گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۴

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد
باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد
هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد
پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد
بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
هوش مصنوعی: دیدار با محبوبی که دور است، چه احساس خوشی دارد، مانند بارانی است که بر خاک تشنه‌ای در بیابان می‌بارد.
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
هوش مصنوعی: به نسیم آشنایی که به مشامم می‌رسد پی می‌برم که از کجا آمده است؛ زیرا پیام وصل محبوب جان و روح را به هم پیوند می‌دهد.
سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد
هوش مصنوعی: عشق به قدری در وجودم 깊襉 است که عقل هرگز نمی‌تواند آن را تحمل کند و از طرفی، عشق نیز نمی‌گذارد که به حرف‌های عقل گوش کنم.
باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد
هوش مصنوعی: امیدوارم که خداوند خود به رحمت به یاد ما بیفتد، وگرنه کدام پیام‌رسان می‌تواند پیام ما را به دیگران برساند؟
هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
هوش مصنوعی: عارفان و عاشقان می‌دانند که حال مسکین چگونه است، اگر عارفی شکایتی کند یا عاشقی ناله‌ای سر دهد.
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد
هوش مصنوعی: زهر وقتی که از دست محبوب شیرین باشد، بر دل خوشایند است. بدون او، نه می‌توانم بنوشم و نه دلم به حالتی دیگر راضی خواهد شد.
پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد
هوش مصنوعی: اگر روزی پای کسی از عشق به سنگی برخورد کند، به ما می‌گوید که آن جان ندارد و دلش به کسی وابسته نیست.
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد
هوش مصنوعی: اگر کسی عاشق واقعی است، باید در روزهای سخت و دشوار، مثل روزی که مورد تیراندازی قرار می‌گیرد، با شجاعت و تحمل به عشق خود ادامه دهد و نباید از مشکلات بترسد یا دلسرد شود.
بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد
هوش مصنوعی: زندگی بی‌فایده است مگر در لحظه‌ای که دوستی همراه با همدمی شاداب برآید.
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
هوش مصنوعی: می‌دانی چرا سعدی در گوشه‌ای تنها نشسته است؟ زیرا نمی‌تواند از زیبایی رویاها دل بکند و به بیرون برود.

خوانش ها

غزل ۱۶۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۶۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۶۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش سمیه الماسی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"دیدار"
با صدای دنگ شو (آلبوم دیدار)

حاشیه ها

1396/03/23 11:05
کاریر

کسرای عزیز طبق اطلاعات دقیق من جناب سعدی سنی مذهب بودند و اعتقادی به امام زمان نداشتند هرچند که این اشعار بسیار مناسب امام زمان است

1396/10/19 23:01
محمدامین

سلام و درود
چرا به این راحتی این مرزبندی را برای افراد مختلف بیان می‌کنیم؟
انتساب نامناسبی است.
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم

1397/02/02 16:05
سید حمید

سلام بر دوستداران شیخ اجل سعدی.به نظر بنده کسی که صاحب این بیت شریفه:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
واقعا ً عاشق اهل بیته.حالا چه شیعه و چه سنی.

1397/10/13 19:01
ترمه

فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد یا نمی‌گزارد؟
گزاردن به معنای به جا آوردن و ادا کردن است.
کدام درست است؟ شاید هم هر دو درست باشند.

1397/11/29 15:01
زانیار

درود
برای خواننده "وحید تاج" در قسمت آلبوم، آلبوم " رقص پاییز" اضافه نشده
آقای تاج عزیز در آلبوم "رقص پاییز" از این متن بهره بردند و بنده نتونستم درجش کنم
سپاس

1397/11/18 20:02
ما را همه شب نمی برد خواب

بی حاصل است یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد ...

1399/02/21 13:04
رشا

در مصرع دوم بیت پنجم«یاعاشقی بزارد»معنی بزارد چیست؟؟

1399/02/21 16:04
ناصر

گرامی رشا
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
بزارد = زاری کند، زار بزند

1399/02/21 16:04
بابک چندم

@ رشا
بزارد-> زار زند

1400/01/24 23:03
مهدی

کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
یعنی چی دوستان؟

1400/01/24 23:03
nabavar

گرامی مهدی
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
می گوید:
سعدی از دست ماهرویان کنج خلوت گزیده و یارای { توان} از خانه بیرون رفتن ندارد.
یا از ایشان ترسیده و یا جرأت روبرو شدن با انها را ندارد
گمانم برین است که از دست خوبرویان باشد

1401/04/03 01:07
احسان چراغی

حافظ هم همین را می‌گوید:

 

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

1401/11/29 21:01
فاطمه زندی

غزل ۱۶۴ 

وزن : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن 

۱_دیدار بار غایب دانی چه ذوق دارد ؟

ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد 

معنی بیت : آیا می دانی که دیدن یاری که مدتها از نظر دور بوده است چه لذتی دارد ؟درست بدان سان که ابری بر تشنه ء در بیابان ببارد و او را از هلاکت نجات بخشد .[ ذوق : نشاط و شادی ]

۲_ای بوی آشنایی ، دانستم از کجایی 

پیغام وصل جانان پیوند روح دارد 

معنی بیت : ای یاری که بوی آشنایی از تو به مشام می رسد ، دریافتم که از کجا وزیدن گرفته ای .آری پیام وصل جانان با روح عاشق پیوند دارد و او آن را به خوبی در می یابد .[ جانان : معشوق و محبوب همچون جان عزیز / پیوند روح دارد : با روح پیوسته است و معنوی و روحانی است./تشبیه : آشنایی به بو / تشطیر: آشنایی ، کجایی ]

۳_سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد 

فرمان عقل بردن عشقم نمی گذارد 

معنی بیت : خیال عشق در سر پروراندن مورد پسند عقلم نیست و عشق هم نمی گذراد که از خواسته های عقل پیروی کنم .[ کنایه : سودای عشق پختن ( خیال و آرزوی عشق در سر پرودن )/تقابل عقل و عشق : ---> بیت ششم غزل ۱۳۶ / تشطیر : پختن ، بردن =تَشطیر

(در لغت به معنی نصف‌کردن) در اصطلاح بدیع، دو نیمه‌کردن هر مصرع و در پایان هر نیمه، قافیه‌ای گذاشتن. مثل: نه هم زبانی، که تا زمانی/بر او شمارم، غمی که دارم/نه نیک‌خواهی، که گاه‌گاهی/ز من بپرسد، غم که داری (محتشم کاشانی)/موازنه : تمام واژگان بیت در تقابل با یکدیگر هم وزن هستند /تضاد : عقل ، عشق ]

۴_باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را 

ورنه ، کدام قاصد پیغام ما گذارد ؟ 

معنی بیت : امید است که محبوب خود از سر رحمت و شفقت از ما یادی کند ،وگرنه ،کدام قاصد می تواند پیام ما را به وی رساند ؟[ باشد که : امید است که / قاصد : پیام آور ، پیک / پیغام گذاردن : پیام رساندن ]

۵_هم عارفان عاشق دانند حال مسکین 

گر عارفی بنالد ، یا عاشقی بزارد 

معنی بیت : اگر عارفی ناله سر کند یا عاشقی زار بگرید ، فقط عارفان عاشق به احوال این مسکینان آگاهی می یابند .[ هم : قید تاکید است ، همانا / مسکین : درمانده و بیچاره / بزارد : ناله و زاری کند ]

۶_زهرم چو نوشدارو از دست یار ِ شیرین 

بر دل خوش است ،نوشم بی او نمی گوارد 

معنی بیت :زهر از دست یار شیرین حرکات ،بر دلم خوشو دلنشین است اما نوش او برایم گوارا نیست .[ نوشدارو ---> بیت ششم غزل ۵۳ / یار شیرین : یار شیرین حرکات و زیبا / نوش : شهد و عسل ، هر چیز شیرین ]

۷_ پایی که بر نیاید روزی به سنگ عشقی 

گوییم جان ندارد، یا دل نمی سپارد 

معنی بیت :اگر کسی دردوران زندگی خویش روزی پایش به سنگ بخورد و عاشق نشود، به نظر ما یا زنده نیستیا درد عشق به جان ندارد تا دل سپارد .[کنایه : پای به سنگ بر آمدن ( به بلا گرفتار شدن )/دل سپردن ( عاشق شدن ) /تشبیه : عشق به سنگ ]

۸_مشغول عشق جانان گر عاشقی است صادق 

در روز تیر باران باید که سر نخارد 

معنی بیت :کسی که در عشق بازی جانان صادق است ، اگر تیر جفا و بلای عشق بر سرش ببارد ، نباید از پیش آن بگریزد ، بلکه باید آن را به جان بخرد .[ کنایه : سر خاراندن ( بهانه و عذر آوردن ) /تشطیر : جانان ، تیر باران ] 

۹_بی حاصل است یارا ، اوقات زندگانی 

الا دمی که یاری با همدمی بر آرد 

معنی بیت : ای دوست ، روزهای زندگی جز لحظه هایی که یاری با همدم خویش در آن سر خوش بوده است ، حاصلی ندارد .[ الّا : حرف استثنا ، جز اینکه ، مگر /جناس زاید : دمی ، همدمی ] 

۱۰ _ دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت ؟ 

کز دست خوب رویان بیرون شدن نیارد 

معنی بیت : آیا می دانی که چرا سعدی به کنج خلوت می نشیند ؟ زیرا از دست زیبا رویان نمی تواند بیرون رود .[ خلوت : عزلت و گوشه نشینی /خوب رویان : جمع خوب روی ، زیبا رویان / یارستن : توانستن ./کنایه : بیرون شدن ( گریختن و رها شدن )] منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

1403/10/04 16:01
جلال ارغوانی

سعدی خوش سخن را ایام عمر کم بود

پیش تو چون نشیند از زندگی شمارد