گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۶

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد
من نه آن صورت‌پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده‌ست؟ آن که صورت می‌نگارد
عمر گویندم که ضایع می‌کنی با خوبرویان
وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد
هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد
عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد
گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد
باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد
آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت
چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
هوش مصنوعی: هر کسی چیزی را دوست داشته باشد، تمام جان و دلش را برای آن می‌گذارد. اگر تو محراب و معبود او باشی، هیچ وقت از خلوت خود فاصله نمی‌گیرد و انزوا را ترک نخواهد کرد.
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد
هوش مصنوعی: روزی در خاک تو می‌افتم، یا به باد می‌روم. اما آنکه برای تو جان می‌دهد، با شیرینی جانش را به تو تقدیم می‌کند.
من نه آن صورت‌پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده‌ست؟ آن که صورت می‌نگارد
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که تنها بخاطر زیبایی‌ات شیدا شوم. آیا می‌دانی که هوش و فکر مرا چه کسی تحت تاثیر قرار داده است؟ آن کسی است که تصویر زیبایی را به وجود می‌آورد.
عمر گویندم که ضایع می‌کنی با خوبرویان
وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد
هوش مصنوعی: عمر را تباه می‌کنی با خوبروانی که ارزش این زمان را نمی‌دانند و آن‌که هدفی ندارد، عمرش را بی‌فایده سپری می‌کند.
هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد
هوش مصنوعی: هر کس در جستجوی حقیقت و زیبایی به سراب می‌نگرد، راهی را در دل خود می‌گشاید و ایده‌ها و آرزوهایش را در جان خود می‌کارد.
عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد
هوش مصنوعی: عشق و پنهان‌کاری نمی‌تواند با یکدیگر همراه باشد؛ بنابراین از ملامت و سرزنش‌های دیگران نترس و با افتخار به عشق خود ادامه بده.
گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد
هوش مصنوعی: اگر من از وعده‌ات فاصله بگیرم، بی‌وفا و ناجوانمرد هستم. نه، عاشق واقعی و صادق نباید از انتقاد و خرده‌گیری دیگران ناراحت شود.
باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد
هوش مصنوعی: باغی می‌خواهم که روزی سرو بلند تو را ببیند، تا گل‌هایش در زیر پا بریزد و گل ارغوانی بر فراز آن باریده شود.
آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت
چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد
هوش مصنوعی: آنچه در مورد رفتار و ظاهر شخص است و همچنین آنچه که به گفتار و شخصیت او مربوط می‌شود، چه قدر می‌توانی در مورد سعدی صحبت کنی، زیرا او بی‌پایان است و هیچ وقت نمی‌توان به انتهای صفات خوب او رسید.

خوانش ها

غزل ۱۶۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۶۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۶۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۶۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۶۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1394/04/30 00:06
۷

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد

از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سریست ندانم که او چه سر دارد

1396/12/14 02:03
۷

عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد
عشق و زهد با هم شدنی نیست بگو سر جای خود بنشین ای کسی که نمیتوانی از سرزنش دیگران سرت را بلند کنی.
در اندیشه آبرویی گرد عشق مگرد که عاشقی کار سری نیست که بر بالین است

1396/12/14 02:03
۷

باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد
چهره زیبا و سرخ و خونبار را به ارغوان مانند کنند.یعنی تو که به باغ درآیی آبرویی برای باغ نمی ماند و آنرا سرفکنده میکنی
شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

1401/11/19 21:02
فاطمه زندی

غزل ۱۶۶ 

وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن 

۱_هرکه چیزی دوست دارد ، جان و دل بر وی گمارد

هرکه محرابش تو باشی ، سر زخلوت بر نیارد

[محراب : جایی در مسجد که امام در آنجانماز می گزارد ، قبله / خلوت : عزلت و گوشه نشینی / گماشتن : سپردن / کنایه : سر بر آوردن از چیزی (روی بر گرداندن و ترک کردن چیزی ] 

معنی بیت اول 

هرکس چیزی را دوست دارد، جان و دل خویش را بر آن متمرکز می سازد .هرکس در برابر محراب تو سر بر سجده نهد ، راضی نمی شود که از آن خلوت سر بر دارد.

۲_روزی اندر خاکت افتم ، ور به بادم می رود سر

کان که در پای تو میرد، جان به شیرینی سپارد 

[کنایه : در خاک افتادن و به باد رفتن سر ( نابود و تباه شدن ، فدا گشتن )

معنی بیت دوم 

اگر روزی سرم به باد رود ،در خاکت می افتم ، زیرا کسی که در زیر گام های تو می میرد ، با شاد مانی و خوشی جان می سپارد .

۳_من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم 

هوش من دانی که برده ست؟ آنکه صورت می نگارد

[تمنّا : امید و آرزو /هوش بردن : مست و مدهوش /کنایه : آن که صورت می نگارد ( خداوند است که همه ء صورتها را می آفریند و نقش می زند ) /تشطیر : صورت پرستم ، مستم ]

معنی بیت سوم 

من آن صورت پرستی که از تمنای تو مست شود نیستم .می دانی چه کسی مرا از خود بی خود کرده است ؟ آن نقاش ازلی که صورت ها را نقش می زند

۴_عمر گویندم که ضایع می کنی با خوب رویان 

وآن که منظوری ندارد، عمر ضایع می گذارد

[خوب رویان : جمع خوب روی ، زیبا رویان /مجاز : منظور ( معشوق )

معنی بیت چهارم 

به من می گویند که در راه زیبا رویان عمر خویش را تباه می کنی ، اما بر عکس کسانی که دلداری ندارند ، عمر خویش را تباه می سازند .

۵_ هر که می ورزد درختی در سرابستان معنی 

بیخش اندر دل نشاند ،تخمش اندر جان بکارد 

[ورزیدن : کاشتن /معنی : حقیقت /بیخ : ریشه / تشبیه : معنی به سرابستان ( اضافه ء تشبیهی )

معنی بیت پنجم

آن کسی که در بستان سرای حقیقت درختی را پرورش می دهد ، دانه ء آن را در جان کشته و ریشه ء آن را در دل خویش استوار ساخته است .

۶_عشق و مستوری نباشد ، پای گو در دامن آور

کز گریبان ملامت سر بر آوردن نیارد 

[مستوری : تقوا و پاکدامنی ،نجابت و پارسایی / ملامت : عتاب و سرزنش / یارستن : توانستن /کنایه : پای در دامن آوردن ( گوشه گرفتن و کناره گیری کردن ) / سر بر آوردن ( ظاهر و آشکار شدن ) /استعاره ء مکنیه : گریبان ملامت ]

معنی بیت ششم 

عشق و پرهیز گاری ناسازاند .به آن کس که نمی تواند سر از ملامت شنیدن در راه عشق بلند کند، بگو که ترک عشق کند و کنار رود.

۷_گر من از عهدت بگردم ، ناجوانمردم ، نه مردَم 

عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد 

[عهد : پیمان / کنایه : سر خاریدن ( تعلل و اهمال کردن / جناس مرکب : ناجوانمردم ، نه مردم /آرایه ء ازدواج : عاشق ، صادق 

معنی بیت هفتم 

اگر منواز پیمانی که با تو بسته ام بر گردم ،آدمی نه ، بلکه نا جوانمرد هستم ، زیرا کسی که از ملامت شدن در راه عشق شرمنده شود و به خود تردید راه دهد ، عاشق راستین نیست .

۸_باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند

تا گلت در پا بریزد ، وَارغوان بر سر ببارد 

[بالا : قد و قامت / ارغوان : "درختی است دارای گل های قرمز ارغوانی که قبل از ظاهر شدن برگ های درخت می شکفد و در موسم بهار سراپا گل میشود " /تشبیه : قد و قامت به سرو /تناسب و تضاد : پا ، سر / جناس زاید : سرو ، سر / تناسل : باغ ، سرو ، گل ، ارغوان ] 

معنی بیت هشتم

آرزو می کنم که باغ بالای چو سروت را ببیند ، تا گل به پایت بریزد و ارغوان بر سرت نثار کند 

۹_آن چه رفتار است و قامت؟ وآن چه گفتار و قیامت؟ چند خواهی گفت سعدی ؟ طیبات آخر ندارد.

[ایهام : طیّبات ۱_،جمع طیبه ، پاکی ها و نیکویی /سخنان دلپسند و نیکو / ....]

معنی بیت نهم 

آن چه بالا و چه رفتار موزونی است ؟ و آن چه سخن گفتنی است که با آن قیامت به پا می کنی ؟ای سعدی چقدر می خواهی از این اوصاف زیبا سخن بگویی ؟این نیکویی ها ی رفتاری و گفتاری او پایان پذیر نیست ...

1403/10/04 16:01
جلال ارغوانی

سعدی شیرین بیان شد شارح روی گل تو

از گلت بویی شنیده شکر نعمت می گذارد