گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۶

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک‌بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عَـذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
زین گونه صدهزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من، بی‌خبر فتاد
بسیار کس شدند اسیرِ کمندِ عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
بر من مگیر اگر شدم آشفته‌دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک‌یک به در فتاد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد نگاهش به چهره شیرین افتاد، عشق و هیجان او به حدی رسید که توانایی ایستادن را از دست داد و از پا درآمد.
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
هوش مصنوعی: مجنون وقتی که به زیبایی لیلی نگاه کرد و تحت تأثیر آن قرار گرفت، از همه چیز و همه کس، حتی مادر و پدر و ثروت و دارایی، بی‌خبر و بی‌توجه شد.
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک‌بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
هوش مصنوعی: رامین، وقتی که تصمیم گرفت غم عشق ویس را بپذیرد، ناگهان کلاه و کمربندش را از دست داد و از خود بی‌خود شد.
وامق چو کارش از غم عَـذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
هوش مصنوعی: وامق، به خاطر عشقش به عذرا، به شدت دچار غم و اندوه شده و همواره در فکر و درد او به سر می‌برد. زندگی‌اش پر از ناله و حسرت شده و در بامدادان، بار دیگر غم‌هایش او را فرا می‌گیرد.
زین گونه صدهزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من، بی‌خبر فتاد
هوش مصنوعی: این گونه هزاران نفر، چه پیر و چه جوان، مانند من بی‌خبر و مست از شراب عشق، به خواب رفته‌اند.
بسیار کس شدند اسیرِ کمندِ عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
هوش مصنوعی: بسیاری به دام عشق افتاده‌اند و تنها به خاطر من این هیجان و شوق ایجاد نشده است.
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
هوش مصنوعی: روزی به یک معشوق نگاه کردم و از آن نگاه، تمام دنیا برای من تحت تأثیر قرار گرفت.
عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
هوش مصنوعی: عشق به دل من چنان وارد شد که آتش سوزانی ایجاد کرد و این آتش هزار درد در درونم به وجود آورد.
بر من مگیر اگر شدم آشفته‌دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
هوش مصنوعی: مرا سرزنش نکن اگر به سبب عشق دلم آشفته شد، زیرا از این دست اتفاقات بسیار به خاطر تقدیر و سرنوشت پیش می‌آید.
سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک‌یک به در فتاد
هوش مصنوعی: سعدی، چرا راز دل را از دیگران پنهان می‌کنی، در حالی که داستان عشق تو یکی یکی آشکار می‌شود؟

خوانش ها

غزل ۱۵۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۵۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۵۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۵۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۵۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1394/04/30 00:06
۷

8 کتاب
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
نتیجه:
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد

1394/04/16 23:07
کسرا

فرهاد & شیرین...
مجنون & لیلی...
رامین & ویس
وامق & عذرا
ای کاش قبل از سعدی دیده به جهان میگشودم تا شهرت عشقم به گوش عالمی میرسید و این سعادت را داشتم تا سعدی بزرگ از من و دلبرم هم در این شعر نامی ببرند... افسوس...

1397/07/04 14:10
امین

درسته که بقول آقای حمید رضا ، مرحوم فروغی در صحت انتساب این غزل به سعدی تردید کرده و در مقدمهٔ غزلیات آن را از ملحقات شمرده است. ولی واقعا چه کسی به غیر از سعدی میتواند این غزل زیبا را سروده باشد.

1397/07/04 14:10
ایرانی

تمام ابیات این غزل زیبا واقعا شاهکاره.

1401/11/23 21:01
فاطمه زندی

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

۱_فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

معنی بیت اول :وقتی نظر فرهاد بر رخ شیرین افتاد،آه از نهادش بلند شد و از پای در آمد .[فرهاد و شیرین :---->غزل ۵۵ بیت دوم /نظر : نگاه / کنایه : دود به سر آمدن (شیفته و بی قرار گشتن ). از پای در افتادن (بیچاره و درمانده شدن )/ تلمیح : اشاره به داستان فرهاد و شیرین ]

۲_مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد

فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

معنی بیت دوم : و هنگامی که مجنون از شراب رخسار لیلی از خود بی خود شد ، دیگر به پدر و مادر خویش نیندیشید و از زر و سیم هم چشم پوشید [ مجنون و لیلی : بیت دهم غزل هفتم / طلعت : چهره و رخسار / فارغ افتادن : بی نیاز و مستغنی گشتن . /تشبیه : طلعت به جام ( اضافه ء تشبیهی ) / تلمیح : اشاره به داستان لیلی و مجنون 

۳_ رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد 

یکبارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد 

معنی بیت سوم : وقتی که رامین غم عشق ویس را برگزید ، از تاج و تخت پادشاهی جدا افتاد . [رامین و ویس : --->بیت دهم غزل هفتم / کلاه و کمر : تاج و کمر بند شاهی ]

۴_وامق چو کارش از غم عَذرا به جان رسید 

کارش مدام با غم و آه سحر فتاد 

معنی بیت چهارم : و هنگامی که کار وامق در غم عشق عذرا از حدّ تحمّل گذشت ، از آن پس مدام ، کارش غصّه خوردن و در سحر گاهان آه کشیدن بود.[وامق و عذرا : --->بیت هشتم غزل چهارم/کنایه : به جان رسیدن ( به هلاکت نزدیک شدن ، تا حدّ مردن آمدن ) / تلمیح : اشاره به داستان وامق و عذرا ]

۵_ زاین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان 

مست از شراب عشق چو من بی خبر فتاد 

معنی بیت پنجم : صد هزار نفر پیر و جوان مثل من از شراب عشق سرمست افتاده اند./ تشبیه : عشق به شراب /کنایه : بی خبر افتادن ( مست و بی خویش و مدهوش گشتن ).

۶ _بسیار کس شدند اسیر کمند عشق

تنها نه از برای من این شور و شر فتاد

معنی بیت ششم : این شور و شر عشق فقط گریبان مرا نگرفته است ، بلکه مردمان بسیاری اسیر کمند عشق گشته اند .[ شور و شر : ترکیب عطفی ،فتنه و آشوب / تشبیه : عشق به کمند ]

۷_ روزی به دلبری نظری کرد چشم من 

زآن یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد 

معنی بیت هفتم : روزی چشم من از سر عشق به دلبری نظری افکند و در اثر آن یک نگاه هر دو جهان در نظرم بی ارزش شد .[نظر : نگاه / کنایه : از نظر افتادن ( بی ارزش و خوار شدن ، بی اعتبار گشتن ) / آرایه ء تکرار : نظر

۸_عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد

معنی بیت هشتم : عشق آمد و چنان آتشی در دلم زد که در اثر آن هزار سوز به جگرم افتاد .[ کنایه : آتش به دل زدن ( بی قرار و شیفته کردن ) سوز در جگر افتادن ( مشوّش و پریشان و نا آرام گشتن )

۹_ بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق

مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد

معنی بیت نهم : اگر در اثر عاشقی دلی پریشان دارم ، بر من خرده مگیر ،نمونه هایی از این دست در اثر قضا و قدر ، بسیار به وجود آمده است.[گرفتن ،مواخذه کردن ، ایراد گرفتن / قضا و قدر : سرنوشت ]

۱۰ _سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد

معنی بیت دهم : ای سعدی ، از آنجا که حکایت عشق تو تماما آشکار گشته است ، چگونه می توانی راز دل خویش را از مردم پنهان داری؟[ماجرا : سر گذشت ، آنچه اتفاق افتاده باشد / به در افتادن : فاش گشتن ،آشکار شدن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

1402/01/13 01:04
فاطمه یاوری

روزی به دلبری نظری کرد چشم من

زان یک نظر دو جهان مرا از نظر افتاد....!

1403/01/03 19:04
حفیظ احمدی

با سلام و خسته نباشید!

بیت هفتم خیلی مجذوب کننده است.

روزی به دلبری نظری کرد چشم من 

زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد 

1403/08/20 23:11
جلال ارغوانی

می دید سخن سعدی اندر دهان خلق

باد صبا چوگذرش به هر کوی ودر فتاد