گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۶

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت
روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را
سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت
جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید
چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت
دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت
هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت
جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن
این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت
با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت
ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت
دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
زآنگه که در افتادم با قامت فتانت
شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده‌ست
این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت
هوش مصنوعی: ای جان خردمندان، اگر گوی تو از دست نرود، گویی که به میدانی افتاده است.
روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را
سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت
هوش مصنوعی: در روز، خورشید به طور طبیعی از پشت کوه خارج می‌شود، اما شب‌ها برای ما، نور خورشید تنها از طریق چهره تو خود را نشان می‌دهد.
جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید
چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت
هوش مصنوعی: روح مشتاقان به خاطر شوق و شادی، همچون نسیم، جان می‌گیرد و به رقص درمی‌آید، چنان که بادی شاخی از گلستان را به حرکت درمی‌آورد.
دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت
هوش مصنوعی: تو نیازی به نقاشی بر روی دیوار خانه‌ات نداری. تو خودت باید زینت‌بخش ایوانت باشی، نه این‌که تنها به ظاهر ایوانت توجه کنی.
هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت
هوش مصنوعی: هر چند دل سنگین تو برای من نمی‌سوزد، اما انگار دل من مثل سنگی در چاه جذبه و زیبایی تو گرفتار شده است.
جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن
این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت
هوش مصنوعی: مردن برای تو شاید آسان به نظر برسد، اما من نمی‌توانم این بدن را که به این حال افتاده است، شایسته قربانی شدن ببینم.
با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو با حال رنج و اندوه زندگی می‌کنم. برایم بهتر است که به خاطر تو بمیرم تا اینکه در جدایی‌ات زندگی کنم.
ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت
هوش مصنوعی: ای راه بی‌پایان جدایی، تا زمانی که عشق در حرم باقیست، عاشقان به خارهای درد و رنج تو فکر نمی‌کنند.
دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
زآنگه که در افتادم با قامت فتانت
هوش مصنوعی: دیگر نتوانستم از مشکلات و مشکلات دوری کنم، چون زمانی که با زیبایی و فریبندگی تو مواجه شدم، به دام افتادم.
شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت
هوش مصنوعی: شاید در این دنیا سعدی هرگز نمی‌میرد، چون او جانش را بیش از هر چیز دیگری، از جمله تو، دوست دارد.
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده‌ست
این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت
هوش مصنوعی: این تشنه، به اندازه‌ی ذوالقرنین در آفاق سفر کرده و تجربه‌های زیادی به دست آورده است، اما همچنان در جست و جوی چشمه‌ی زندگی است و بر اثر این تشنگی، در حال جان دادن است.

خوانش ها

غزل ۱۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۴۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۴۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۴۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۴۶ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1390/12/08 08:03
حاجیت

سلام ،
واقعاً دمتون گرم با این سایتتون
ای ول
دست مریزاد ، خدا خیرتون بده واقعاً سلیت جامع و کاملیه .
موفق باشید

1393/06/17 12:09
غلامعلی ترابی

شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
سعدی که چو جان دارد بل دوست تر از جانت
ای بادیه هجران گر عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت
---
پاسخ: در نسخه چاپی «نیندیشد» آمده که در زبان سعدی برای فاعل جمع متداول است.

1394/11/08 15:02
ناشناس

سلام
بیت ماقبل آخر بجای چو، تو نوشته شده است..
درست آن این است:
سعدی که «چو» جان دارد، بل دوست‌تر از جانت
سپاس
---
پاسخ: با تشکر، متن مطابق چاپ فروغی است که «تو» در متن آورده اما در پاورقی به نقل از نسخ دیگر «چو» را بدل آورده. تغییری اعمال نشد.

1395/08/13 09:11
مهدی

این شعر توسط استاد ایرج خواجه امیری در برنامه گلهای تازه شماره 94 در دستگاه چهارگاه خیلی عالی اجرا شده .......

1395/11/12 10:02
مصطفی

با سلام مصرع آخر بیت دهم"سعدی که تو جان دارد بل دوستتر از جانت" کلمه تو معنای مشخصی را افاده نمیکند حتی اگر در تصحیح شادروان فروغی آمده باشد. درست تر آن است که به جای تو از گبه" یا چو استفاده شود
سعدی که به جان دارد بل دوستتر از جانت
سعدی که چو جان دارد بل دوستتر از جانت

1395/11/13 00:02
ناشناس

منظور شیخ از " سعدی که تو جان دارد " این است که تو را مانند جان دوست میدارد و هم بیشتر از جان
( تو را جان خود دارد)

1399/03/12 13:06
Mehdi

ایرج سلطااااان چه زیبا این شعر سعدی خوش سخن را خونده

1399/12/09 12:03
حسین

این غزل زیبا با صدای پهلوان آواز ایران استاد ایرج در دستگاه چهارگاه واقعا شنیدنی و روح نواز است.

1400/03/14 15:06
عالی

جان باختن آسان است، اندر نظرت لیکن

این لاشه نمی‌بینم، شایسته‌ی قربانت...

این بیت رو میشه به عنوان شاهکار انتخاب واژه مثال زد! همه زیبایی وزن شعر رو همین کلمه‌ی "لاشه" داره به دوش می‌کشه. کلمه‌ای که در نگاه اول و خارج از فضای شعر، شاید به کار گرفتنش در یک بیت عاشقانه قدری بعید به نظر برسه! یکی از رازهای سهل ممتنع بودن عالیجنابمون سعدی همینه؛ استادیِ حیرت‌انگیزش در انتخاب کلمات...

1400/04/14 10:07
مهدی

این غزل حضرت سعدی چقدر زیباست. 

پیشنهاد میکنم این غزلیات رو با صدای آسمانی استاد شهیدی در برنامه یک شاخه گل شماره 268 گوش کنید

شنیدن این بیت زیر برای شنونده التذاذ روحی غیر قابل وصفی داره 

جان باختن آسان است، اندر نظرت لیکن

این جان نمی‌بینم، شایسته‌ی قربانت...

1400/11/23 20:01
فاطمه زندی

درود

شاید که درین دنیا مرگش نبود هرگز

سعدی که تو جان داردبل دوستر از جانت

(سعدی چو تو جان دارد بل دوستر از جانت)

معشوق به جان تشبیه شده است.معنی بیت سزاوار است که سعدی هرگز در این دنیا نمیرد..زیرا تو جانِ سعدی هستی و سعدی تو را بیش از جان دوست دارد...

1401/06/19 18:09
فاطمه زندی

وزن : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن 

معنی بیت اول 

ای کسی که جان خردمندان در خم چوگان تو اسیر مانده است ، بدان که هر گویی که به میدان تو افتد ، هرگز از آن بیرون نمی رود  ، به سخن دیگر ، خردمندان اسارت در خم چوگان تو را  بر آزادی ترجیح می دهند .

[ تناسب : گوی ، چوگان / تشبیه : جان به گوی مانند شده است .]

معنی بیت دوم 

برای همگان روز هنگامی فرا می رسد که خورشید از کوه سر بر می آورد ، اما خورشید درخشان چهره ات در شب ما فقط از گریبان تو سر بر می زند .

[ گریبان : یقه / کنایه : سر بر کردن ( سر بلند کردن ، بیرون آمدن ) /پارادوکس : سر بر کردن خورشید در شب /تشبیه مضمر : چهره به خورشید مانند شده است .]

معنی بیت سوم 

اگر باد شاخه ای را از گلستان وجود تو به حرکت در آورد و اشتیاق را در  عاشقانت به پا کند ، جان آنان در تنشان به رقص و پای کوبی خواهد  پرداخت .

[ مشتاقان : عاشقان و شیفتگان /ذوق : نشاط،و شادی ./استعاره ء مکنیه : ( تشخیص ): جان ( به قرینه ء به رقص آمدن ) / استعاره ء مصرحه : گلستان ( وجود چون گل معشوق )]

معنی بیت چهارم

دیوار خانه ات به صورتگر نیازی ندارد ، زیرا آنچه سرایت را می آراید ، نقش دیوارهای آن نیست ، بلکه تو خود موجب زیبایی و آراستگی آن هستی .

[ بایستن : لازم و شایسته بودن / صورت : نقش و تصویر ./تناسب : دیوار ، سرا ، ایوان ، نقاش ، صورت .]

معنی بیت پنجم 

دل سخت تو بر من نمی سوزد و به رحم نمی آید ،گویی ، دل من در بی قدری به سنگی می ماند که در چاه زنخدانت افتاده است.

[ آرایه ء تکرار: دل ، سنگ /تشبیه : دل به سنگ با دو وجه شبه : در مورد معشوق سختی و در مورد سعدی بی قدری /جناس زاید : سنگین ، سنگ 

معنی بیت ششم 

جان فشانی در پیش تو کار دشواری نیست ، اما من این جان بی قدر خود را که به لاشه ای می ماند ،شایستهء قربان کردن در راه تو نمی دانم .ما پیش از نثار جان در راهت بی جان گشته ایم.

[ جان باختن : جان را نثار کردن / نظر : نگاه و چشم / لاشه : تن بی جان و مرده .]

معنی بیت هفتم 

رنجوری در اثر داغ تو برای من بسی بهتر از آن است که از تو دور بمانم .در زیر گام هایت جان دادن شایسته تر است از اینکه در اثر دوری از تو بمیرم .

[ داغ : آتش و حرارت ،/رنجوری : دردمندی و ملالت /تشطیر : رنجوری ، دوری ] 

معنی بیت هشتم 

ای بیابان جدایی ، تازمانی که شور و شوقی برای رسیدن به حرم وجود دارد ،دشواری های راه ، عاشقانت را به هراس نمی افکند .

[ بادیه : صحرا و بیابان /حرم : گرداگرد خانه و مکان مقدس( جایی که بیگانه اجازه ورود ندارد ) /مغیلان : نوعی درختچه خار ،در بیابانهای عربستان /تشبیه : هجران به بادیه /استعاره ء مصرحه : خار مغیلان ( دشواری های راه )]

معنی بیت نهم 

از زمانی که قامت دلربا و سحر کننده ات مرا مجذوب ساخت ، دیگر حذر کردن از فتنه برایم مقدور نبوده است .

[ حذر کردن : دوری کردن /فتان : فتنه انگیز و فتنه جو ، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را مفتون می سازد .]

معنی بیت دهم 

شایسته است که سعدی به دلیل آنکه تو را مثل جان خویش می داند ، بلکه بیش از جانش دوست دارد، در این دنیا مرگی نداشته باشد ،و جاودانه گردد.

[ شاید : از مصدر شایستن ، شایسته و سزاوار است /تشبیه : تو ( معشوق ) به جان ]

معنی بیت یازدهم 

این تشنه ای که در کنار چشمهء آب حیات تو جان می دهد ، مثل اسکندر جهان را برای دست یابی به آن چشمه زیر پای نهاده است.

]ذوالقرنین : در لغت به معنی صاحب دو گیسو ، صاحب دو قرن زندگی ...."فرهنگ لغت " /تلمیح : اشاره به داستان اسکندر و جست و جویش برای آب حیات /استعارهء مصرحه : چشمه ء حیوان ( لبان حیات بخش معشوق )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

1402/04/19 15:07
سفید

 

چه غزل زیبایی...

 

سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت...

 

1402/05/18 17:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز

سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت

بحث هایی که در باره این بیت نوشته شده است شاید بر اثر عدم توجه کاربرد جان و عدم دقت در معنی بیت است

سعدی تو را دارد ای جان/ سعدی تو را دارد که جانش هستی.

نمی خواهد بگوید تو چو جانش هستی. این هم درست است اما در منطق دلدادگی و خودهیچ پنداریِ سعدی در برابر دوست، این تشبیه شایسته و بایسته نیست که در این صورت دو وجود هم ارزش داریم یکی جان سعدی و یکی معشوق.

سعدی می خواهد بگوید تو جان من هستی نه اینکه مثل جانم هستی.

بلکه پا را فراتر می گذارد و می گوید من حتی از خودت هم بیشتر دوستت دارم.

1403/10/04 09:01
جلال ارغوانی

گلزار دل آویزی با من زچه بستیزی

یک بار نبخشی تو سعدی غزل خوانت