گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۴

جان من! جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
می‌روی و التفات می‌نکنی
سرو هرگز چنین نرفت آزاد
آفرین خدای بر پدری
که تو پرورد و مادری که تو زاد
بخت نیکت به منتها‌ی امید
برساناد و چشم بد مرساد
تا چه کرد آن که نقش روی تو بست
که در‌ِ فتنه بر جهان بگشاد
من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
عقل با عشق بر نمی‌آید
جور مزدور می‌برد استاد
آن که هرگز بر آستانهٔ عشق
پای ننهاده بود سر بنهاد
روی در خاک رفت و سر نه عجب
که رود هم در این هوس بر باد
مرغ وحشی که می‌رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد
روی گفتم که در جهان بنهم
گردم از قید بندگی آزاد
که نه بیرون پارس منزل هست
شام و روم‌ست و بصره و بغداد
دست از دامنم نمی‌دارد
خاک شیراز و آب رکن آباد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من! جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
جان من! آرزو می‌کنم که جان من فدای تو شود (در حالی که) تو از دوستان هیچ یادی نمی‌کنی.
می‌روی و التفات می‌نکنی
سرو هرگز چنین نرفت آزاد
می‌روی و به ما هیچ اعتنایی نمی‌کنی، هیچ سروی مانند تو آزاد نرفته است.
آفرین خدای بر پدری
که تو پرورد و مادری که تو زاد
خدا درود فرستد بر مادری که تو را به دنیا آورد و پدری که تو را تربیت کرد.
بخت نیکت به منتها‌ی امید
برساناد و چشم بد مرساد
هوش مصنوعی: شانس و اقبال خوبت به بالاترین آرزوهایت برساند و هیچ چشم بدی به تو آسیب نرساند.
تا چه کرد آن که نقش روی تو بست
که در‌ِ فتنه بر جهان بگشاد
به راستی آن کس که نقش چشم تو را نقاشی کرد چه کرد؟ زیرا در فتنه را در جهان باز کرد. (از شدت زیبایی چشمان تو در جهان فتنه و آشوب افتاد)
من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد
من روزی افسار اسب شاه را می‌گیرم و از دست زیبارویان به او شکایت خواهم کرد.
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
تو با این چشمان مست و صورت زیبایت دل ما را به ما باز نخواهی گرداند.
عقل با عشق بر نمی‌آید
جور مزدور می‌برد استاد
هوش مصنوعی: عشق و عقل با هم قابل جمع نیستند و عشق می‌تواند انسان را از راه درست خارج کند. در حقیقت، عشق می‌تواند مانند یک مزدور عمل کند و فرد را به سوی مسیر اشتباهی هدایت کند.
آن که هرگز بر آستانهٔ عشق
پای ننهاده بود سر بنهاد
کسی که هرگز در راه عشق پا نگذاشته بود و همیشه از عشق دوری می‌کرد اکنون (با دیدن روی زیبای تو) با سر در راه عشق می‌رود. (منظور سعدی خودش است)
روی در خاک رفت و سر نه عجب
که رود هم در این هوس بر باد
در راه عشق صورت ما بر خاک مالیده شد و عجیب نیست که سر ما نیز در این سودا برود.
مرغ وحشی که می‌رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد
پرنده‌‌ای که از دام فرار می‌کرد با همه‌ی زیرکی و چالاکی‌اش عاقبت گرفتار دام عشق شد.
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد
همه‌ی انسان‌ها از یکدیگر می‌نالند و شکایت دارند اما سعدی از دست خودش فریاد سر می‌دهد.
روی گفتم که در جهان بنهم
گردم از قید بندگی آزاد
با خود گفتم که راه سفر در جهان را پیش بگیرم تا مگر از بندگی معشوق آزاد شوم.
که نه بیرون پارس منزل هست
شام و روم‌ست و بصره و بغداد
مگر نه اینکه بیرون از سرزمین پارس هم مکان‌هایی هستند؟ شام (سوریه) و روم و بصره و بغداد هستند و می‌توانم به این سرزمین‌ها سفر کنم.
دست از دامنم نمی‌دارد
خاک شیراز و آب رکن آباد
اما خاک شیراز و آب رکن‌آباد از شدت خوبی و خوش آب و هوایی مرا رها نمی‌کنند.

خوانش ها

غزل ۱۵۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۵۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۵۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۵۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1392/08/03 10:11

1. یکی از دو جان من، منادا است: ای جان من، جان من فدای تو باد...

1392/09/17 16:12
امین کیخا

دام در فارسی با tameانگلیسی همریشه است

1395/07/11 20:10
علی عباسی

ازدست خویشتن فریاد

1399/05/11 13:08
امیر

سلام
چقدر کم حاشیه
یه خورده غمگین شدم
انگار این غزل زیبا مورد بی مهری دوستان "گنجوری" قرار گرفته
من که بسیار لذت بردم از خوندنش
و حسودی ام شد به اون عزیزی که این شعر برایش نوشته شده و چقدر دلربا
و این آمد به ذهنم که "آقای سعدی ، ادبیات رو به پایان رساندی "
نمیدانم چه قدرت ذهنی در این شخص بوده ای کاش میشد حجم ذهن این آدم رو حساب کرد
بیخود نیست که در مقایسه با خودمون اینها رو اصلا" غیر زمینی فرض میکنیم
از گنجور عزیز بسیار سپاسگزارم بخاطر این شعر زیبا این انتخاب عالی و دلنشین رنگ زمینه و خط و باقی چیزها
یا حق

1399/10/19 00:01
رامین

@ امین کیخا با احترام
Tame در انگلیسی به معنی رام است و اگر دام (چهارپایان علفخوار) را هم رام در نظر بگیریم درست است ولی در این شعر حضرت سعدی دام به معنی net یا trap در انگلیسی است.
مرغ وحشی که می‌رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد

1401/02/21 09:05
تینا باستانی

 حال سه بیت آخر  رو کسی درک میکنه که در غربته؛ واقعا دست از دامنم نمیدارد خاک شیراز و آب رکناباد ! از ایران رفتیم که به قول سعدی از قید بندگی رها بشیم و آزاد زندگی کنیم. هر چند میشه  راحت و آزاد در غربت زندگی کرد ولی دلتنگی وطن همیشه با آدم میمونه.  هیچ جایی مثل وطن نیست و هیچ شهری هم مثل شیراز نیست. امیدوارم روزی دوباره اون شهر رو ببینم و توی کوچه هایی قدم بزنم که روزی سعدی و حافظ اونجا راه می  رفتند . 

1401/11/22 19:01
فاطمه زندی

وزن : فاعلاتن مفاعلن فعلات

۱_جان من ، جان من فدای تو باد! 

 هیچت از دوستان نیاید یاد ؟

معنی بیت اول 

 

ای محبوبی که جانم فدای تو باد ، آیا هیچ از دوستان یاد نمی کنی ؟

استعاره ء مصرّحه : جان (اول ) (معشوق ) /جناس تام : بین دو "جان ".

۲_ می رویّ و التفات می نکنی 

 سرو هرگز چنین نرفت آزاد

معنی بیت دوم 

می روی و توجّهی نداری ، حتّی سرو هم با آن قامت رعنا این سان آزاد و بی توجّه نمی گذرد . [ التفات = توجّه و عنایت / آزاد رفتن = کنایه از فارغ بال رفتن ، بی قید و سرمست رفتن ]

۳_آفرینِ خدای بر پدری 

 که تو پرورد و ، مادری که تو زاد!

معنی بیت سوم 

درود خدای بر مادری که تو را بزاد و آفرین خدای بر پدری که تو را پرورده است .

۴ _بخت نیکت به منتهای امید 

 برساناد و ، چشم بَد مَرَساد

معنی بیت چهارم 

الهی بخت مساعد تو را به نهایت آمالت برساند و خدای چشم بد را از تو دور کند . [ چشم بَد : چشم زخم ، آزار و نقصانی که از اثر نظر بد و یا چیزی رسد ، چشم شور (لغت نامه)تضاد : نیک و بد ]

۵_تا چه کرد آن که نقش روی تو بست 

 که درِ فتنه بر جهان بگشاد ؟

معنی بیت پنجم

بنگر که که آن کس که روی تو را نگارین آراست ، چه شور و غوغایی در جهان به پای ساخت ؟ [ نقش بستن = نگاشتن و به وجود آوردن /ایهام : فتنه ۱_ آشوب و غوغا ۲_ دیوانگی و شیفتگی و عاشقی / ایهام تناسب : بین "بست " در معنای غیر منظورش با "بگشاد " /استعاره ء مکنیّه : درِ فتنه]

۶_من بگیرم عنان شَه روزی 

گویم از دست خوب رویان داد

معنی بیت ششم

من روزی سر راه شاه را می گیرم و از ستم زیبارویان نزد او دادخواهی می کنم . 

[ عنان : دهنه و لگام و افسار / خوب رویان : زیبارویان / عنان شَه :عنان اسب شاه ]

۷ _تو بدین چشم مست و پیشانی 

دل ما بازپس نخواهی داد

معنی بیت هفتم 

تو با این چشمان مست و پیشانی گره خورده و گستاخ ، دل ما را که غارت کردی ، پس نخواهی داد .[ایهام : پیشانی ۱_جبین و ناصیه ۲_ گستاخی و شوخی و بی حیایی]

۸_عقل با عشق برنمی آید 

 جَورِ مزدور می بَرد استاد

معنی بیت هشتم 

عقل نمی تواند از عهدۀ عشق برآید و همانطور که استاد باید جور شاگرد را بکشد ، عشق هم باید جور عقل را تحمّل کند . [ برآمدن : برابری و غلبه کردن / مزدور : شاگرد / جور بردن :جور کشیدن و تحمّل کردن /تقابل عقل وعشق : -->۶/۱۳۶(غزل ۱۳۶ بیت ششم) ]

۹_آن که هرگز بر آستانۀ عشق 

پای ننهاده بود ، سر بنهاد

معنی بیت نهم 

کسی که هرگز عاشق نگشته و به درگاه عشق پای ننهاده بود ، در برابر عشق تسلیم شد و سر را بر آستان آن نهاد . [ آستانه : درگاه ، پیشگاه / پای ننهادن : کنایه از وارد نشدن ، مشغول نگشتن / سر نهادن : کنایه از مطیع و تسلیم شدن/ استعارهء مکنیه : آستانهء عشق / تضاد : ننهادن ، نهادن ]

۱۰_روی در خاک رفت و ، سر نه عجب 

 که رود هم در این هوس بر باد

معنی بیت دهم 

بر آستان عشق روی بر خاک نهادیم و اگر سر هم در این راه بر باد رود ، عجیب نیست . [ هوس : عشق و آرزو / بر باد رفتن : کنایه از نیست و نابود گشتن/جناس اشتقاق: رفت ،رود ]

۱۱_مرغ وحشی که می رمید از قید 

با همه زیرکی به دام افتاد

معنی بیت یازدهم 

مرغ وحشی که از دام می گریخت و مراقب بود که اسیر نشود ، با تمام زیرکی به دام افتاد . [ قید :بند و دام/ استعارهء مصرّحه : مرغ وحشی ( دل سرکش و رام نشدنی ) ]

۱۲ _همه از دست غیر ناله کنند 

سعدی از دست خویشتن فریاد

معنی بیت دوازدهم 

همه از بیگانگان می نالند ولی سعدی از خود به فریاد آمده است . [ غیر = نامحرم و بیگانه تضاد : غیر ، خویش ]

۱۳ _روی گفتم که در جهان بنَهم 

 گردم از قیدِ بندگی آزاد

معنی بیت سیزدهم 

با خود گفتم : ترک یار و دیار کنم و آواره جهان گردم تا شاید از بند اسارت آزاد گردم . [ روی نهادن = روی آوردن ، توجّه کردن/ تشبیه : غلامی و نوکری به قید و بند ]

۱۴ _که نه در بیرون پارس منزل هست 

 شام و روم است و بصره و بغداد ؟

معنی بیت چهاردهم

آیا جز پارس جایگاهی مثل شام و روم و بصره و بغداد یافت نمی شود ؟

۱۵ _دست از دامنم نمی دارد 

 خاک شیراز و آب رکناباد

معنی بیت پانزدهم 

خاک شیراز و آب نهر رکناباد دست از دامنم برنمی دارد و مرا به ماندن در پارس فرامی خواند .[ دست از دامن برنداشتن : کنایه از چشم پوشی و رها نکردن ]

 

آب رکناباد = از نهرهای معروف شیراز که در سال ۳۳۸ هجری قمری احداث شد و منبع آن در یک و نیم فرسخی شمال شیراز است . این آب از تنگِ الله اکبر عبور کرده و صحرای مصلی و باغ نو و و تکیۀ هفت تنان و چهل تنان و تکیۀ خواجه حافظ را مشروب می کند .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

1403/08/20 23:11
جلال ارغوانی

شعر تو سعدیا آب است

که جهان جمله کرد آباد