گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰

غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید
به نقد اندر بهشت‌ست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد
برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را
به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد
محبت با کسی دارم کز او با خود نمی‌آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی
دهل را کاندرون باد است ز انگشتی فغان دارد
به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد
محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد
خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد
چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش
به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
هوش مصنوعی: من خدمتگزاری هستم که عاشق آن شخصی هستم که با من به طور بی‌اعتنایی و سنگینی برخورد می‌کند. در پاسخ به او، کلامم تلخ است، ولی او را به گونه‌ای می‌بینم که در وجودش شیرینی و طعمی دلپذیر نهفته است.
مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید
به نقد اندر بهشت‌ست آن که یاری مهربان دارد
هوش مصنوعی: اگر دوستی با او مرا به جهنم ببرد، شاید در واقع در بهشت باشد برای کسی که یار و یاور مهربان دارد.
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد
هوش مصنوعی: شخصی دارای ویژگی‌هایی چون قدرت و محبوبیت است و نیز مشروباتی دارد. هدف او از زندگی، خوشبختی و استفادهٔ بهتر از عمرش و در نهایت، مقصود او از زندگی در این جهان مشخص است.
برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را
به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد
هوش مصنوعی: زندگی تنها به خوردن و خوابیدن محدود نیست. مردم از عشق و ارتباط با معشوق زندگی می‌کنند. حتی حیوانات هم روح و زندگی دارند.
محبت با کسی دارم کز او با خود نمی‌آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
هوش مصنوعی: من به کسی علاقه‌مند هستم که در محبتش، احساس نزدیکی نمی‌کنم. همچون بلبل که از شادی و سرور گل، دیگر به لانه‌اش فکر نمی‌کند و از آن بی‌خبر است.
نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی
دهل را کاندرون باد است ز انگشتی فغان دارد
اگر از شمشیری که یار به ستمکاری بر روی تو می‌کشد فرار کنی مرد نیستی! این چنین شخصی مانند طبل است که چون توخالی است و داخلش پر از هواست با ضربهٔ انگشتی صدایش در می‌آید.
به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد
محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که یار از یار فرار می‌کند و محبت واقعی از دل انسان‌ها برمی‌خیزد، باز هم عشق و محبت باقی خواهد ماند.
خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
هوش مصنوعی: سلام و خوش آمد به نوروز، صبحی که از باغ پیروزی می‌آید. بوی این روز با بوی دوستان گره خورده است و نه با بوی گل‌ها و بوستان‌ها.
یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد
هوش مصنوعی: کسی که در کنار محبوب خود خوابیده است، هیچ نگرانی از فقر و بی‌پولی ندارد، چرا که سر بر درگاه محبوب نهاده و در عیش و خوشی به سر می‌برد.
چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش
به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد
هوش مصنوعی: عشق برای سعدی تنها به معنای آرامش و راحتی است و کسی که به تنهایی زندگی می‌کند، مانند فردی در یک سرزمین، هدفی نهفته در دل دارد.

خوانش ها

غزل ۱۷۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۷۰ به خوانش مهدی سروری
غزل ۱۷۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۷۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۷۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۷۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۷۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۷۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۷۰ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1396/03/03 20:06
نادر..

محبت با کسی دارم کز او با خود نمی‌آیم..

1403/01/26 23:03
جاوید مدرس اول رافض

تضمین این غزل

به بحر عشق رو کردی مپنداری کران دارد

فرو کش عقل در این ره که دل آنجاعنان دارد

فراغ از سدره وطوبی دلم سرو روان دارد

"غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد  

                                    جوابش تلخ وپنداری شکر زیر زبان دارد"

-------------------------------------------

دلی گر شاد باشد بشکفد چون گل طرب زاید

زتیغش گر جفا بارد ولیکن صبر میباید

برسم عشقبازی از تحّمل عشق می پاید

"مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید  

                             به نقد اندر بهشت است آنکه یاری مهربان دارد"

------------------------------------------

چو مکتوبی زیار آید زهی گنجی و مطلوبی

دلا در حلقه زلفش طنین موج و آشوبی

خریدار غم عشقم به مسروری و پاکوبی

"کسی راکاختیاری هست ومحبوبی ومشروبی

                        مراد از بخت وحظ از عمرومقصود از جهان دارد"

-----------------------------------------

زخورشید رخش سوزد هزاران بار انجم را

کمانش از کجی ماند چو نیش تیز کژدم را

اگر چه جو فروش است او نماید روی گندم را

"برون از خفتن و خوردن حیاتی هست مردم را

                                    بجانان زندگانی کن بها ئم نیز جان دارد"

---------------------------------------------

تمنای وجودش دارد این جان از سرا پایم

بزلفش التجا کردم که آنجا خوش بود جایم

بگفتا بوسه ات بخشم از این لعل شکر خایم

"محبت با کسی دارم کزو با خود نمی آیم  

                                  چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد"

-------------------------------------------

 مجال عشق را باید حریفی بهر همدردی

دلا مهر بتان با خون دل در سینه پروردی

عمل باید به پند پیر دانا از جوان مردی

"نه مردی گر به شمشیر ازجفا ی دوست برگردی

                              دهل را کاندرون بادست زانگشتی فغان دارد"

------------------------------------------

نهان باشد حدیث عشق و داد دل ازآن خیزد

اگر با داده بستیزی ،سپهرت با تو بستیزد

هزاران فتنه با نقشش ازین طـُرفه بر انگیزد

"به تشویش قیامت در،که یار از یار بگریزد

                               محب از خاک برخیزد محبت هم چنان دارد"

-----------------------------------------

"زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی "

" ازاین باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی"

قبا بشکافد اندر تن گل نو رس زبهروزی

"خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی  

                                  به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد"

-------------------------------------------    

دلا رندی غنیمت دان به خشنودی و شنگولی

برندی ره نبردی گر از این رُتبت تو معزولی

خوشا جانا که با دلدار خود آسوده مشغولی

"چنان سربر کنار یار خواب صبح مستولی 

                            چه غم داری زمسکینی که سر بر آستان دارد"

-----------------------------------------

کمانداران ابرویش به نظم وصف در آرایش

ازآن مژگان دلدوزش توان ودل بفرسایش

مجو( رافض) امان از او ندارد روح بخشایش

"چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین وآسایش

                        

                           نه تنها مُلک میراند که منظوری نهان دارد"

 

 

1396/12/16 07:03
محمدجواد

سلام.میشه بیت آخر رو تفسیر کنید.

1396/12/16 10:03
۷

همچون سعدی عاشقی کن و بس تا راحت شوی و ٱسایش بینی،حاکم و یکه تاز میدان است آنکه در نهان دلبری دارد.

1397/01/23 01:03
۷

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
صبح امید است باد نوروزی میوزد از باغ پیروزی که بوی دوستان به که بوی بوستان

1398/08/03 12:11
کیانا

معنی بیت:محبت با کسی دارم کز او باخود نمی‌آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
رو میشه بگید؟

1399/01/14 14:04
علی

محبت با کسی دارم کز او با خود نمی‌آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
منظور آن است که شاعر در اثر وجود معشوق خود را فراموش می‌کند. درست مثل بلبل که وقتی به کنار گل می رسد آشیانه خود را به کلی فراموش می کند. این مرتبه‌ای از شیدایی است که عاشق غرق در وجود معشوق میشود.

1400/10/06 14:01
بیدل بی نشان

خداوندگار سخن خداوندگار غزل حضرت عشق پیامبر پارسی گوی ، شیرین ِ شیرین سخنان سعدی شیراز ...

 

سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد

به چنین صورت و معنی که تو می آرایی

1401/01/07 23:04
ابوالفضل بختیاری

به به...

1401/06/25 00:08
رها

به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد

بسیار زیبا!

1403/01/27 00:03
جاوید مدرس اول رافض

تضمین این غزل

به بحر عشق رو کردی مپنداری کران دارد

فرو کش عقل در این ره که دل آنجاعنان دارد

فراغ از سدره وطوبی دلم سرو روان دارد

"غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد  

                                    جوابش تلخ وپنداری شکر زیر زبان دارد"

-------------------------------------------

دلی گر شاد باشد بشکفد چون گل طرب زاید

زتیغش گر جفا بارد ولیکن صبر میباید

برسم عشقبازی از تحّمل عشق می پاید

"مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید  

                             به نقد اندر بهشت است آنکه یاری مهربان دارد"

------------------------------------------

چو مکتوبی زیار آید زهی گنجی و مطلوبی

دلا در حلقه زلفش طنین موج و آشوبی

خریدار غم عشقم به مسروری و پاکوبی

"کسی راکاختیاری هست ومحبوبی ومشروبی

                        مراد از بخت وحظ از عمرومقصود از جهان دارد"

-----------------------------------------

زخورشید رخش سوزد هزاران بار انجم را

کمانش از کجی ماند چو نیش تیز کژدم را

اگر چه جو فروش است او نماید روی گندم را

"برون از خفتن و خوردن حیاتی هست مردم را

                                    بجانان زندگانی کن بها ئم نیز جان دارد"

---------------------------------------------

تمنای وجودش دارد این جان از سرا پایم

بزلفش التجا کردم که آنجا خوش بود جایم

بگفتا بوسه ات بخشم از این لعل شکر خایم

"محبت با کسی دارم کزو با خود نمی آیم  

                                  چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد"

-------------------------------------------

 مجال عشق را باید حریفی بهر همدردی

دلا مهر بتان با خون دل در سینه پروردی

عمل باید به پند پیر دانا از جوان مردی

"نه مردی گر به شمشیر ازجفا ی دوست برگردی

                              دهل را کاندرون بادست زانگشتی فغان دارد"

------------------------------------------

نهان باشد حدیث عشق و داد دل ازآن خیزد

اگر با داده بستیزی ،سپهرت با تو بستیزد

هزاران فتنه با نقشش ازین طـُرفه بر انگیزد

"به تشویش قیامت در،که یار از یار بگریزد

                               محب از خاک برخیزد محبت هم چنان دارد"

-----------------------------------------

"زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی "

" ازاین باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی"

قبا بشکافد اندر تن گل نو رس زبهروزی

"خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی  

                                  به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد"

-------------------------------------------    

دلا رندی غنیمت دان به خشنودی و شنگولی

برندی ره نبردی گر از این رُتبت تو معزولی

خوشا جانا که با دلدار خود آسوده مشغولی

"چنان سربر کنار یار خواب صبح مستولی 

                            چه غم داری زمسکینی که سر بر آستان دارد"

-----------------------------------------

کمانداران ابرویش به نظم و ،صف در آرایش

ازآن مژگان دلدوزش توان ودل بفرسایش

مجو( رافض) امان از او ندارد روح بخشایش

"چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین وآسایش

              نه تنها مُلک میراند که منظوری نهان دارد"

1403/10/04 17:01
جلال ارغوانی

 

غم سعدی نهان باشد ز چشم ومردم مردم

زحسن تو همی گوید سر شاهی عیان دارد