گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح باز آرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد؟
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژده‌ای فراز آرد
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت‌پرست که در پیش بت نماز آرد
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخن‌های دل‌نواز آرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح باز آرد
هوش مصنوعی: اگر روزی از ناحیتی که تو بر من می‌کنی، دلم شکسته و ناراحت شود، عشق و آرزویم به تو مرا به صلح و آشتی باز خواهد گرداند.
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد؟
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر عشق تو، دیگر امیدی به صبح نداشتم، زیرا کسی که در عشق گرفتار است، نمی‌تواند تحمل شب طولانی را داشته باشد.
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
هوش مصنوعی: دل انسان جای تعجبی نیست اگر بسوزد، زیرا وقتی آتش تند باشد، چه انتظاری می‌توان از موم داشت در حالی که آهن هم در شرایط سخت ذوب می‌شود.
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
هوش مصنوعی: تو آن چهره‌ای هستی که اگر درخت به قامت تو خرامش کند، به قد سرو حسادت می‌ورزد و جان‌ها را به جنبش وا می‌دارد.
دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژده‌ای فراز آرد
هوش مصنوعی: دیگر می‌خواهم که از مردم چهره‌ام را بپوشانم، مگر اینکه کسی از طرف تو خبر خوشی بیاورد.
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت‌پرست که در پیش بت نماز آرد
هوش مصنوعی: اگر تو بپذیری، ما از روی ادب و احترام سر خود را به نشانه بندگی بر قدم‌های تو می‌ساییم، همان‌طور که بت‌پرستان در برابر بت‌های خود نماز می‌خوانند.
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخن‌های دل‌نواز آرد
هوش مصنوعی: به گوش جان خود به حرف‌های سعدی توجه کن، زیرا سخنان او با عشق و احساسات عمیق فراوانی همراه است و احساسات دل‌نواز و دل‌انگیزی را منتقل می‌کند.

خوانش ها

غزل ۱۶۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۶۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۶۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۶۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۶۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1401/06/24 23:08
رها

شاید غزل انقدر روانه که هیچ حاشیه ای نداره...

بسیار دل نشین!

1402/01/02 10:04
فاطمه زندی

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن 

[آزردن : مجروح و رنجیدن / شوق : اشتیاق وآرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق /کشان : قید حالت ،در حالت کشیدن /تشبیه : شوق به کمند] 

معنی بیت اول : اگر وقتی دلم دلم از ستم تو آزرده شود ، باز هم اشتیاق مثل کمندی مرا برای،آشتی کشان کشان به جانب تو می آورد.

[درد: احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق / درد طلب عشق / دوش : دیشب / تاب آوردن : تحمل کردن و طاقت آوردن /ایهام تناسب : بین "تاب" در معنای،غیر منظورش،در اینجا با " صبح " /تضاد : صبح ،شب ]

معنی بیت دوم : در اثر درد عشق امیدوارم نبودم که شب را به صبح برسانم ، به راستی آنکه در چنبره ء عشق اسیر است ،چگونه می تواند شب دراز،جدایی را تحمل کند؟

[آتش تیز : آتش تند و سوزان و افروخته /موم : مادهء زرد رنگ و نرم و بسیا قابل جذب که مظهر نرمی و تسلیم است / در گداز آوردن : ذوب کردن /تشبیه مضمر : دل به موم مانند شده است ] 

معنی بیت سوم : اگر دلی،بسوزد تعجبی ندارد ، زیرا آتش شعله ور پولاد را هم ذوب می،کند تا چه رسد به دلی که همچون موم نرم است .

[خرامیدن : با ناز،و خوشی حرکت کردن /رشک : حسد /سرو روان : سرو بالنده وقدکشیده /اهتزاز : جنبش و حرکت /تشبیه : قامت به درخت ]

معنی : تو آن کسی هستی که کسی که اگر قامت چون درخت تو خرامیدن آغاز،کند  سرو روان در اثر رشک قامتت به حرکت در می آید .

[ فراز آوردن : پیش آوردن ]

معنی بیت پنجم : بعد از،این در به روی خود می،بندم و با مردم نمی پیوندم ،مگر با کسی که از،تو خبر خوشی برایم بیاورد .

[نماز آوردن : سجده کردن و پرستیدن /کنایه : سر بر قد نهادن ( مطیع و تسلیم شدن ) /تشبیه مرکب : مصراع اول مشبه و مصراع دوم مشبه به ] 

معنی بیت ششم اگر بپذیری، سر به قدمت می،گذاریم به همان گونه که بت پرست در پیش بت به سجده می،افتد .

[ سمع رضا : گوش خشنودی و موافقت /دلنواز : زیبا و دلنشین /کنایه : گوش داشتن ( توجه کردن )/استعاره مکنیه : سمع رضا ،گوش دل ]

معنی بیت هفتم : یک بار با گوش،خرسندی از صمیم دل به سعدی گوش فرا ده ،زیرا سوزش عشق موجب و موجد سخنان دلنشین خواهد بود.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

1403/10/04 16:01
جلال ارغوانی

 

نظر به سعدی خوشگو مکن از ناز

نظر به سوی تو  از  سر  نیاز آرد