نمایند . [ دُرد = گل و لای ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است . / پیرِ دُردآشام = پیر عاشق پیشۀ مست ]
بیت چهارم
از مایۀ بیچارگی قِطمیر مردم می شود
ماخولیای مهتری سگ می کند بَلعام را
در اثر نیازمندی و اظهار کوچکی ، سگِ اصحابِ کهف انسان می شود و بر عکس ، سودای سروری ، بلعام را به سگ تبدیل می کند . [ قطمیر = نام سگ اصحاب کهف / ماخولیا = به معنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد (لغت نامه) / بلعام = بلعم پسر باعور ( به قصص قرآن سورآبادی ، ص 90 و 91 رجوع شود ) ]
بیت پنجم
زِاین تنگنایِ خلوتم خاطر به صحرا می کشد
کز بوستان بادِ سحر خوش می دهد پیغام را
ذهن و ضمیرم از این حصار تنهایی ، به دلیل دریافت پیام بوستان از باد صبحگاهی ، یعنی استشمام بوی خوش ریاحین به گشت و گذار در باغ و صحرا تمایل یافته است . [ بادِ سحر = بادِ صبا ]
بیت ششم
غافل مباش ار عاقلی ، دریاب اگر صاحب دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایّام را
اگر خردمندی ، این روزگار و طبیعت با طراوت را دریاب و از آن غافل مشو ، شاید که دیگر مجالی برای درک چنین روزهایی نیابی . [ صاحب دل = آگاه و روشن ضمیر ، عارف / باشد که = همانا که ، به درستی که ، شاید که ]جایی که سروِ بوستان با پای چوبین می چمد / ما نیز در رقص آوریم آن سروِ سیم اندام را
بیت هفتم
جایی که سرو بوستان با پای چوبین می چمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
واج آرایی : تکرار موزون واج های " س و چ " در فواصل معین
معنی : در جایی که سرو بوستانی با آن پای چوبین به شوق آمده و به این سوی و آن سو می خرامد ، ما نیز معشوق سیمین تن خویش را به حرکات شوق انگیز و پای کوبی وامی داریم . [ چمیدن = خرامیدن و با ناز راه رفتن ]
بیت هشتم
دلبندم آن پیمان گُسِل ، منظورِ چشم ، آرامِ دل
نی نی ، دلآرامش مخوان کز دل ببُرد آرام را
به آن یار بی وفای پیمان شکن که چشم و دل من به دنبال اوست ، عشق می ورزم و او را موجب آرامش دل می دانم . نه نه ، او را دلآرام مخوان ، زیرا آرامش را از دل زایل کرده است . [ دلبند = اسیر کننده دل / پیمان گسل = پیمان شکن ]
بیت نهم
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غَمش
جایی که سلطان خیمه زد ، غوغا نمانَد عام را
در اندوه او دین و دنیا و خرد و شکیبایی را از دست دادم . آری ، جایی که پادشاه سراپرده زند ، دیگر برای عوام و هیاهوی آنان جایی باقی نمی ماند و باید آنجا را ترک کنند . ( غم عشق او سلطانی است که جایی برای دین و دنیا و صبر و عقل باقی نمی گذارد ) [ غوغا = بانگ و فریاد / عام = مردم جاهل و بی سواد ]
بیت دهم
باران اشکم می رود ، وز ابرم آتش می جهد
با پختگان گوی این سخن ، سوزش نباشد خام را
اشکم بسان باران جاری است و از وجودم که مانند ابری است ، غم و اندوه برون می جهد . این حال را فقط می توان با پختگان مجرّب در میان نهاد نه با خامان بی تجربه ای که این سوز را درنمی یابند . ( خام بدم پخته شدم سوختم ) [ خام = ناپخته ، بی تجربه / در این بیت اشک به باران تشبیه شده ]
بیت یازدهم
سعدی ملامت نَشنَود ، ور جان در این سَر می رود
صوفی ، گران جانی ببَر ، ساقی بیاور جام را
معنی بیت : سعدی حتی اگر در این راه جان ببازد ، سخن ملامتگران را گوش نمی کند . بنابراین به صوفی بگو که تندخویی و مزاحمت را به کناری نهد و از ساقی بخواه که جام شراب را بیاورد .
[ :صوفی شرح بیت 6 غزل 14" / گران جانی : ملامت و بد خویی ]
صوفی = پیرو طریقت تصوّف ، در معنی این کلمه و چگونگی انتساب و اشتقاق آن ، اقوال ، مختلف ، و عقاید ، متفاوت است . عده ای آن را از صفا و عده ای از صوف ( = پشم ) به مناسبت پشمینه پوشی و عده ای سوفیای یونانی به معنی حکمت و عده ای از صفه و اصحاب صفه می دانند . ( فرهنگ اشعار حافظ )
مراد از صوفیان ، واصلان و کاملانند که در کلام مجید عبارت از ایشان به مقربان و سابقان کند . نه جماعتی که به مجردِ رسمی و مطلقِ اسمی از دیگران متمیّز و مخصوص باشند . چه هر که به درجۀ مقرّبانِ حضرت جلال و سابقان صفِ کمال رسید ، اکابر طریقت و ارباب حقیقت او را صوفی خوانند . خواه مترسّم بود به رسمِ صوفیه و خواه نه . و مشهور و معروف در میان مردم آن است که اسمِ صوفی بر کسی اطلاق کنند که مترسّم بود به رسمِ صوفیان ، و متلبّس به زیّ ایشان اگر اهلِ حقیقت بود و اگر نبود . ( مصباح الهدایه ، ج 4 ، به نقل از شرح اصطلاحات تصوّف )
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
درود و وقت بخیر دوستان و سروران ارجمند. این بیت:
می با جوانان خوردنم «باری» تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را
در دیوان عمادالدین نسیمی هم به این شکل موجود است:
می با جوانان خوردنم، «خاطر» تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲
قطمیر. [ ق ِ ] (ع اِ) شکاف هسته ٔ خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه ٔ خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته ٔ سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید./ دهخدا
در اینجا و برخی ابیات از همین شاعر و شعرای دیگر قطمیر به معنای بی نهایت حقیر و ناچیز به کار می رود.
آنکه بیرون خرابات به قطمیر و نقیر
چون در آید به خرابات به قنطار دهد/ سنایی غزنوی
البته اینجا در مصرع دوم کلمهٔ «سگ» دلالت میکند که در مصرع اول «قطمیر» میبایست نام سگی باشد حالا یا سگ اصحاب کهف که در فرهنگنامهها اشاره شده یا نام سگ بلعم باعور (که در مصرع دوم به نام او اشاره شده: بلعام) که اینجا متناسبتر به نظر میرسد. بلعام یا همان بلعم باعور قدیسی بوده که عاقبت به خیر نشده و سقوط کرده است.
عجب شعری سروده حضرت سعدی، من این غزل را کم وبیش باصدای استاد شجریان شنیده بودم ولی فکر میکردم حضرت حافظ این غزل را سروده😉🌹
بیت نخست:
بـرخـیـز تـا یک سـو نهـیـم این دلق ازرق فام را بـر بـاد قـلاشـی دهـیم ایـن شـرک تقـوا نام رامعنای بیت نخست:
بیا تا این لباس کبود رنگ را کنار بگذاریم و این ریاکاری و این شرک و گناهی که نام پرهیزگاری بر آن گذاشته ایم را بر باد دهیم.
نکات و معانی:
یک سو نهادن: کنار گذاشتن.
دلق: خرقه، لباس.
ازرق فام: کبود رنگ.
برباد دادن: نیست و نابود کردن.
قلاشی: رندی، عیاری، باده پرستی.
باد قلاشی: اضافه تشبیهی.
تضاد: شرک، تقوا.
تضاد: برخیز و نهادن.
جناس: نام و فام.
بیت دوم:
هـر سـاعـت از نـو قبلهای بـا بت پرستی مـیرود تـوحـید بـر مـا عـرضـه کن تا بشکنیم اصنام رامعنای بیت دوم:
در این عالم که سراسر بت پرستی است، هر لحظه قبلهای تازه پیدا میکنم، یگانه پرستی را به ما نشان بده تا تمام بتها را بشکنیم.
نکات و معانی:
ساعت: لحظه.
اصنام: ج صنم: بت.
تناسب: قبله، بت، توحید و صنم.
عرضه کردن: نشان دادن.
بیت سوم:
مـی بـا جــوانـان خـوردنـم بـاری تـمـنـا میکند تـا کـودکـان در پـی فـتـنـد این پیر دردآشام رامعنای بیت سوم:
آرزو دارم برای یکبار هم که شده با جوانان مشغول خوردن باده شوم و آنقدر مست شوم تا کودکان به دنبال این پیر سیاه مست بیافتند و او را رسوا کنند.
نکات و معانی:
باری: برای یک بار.
تمنا کردن: آرزو کردن.
دُردآشام: باده نوش، آنکه تا ته شراب را سر میکشد، باده نوش قهار و سیاه مست.
معنای بیت چهارم:
سگ اصحاب کهف، به سبب تواضع و بیچارگی به مقام انسانی میرسد، اما خیال بزرگی و سروری بلعلم باعور را به جایگاه حیوانی می کشاند.
نکات و معانی:
بیچارگی: فروتنی، تواضع.
قطمیر: سگ اصحاب کهف.
تلمیح: داستان احاب کهف و داستان بلعم باعور.
ماخولیا: خیال، سودا؛ نوعی بیماری که شخص درگیر خیال و وهم میشود.
مهتری: بزرگی.
ماخولیای مهتری: اضافه تشبیهی.
بلعام: شخصیتی در داستانها و روایتهای یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانستهاند که از این دانش خود سوء استفاده کرد.
بیت پنجم:
زیـن تـنـگـنـای خـلـوتـم خاطر به صحرا میکشد کـز بـوسـتـان باد سحر خوش میدهد پیغام رامعنای بیت پنجم:
اگر از این تنگنای خلوت، دلم به صحرا میل میکند به این سبب است که نسیم سحرگاه از بوستان خبر خوشی را برای من به ارمغان می آورد.
نکات و معانی:
باد سحر: در ادبیات پیک، قاصد و خبررسان میان عاشق و معشوق است.
تضاد: تنگنا و صحرا.
معنای بیت ششم:
اگر انسان خردمندی هستی، عمر خود را به غفلت و نادانی مگذران، اگر اهل ذوق هستی و از اشارات دل خبر داری، این لحظات را غنیمت بشمار؛ شاید دیگر چنین روزها و لحظات برای تو فراهم نشود.
نکات و معانی:
باشد که: شاید.
سجع: غافل، عاقل، صاحب.
نکته: نکته جالب توجه در این بیت به گمان بنده این است که گویی سعدی آدمیان را در برخورد با مسائل زندگی در دو دسته قرار داده و بیان می کند اگر اهل خرد هستی … و اگر اهل ذوق و اهل دل هستی …
معنای بیت هفتم:
هنگامی که درخت سرو با آن پای چوبین و خشک خود، حرکت می کند و می خرامد؛ بهتر است که ما نیز قامت خود را به رقص آوریم و در هوای دوست سر و دستی برافشانیم.
نکات و معانی:
پای چوبین: تنه سرو.
چمیدن: خرامان راه رفتن.
تکرار: سرو.
بیت هشتم:
دلـبـنـدم آن پـیـمان گسل منـظور چشم آرام دل نی نی دلارامـش مـخـوان کـز دل بـبـرد آرام رامعنای بیت هشتم:
دلبند و دلدار من همان پیمان شکنی است که کانون توجه من است و سبب آرامش دل. نه، به او لقب دلارام نده چرا که تمام آرامش دل مرا برده است.
نکات و معانی:
پیمان گسل: پیمان شکن، بیوفا.
منظور چشم: آنکه مورد توجه چشم قرار میگیرد.
تکرار: دل آرام.
نکته: سعدی در این بیت با ترکیب آرام دل به شکلهای گوناگون بازی کرده است.
بیت نهم:
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جـایـی کـه سـلطان خیمه زد غوغا نماند عام رامعنای بیت نهم:
همانگونه که وقتی سلطان و پادشاه در جایی خیمه می زند جایی برای بانگ و فریاد عوام باقی نمی ماند، در غم عشق او نیز جایی برای دنیا و دین و شکیبایی و خردمندی در وجود من باقی نماند.
نکات و معانی:
نکته: این بیت هرچند میتوان مستقل معنی کرد اما در نظر بنده اگر در ادامه بیت پیشین معنی شود زیباتر است؛ به این گونه که: نه تنها آرامش مرا برده است بلکه …
غوغا: بانگ و فریاد و یا شور و ازدحام حال از جمعیت.
عام: انسانهای عوام؛ مردم عادی.
بیت دهم:
بـاران اشـکـم مـیرود وز ابـرم آتـش مـیجـهـد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام رامعنای بیت دهم:
اشک از چشمانم همچون بارانی جاری می شود، و از دود دلم، غم و اندوه همچون آتشی بیرون می زند؛ این حرف مرا با پختگان در میان بگذار، چرا که انسانهای خام و بیتجربه به هیچوجه تحت تأثیر این کلام قرار نمی گیرند.
نکات و معانی:
تناسب: باران، ابر.
تضاد: خام، پخته.
ایهام تناسب: سوزش؛ ۱. اثر، ۲. حرارت که با آتش و پخته تناسب دارد.
بیت یازدهم:
سعدی ملامت نشنود ور جـان در این سر میرود صـوفـی گـران جـانـی بـبـر سـاقی بیاور جام رامعنای بیت یازدهم:
سعدی حتی اگر جان خود را در این راه از دست بدهد، هیچگونه پند و اندرزی را قبول نخواهد کرد، بنابراین ای صوفی زحمت خود را کم کن و ای ساقی جام شراب را بیاور.
نکات و معانی:
ملامت: سرزنش.
وَر: و اگر.
جان در این سر رفتن: جان خود را در این نیت و قصد از دست دادن.
گران جانی: مزاحمت، دردسر.
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
تصور میکنم شاه بیتِ این غزل زیبا، این بیت است که در اغتنام و قدر شناسی فرصتها بیان گشته است.
شرح صوتی آن: