غزل شمارهٔ ۱۶۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۶۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۶۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۶۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۶۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۶۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
مرا که گفت دل از یار مهربان بردار
به اعتماد صبوری؟!که شوق نگذارد
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد
بینبارد=از انباردن،انباریدن،انبار کردن،پر کردن،پر کردن جای عمیق با خاک
ستیز با دوستان مانند خاک ریختن در چشمه آب زندگانی است.
تو جیحون مینبار هرگز بمشک
که من برگشایم در گنج خشک
دقیقی
اگر تو آسمان را درنوردی
همان دریا بینباری به مردی .
فخرالدین اسعد گرگانی
نکتهای که دربارهٔ خوانش این بیت وجود دارد آن است که «ت»ٔ است میبایست خوانده نشود. نظیر این مورد در شعر قدیم فارسی در موارد معدودی سابقه دارد. مثلاً رودکی میگوید:
«گوهر سرخ است به کفّ موسی عمران»
که در مصرع بالا نیز تلاش برای ادای کامل «ت»ٔ است موجب ایجاد مشکل وزنی میشود.
عموم دوستانی که در گنجور این شعر را خواندهاند (خوانشها) یا «ت» را کامل ادا کردهاند یا تلاش کردهاند به نوعی با تغییر کلمات مسئله را حل کنند که هر دو اشتباه است.
همچنان که از پاورقی تصحیح فروغی و ارائهٔ بدل «کجا مجال سخن باشدم به حضرت دوست» مشخص است بعضی نسخهنویسان هم به نوبهٔ خود تلاش کردهاند مشکل را با روان کردن بیت به سلیقهٔ خودشان حل کنند.
اما نظر به سابقهٔ این مورد قبل از سعدی و استادی شیخ اجل مشخص است که این نحوهٔ ادای «است» صحیح شمرده میشده و اشکال یا اشتباهی در کار نیست.
غزل ۱۶۵ سعدی
وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
۱. شفاعت : خواهشگری و التماس پایمردی / عیش : شادی و خوشی / خلوت : گوشه نشینی و عزلت / کدورت : تیرگی و ملامت .
معنی : چه کسی برای پایمردی به نزد دوست می رود تا او را بر گرداند ؟ برای انکه زندگی در تنهایی و بدون او صفایی ندارد .
۲. مجال بودن : فرصت بودن / حضرت : درگاه ،پیشگاه / مگر : قید شکّ و تردید است،شاید / نسیم : بوی خوش /صبا: نیسم خوش صبحگاهی ،پیام آور عشق ۳ /۳۴
معنی : چه کسی مجال آن را می یابد که به آستانه ء دوست رسد و با وی سخن گوید؟ شاید نسیم صبحگاهی بتواند این پیغام را به دوست برساند.
۳. ستیزه بردن : لجاج و دشمنی کردن / مثل : داستان / چشمهء حیوان : ۳ / ۵۳ (آب زندگی ،چشمهء حیات )/انباردن : پر کردن و انباشتن .تشبیه مرکّب : ستیزه بردن با دوست به انباردن چشمه با گِل .
معنی: ستیزه کردن با دوستان مانند این است که شخص تشنه چشمهء آب حیات را با گِل پر کند و خود را از آن محروم سازد .
۴.شوق: اشتیاق ،آرزومندی ،در نزد عارفان آتشی ست که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد.( ۵=بیت / ۷۲=غزل )
کنایه : دل برداشتن از کسی (رها کردن و ترک گفتن کسی) .
معنی : چه کسی به من گفت با تکیه کردن بر شکیبایی خویش دل از یار مهربان خود برکن؟این خطاست و بی تردید اشتیاقم نمی گذارد که دل از تو بر کَنَم .
۵. خاطر : فکر و اندیشه ، دل / تمام : به کلّی، یکسره .
معنی چه کسی گفت که هر چه از دوست در ذهنت نقش بسته محو خواهد شد و آنها را فراموش خواهی کرد ؟ به طور قطع، یقین دارم که او در مورد زدودن یاد دوست از ذهنم اشتباه کرده است.
۶.یارستن : توانستن .
کنایه : از سر همه بر خاستن ( از همه گذشتن و رها کردن ) / جناس زاید : باد ،با / ایهام تضاد : بین " برخاستن " در معنای غیر منظورش با " نشستن " .
معنی : همنشینی با معشوق برای کسی که همه چیز و کس را در راه او ترک نمی کند ، حرام باد .
۷. مدّ عی : ادعا کننده ،کسی که دعوی عشق و هنر کند ولی کم مایه،و دروغگوست .( بیت ۲غزل ۱۸) . / مواجهه : روبه رو برابر .
کنایه : سر خاراندن ( سستی و تعلّل کردن ) .
معنی : از آن لاف زنی که در رویا رویی با شمشیر غم عشق پای پس می کشد و درنگ می کند، ادّعای باور کردنی نیست.
۸. کام : خواست و آرزو / گذاشتن : رها کردن.
ایهام تناسب : بین " کام " در معنای " دهان " که در اینجا مراد نیست ، با " دل " /
تضاد : دشمن ،دوست .
معنی : ای دوست مرا این چنین دشمن کام مکن.آیا کسی این کار را می کند که حاصلش آزردن دوستان است؟
۹. روح سپاردن : جان دادن و مردن .
کنایه : در قدم کسی افتادن (مطیع و فرمانبردار کسی شدن ).
معنی : ای معشوق ،حتی اگر مرا بکشی ، باز گرد تا خود را زیر گام هایت اندازم ؛ زیرا کسی را که تو بکشی ،مرده محسوب نمی شود.
۱۰. دانستن : توانستن .
کنایه : ستاره شمردن ( بیدار بودن و شب زنده داری کردن ) / تناسب : شب ، ستاره .
معنی : چه کسی می تواند ماجرای شب فِراق را باز گوید ؟ بی تردید کسی که مثل سعدی شبها بیدار مانده و شب زنده داری کرده است.
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
به لعل یار نگر که صد شکر ریزد
به گفته سعدی نگر که صد هنر بارد