گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت
ملامتِ منِ مسکین کسی کند که نداند
که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت
ز حرص من چه گشاید؟ تو ره به خویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی‌چراغ هدایت
مرا به دست تو خوش‌تر هلاک جان گرامی
هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت
جنایتی که بکردم اگر درست بباشد
فراق روی تو چندین بس است حد جنایت
به هیچ روی نشاید خلاف رأی تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟
به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی
به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت
کمال حُسن وجودت به وصف راست نیاید
مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت
فراقنامهٔ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
ای دوست، بازگرد که اکنون زمان آشتی و دوستی و لطف است، به شرط آنکه ماجراهای گذشته را به یاد نیاوریم. [عنایت: توجه و احسان ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت
با خود عهد بسته بودم که دیگر گرد عشق نگردم، اما عشق مثل قضا درآمد و چشم دانایی‌ام را بست و مرا گرفتار دل ساخت. [ بر چیزی یا کاری شدن: تصمیم به انجام چیزی یا کاری گرفتن / قضا: حکم و فرمان / درایت: علم و آگاهی / استعارهٔ مکنیه: چشم درایت / تشبیه: عشق به قضا (اضافهٔ تشبیهی) ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ملامتِ منِ مسکین کسی کند که نداند
که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت
فقط کسی که نمی تواند حدّ عشق و غایت زیبایی را تعیین نماید، منِ مسکین را به دلیل عاشقی سرزنش می‌کند. [ ملامت: عتاب و سرزنش /  مسکین: درویش و آن که هیچ ندارد، حقیر و ضعیف / حسن: جمال و زیبایی / حد: اندازه و مقدار / غایت: نهایت ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی 
ز حرص من چه گشاید؟ تو ره به خویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی‌چراغ هدایت
از دست آزمندی من کاری ساخته نیست، پس تو مرا در پناه خویش گیر، زیرا اگر هدایت تو همانند چراغی بر راه تلاشم پرتو نیفکند، تلاش به تنهایی به جایی نمی‌رسد. [ گشادن: حاصل شدن، درست گشتن / راه به خویشتنم ده: مرا به خودت برسان / مجاز: حرص (درخواست شدید، تمنا و آرزو) / استعارهٔ مکنیه: چشم سعی / تشبیه: هدایت به چراغ (اضافهٔ تشبیهی)] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
مرا به دست تو خوش‌تر هلاک جان گرامی
هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت
اگر جان عزیزم به دست تو هلاک شود، برای من هزار بار بهتر است از اینکه برای جلب حمایت دیگری به او پناه برم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
جنایتی که بکردم اگر درست بباشد
فراق روی تو چندین بس است حد جنایت
اگر جنایتی که مرتکب شده‌ام درست باشد، این مقدار از تو دور ماندن برای عقوبت آن کافی است. [ چندین: افادهٔ تعدد و کثرت کند، این همه، بدین بسیاری ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به هیچ روی نشاید خلاف رأی تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟
به هیچ طریقی نمی‌توانم بر خلاف رای و نظر تو کاری انجام دهم. به‌راستی از دست فرمانروای ولایت وجودم به چه کسی شکایت کنم؟ [ به هیچ روی: به هیچ وجه / رای: فکر و عقیده، فرمان / ولایت: مملکت و سرزمین ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی
به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت
در هیچ صورتی این قدر معنی وجود ندارد و در هیچ سوره‌ای این همه آیه دیده نمی‌شود. صورت تو معانی باطنی بسیاری را در خود گرد آورده و گویی تو سوره‌ای هستی با نشانه‌ها و آیه‌های بسیار. [ صورت: شکل و هیأت، نقش و نگار / معنی: حقیقت / سورت: سوره / تضاد: صورت، معنی / جناس لفظ و لاحق: صورت، سورت / تناسب: سورت، آیت / آرایهٔ تکرار: بیشتر کلمات دو مصراع تکرار شده و نوعی از موازنه را به وجود آورده است. ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
کمال حُسن وجودت به وصف راست نیاید
مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت
با وصف کردن نمی‌توان کمال زیبایی تو را بیان کرد، مگر اینکه آینه بتواند تو را چنانکه هستی نشان دهد. [ کمال حسن: غایت و انتهای جمال و زیبایی / مگر هم: به جز هم / کنایه: راست آمدن (برابری کردن، یکسان و سازگار بودن)] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت
سخن من به نهایت رسید و اندیشه‌ام پایان پذیرفت، اما هنوز هم توصیف جمال تو به پایان نرسیده است، به سخن دیگر ، سخن و اندیشه‌ام از وصف جمالت عاجز است. [ نهایت: غایت و انجام ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
فراقنامهٔ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت
هر گوشی که داستان جدایی سعدی را شنید، از سخنان دردآلود او متأثر گشت و درد سعدی به او هم سرایت کرد. [ فراق‌نامه: نامه‌ای که در آن شرح جدایی از دوست آمده باشد / سرایت کردن: اثر کردن / کنایه: فراق‌نامه (شعر سعدی)] - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۱۵۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۵۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۵۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۵۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۵۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۵۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1391/09/04 16:12
ل صفایی

فراق روی تو چندین بسست حد جنایت
بسست به این شکل اصلاح شود: بس است

1393/10/28 21:12
محمد

بیا که نوبت صلح است و آشتی و عنایت
در نسخه دیگر البته

1394/04/18 16:07
کسرا

مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت
تو که استاد سخنی و این چنین میگی... دیگه از کی میشه توقع داشت... البته که تو سعدی بزرگ از فروتنی این حرف رو میزنی و محال است که تو در وصف کسی ناتوان باشی خداوندگار خوبی ها...

1394/06/20 04:09
علی عطارنژاد

این غزل شور انگیز و عاشقانه را استاد شجریان در دستگاه ماهور به همراهی سه تار زنده نام استاد احمد عبادی در برنامه ی یک شاخه گل شماره ی 439اجرا نموده اند..شنیدن آن را به دوست داران ادب و موسیقی پیشنهاد می نمایم..

1395/02/23 19:04
محبوبه ذوالقدر

سلام باز هم تک بیتی از خودم در جواب این غزل سعدی
تقدیم به ساحت دوست:
اگر چه ناز نگاهت به سوی ما نکند میل
نه می توان ز تو دل کندنه جای قهر و شکایت

1395/02/11 23:05
مهدی جمشیدی

صلحست به این صورت نوشته شود : صلح است. در مورد آواز استاد شجریان در برنامه شاخه گل هم باید هر کنم من صد ها بار به این آواز گوش دادم و سیر نشدم.

1395/03/28 21:05
سعید

درود در البوم سعدی نامه استاد سالار خان عقیلی مصرع دوم بیت دوم
بر آن یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
تو را بدیدم و بازم به توست چشم ارادت

1395/12/24 23:02
مهدی

این غزل توسط استاد ایرج خواجه امیری (خدای آواز) در دستگاه چهارگاه خیلی زیبا همراه با ویولون پرویز یاحقی در شاخه گل شماره 449 اجرا شده .... واقعا وقتی گوش بدید میگید که با خوندن این آواز پرونده ی چهارگاه بسته شده ...

1400/01/29 16:03
ارشک دادور

اگرسعدی زنده بودوآوازسراسر عاشقانه وملکوتی ایرج را برروی این غزل خود می شنید شک ندارم برپیشانی ایرج بوسه میزد

1401/02/23 14:04
رها

به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن

کجا برم گله از دست پادشاه ولایت

 

 بسیار زیبا!

 

 

1401/07/29 17:09
فاطمه زندی

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن 

معنی بیت اول 

۱  _ ای دوست ، باز گرد که اکنون زمان آشتی و دوستی و لطف است ، به شرط آنکه ماجراهای گذشته را به یاد نیاوریم .

[عنایت : توجه و احسان ]

معنی بیت دوم 

۲  _ با خود عهد بسته بودم که دیگر گرد عشق نگردم ، اما عشق مثل قضا در آمد و چشم دانایی ام را بست و مرا گرفتار دل ساخت.

[ بر چیزی یا کاری شدن : تصمیم به انجام چیزی یا کاری گرفتن / قضا : حکم و فرمان / درایت : علم و آگاهی ./ استعاره ء مکنیه : چشم درایت / تشبیه : عشق به قضا ( اضافهء تشبیهی ) ]

معنی بیت سوم 

۳ _ فقط کسی که نمی تواند حدّ عشق و غایت زیبایی را تعیین نماید ، منِ مسکین را به دلیل عاشقی سرزنش می کند .

[ ملامت : عتاب و سرزنش /  مسکین : درویش و آن که هیچ ندارد ، حقیر و ضعیف / حسن : جمال و زیبایی / حد : اندازه و مقدار / غایت : نهایت ]

معنی بیت چهارم 

۴ _ از دست آزمندی من کاری ساخته نیست ، پس تو مرا در پناه خویش گیر   ، زیرا اگر هدایت تو همانند چراغی  بر راه تلاشم پرتو نیفکند ، تلاش به تنهایی به جایی نمی رسد .

[ گشادن : حاصل شدن ،درست گشتن /  راه به خویشتنم ده : مرا به خودت برسان ./ مجاز : حرص ( در خواست شدید ،تمنا و آرزو ) / استعاره ء مکنیه : چشم سعی /تشبیه : هدایت به چراغ ( اضافه ء تشبیهی )]

معنی بیت پنجم 

۵ _ اگر جان عزیزم به دست تو هلاک شود، برای من هزار بار بهتر است از اینکه برای جلب حمایت دیگری به او پناه برم .

معنی بیت ششم 

۶  _ اگر جنایتی که مرتکب شده ام درست باشد ، این مقدار از تو دور ماندن برای عقوبت آن کافی است.

[ چندین : افاده ء تعدد و کثرت کند ، این همه ، بدین بسیاری ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ به هیچ طریقی نمی توانم بر خلاف رای و نظر تو کاری انجام دهم به راستی از دست فرمانروای ولایت وجودم به چه کسی شکایت کنم ؟ 

[ به هیچ روی : به هیچ وجه / رای : فکر و عقیده ، فرمان / ولایت : مملکت و سرزمین ]

معنی بیت هشتم 

۸ _ در هیچ صورتی این قدر معنی وجود ندارد و در هیچ سوره ای این همه آیه دیده نمی شود .صورت تو معانی باطنی بسیاری را در خود گرد آورده و گویی تو سوره ای هستی با نشانه ها و آیه های بسیار .

[ صورت : شکل و هیات ، نقش و نگار / معنی : حقیقت / سورت : سوره / تضاد : صورت ، معنی / جناس لفظ و لاحق : صورت ، سورت / تناسب  : سورت ، آیت  / آرایه ء تکرار : بیشتر کلمات دو مصراع تکرار شده و نوعی از موازنه را به وجود آورده است . ]

معنی بیت نهم 

۹ _ با وصف کردن نمی توان کمال زیبایی تو را بیان کرد ، مگر اینکه آینه بتواند تو را چنانکه هستی نشان دهد.

[ کمال حسن : غایت و انتهای جمال و زیبایی / مگر هم : به جز هم /کنایه : راست آمدن ( برابری کردن ، یکسان و سازگار بودن )]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ سخن من به نهایت رسید و اندیشه ام پایان پذیرفت ، اما هنوز هم توصیف جمال تو به پایان نرسیده است ، به سخن دیگر  ، سخن و اندیشه ام از وصف جمالت عاجز است 

[ نهایت : غایت و انجام ] 

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ هر گوشی که داستان جدایی سعدی را شنید ، از سخنان درد آلود او متاثر گشت و درد سعدی به او هم سرایت کرد

[ فراق نامه : نامه ای که در آن شرح جدایی از دوست آمده باشد / سرایت کردن  : اثر کردن / کنایه : فراق نامه ( شعر سعدی )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1401/09/26 12:11
سفید

 

عجب شعر زیبایی...

 

ملامت من مسکین کسی کند که نداند

که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت...

 

1401/09/26 12:11
سفید

 

که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت...

 

1403/10/22 00:12
جلال ارغوانی

چو حسن روی تو که در جهان بی بدل است

به قول کسان سخن سعدی بی حداست ونهایت