گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۴

ای که رحمت می‌نیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت
قامتت گویم که دلبند است و خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت
حسن اندامت نمی‌گویم به شرح
خود حکایت می‌کند پیراهنت
ای که سر تا پایت از گل خرمن است
رحمتی کن بر گدای خرمنت
ماه‌رویا! مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت
ای جمال کعبه رویی باز کن
تا طوافی می‌کنم پیرامُنت
دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت
عزم دارم کز دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت
درد دل با سنگ‌دل گفتن چه سود
باد سردی می‌دمم در آهنت
گفتم «از جورت بریزم خون خویش»
گفت «خون خویشتن در گردنت»
گفتم «آتش درزنم آفاق را»
گفت سعدی درنگیرد با منت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که رحمت می‌نیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت
هوش مصنوعی: ای کسی که رحمت بر تو نمی‌بارد، بر تو که آفریده‌ای، درود بر جان تو و رحمت بر وجود تو.
قامتت گویم که دلبند است و خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت
هوش مصنوعی: قد و قامت تو را می‌گویم که بسیار زیبا و دل‌فریب است؛ چه در کلام تو، چه در آمدنت و چه در رفتنت.
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت
هوش مصنوعی: شرم روی تو باید مانند آفتاب باشد که در صبح از پنجره‌ات با brightness می‌تابد.
حسن اندامت نمی‌گویم به شرح
خود حکایت می‌کند پیراهنت
هوش مصنوعی: زیبایی اندامت را نمی‌توانم با کلمات توصیف کنم، زیرا خود پیراهنت داستان جذابیت تو را بیان می‌کند.
ای که سر تا پایت از گل خرمن است
رحمتی کن بر گدای خرمنت
هوش مصنوعی: ای کسی که تمام وجودت از خوشه‌های گل است، لطفی کن بر درویش گرفتار در خرمن تو.
ماه‌رویا! مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت
هوش مصنوعی: ای ماه‌رویا! نیکی و مهر را در رفتار خود جاری کن، تا شخصیتت نیز همانند چهره زیبات باشد.
ای جمال کعبه رویی باز کن
تا طوافی می‌کنم پیرامُنت
هوش مصنوعی: ای زیبای کعبه، روی خود را به من نشان بده تا دور تو بچرخم و تو را زیارت کنم.
دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از خداوند درخواست می‌کند که در این پنج روز زندگی دنیوی به او کمک کند، تا در روز قیامت به رحمت خداوند دسترسی پیدا کند و مورد لطف قرار گیرد.
عزم دارم کز دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که احساسات تو را کنار بگذارم و در درون خودم فضایی برای زندگی و آرامش ایجاد کنم.
درد دل با سنگ‌دل گفتن چه سود
باد سردی می‌دمم در آهنت
هوش مصنوعی: حرف زدن درباره مشکلات و غم‌ها با کسی که سنگ‌دل و بی‌رحم است، فایده‌ای ندارد. مثل این است که در هوای سرد، برای چیزی که به سختی به آن نیاز داریم، نفس بکشیم.
گفتم «از جورت بریزم خون خویش»
گفت «خون خویشتن در گردنت»
هوش مصنوعی: در اینجا فردی به دیگری می‌گوید که حاضر است از خود مایه بگذارد و به نوعی خونش را فدای او کند. اما شخص دوم پاسخ می‌دهد که در واقع خود او در خطر است و این خود اوست که باید حواسش به جانش باشد. بدین معنا، آدمی که به یاری می‌شتابد، باید ابتدا از خود و وضعیت خود مراقبت کند.
گفتم «آتش درزنم آفاق را»
گفت سعدی درنگیرد با منت
هوش مصنوعی: در این جا شخصی بیان می‌کند که می‌خواهد دنیای اطرافش را تحت تأثیر قرار دهد و تغییرات اساسی در آن ایجاد کند. اما پاسخ می‌شنود که کار سعدی، یعنی خود او، تحت تأثیر درخواست‌ها یا زحمت‌های دیگران قرار نمی‌گیرد و در این کار نمی‌تواند به آسانی به دیگران پاسخ مثبت بدهد.

خوانش ها

غزل ۱۴۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۴۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۴۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۴۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1395/05/27 15:07
۷

حسن اندامت نمی‌گویم به شرح
خود حکایت می‌کند پیراهنت
خدایا شکر آن زمان مانتو نبوده ها

1395/05/27 15:07
۷

درد دل با سنگدل گفتن چه سود
باد سردی می‌دمم در آهنت
حیف نفس گرم من سعدی

1401/06/17 22:09
فاطمه زندی

غزل ۱۴۴ 

وزن :فاعلاتن فاعلاتن فاعلن 

معنی بیت اول 

۱  _ ای کسی که دلت بر من نمی سوزد ، درود بر جانت و رحمت و بخشایش بر تنت باد ! 

[ نوعی رد الصدر علی العجز : رحمت ]

معنی بیت دوم 

۲  _ سراپای تو حُسن است . نمی دانم قامتت را به دلبندی و خوبی بستایم ، یا سخن گفتن و آمدن  و رفتنت را ؟ 

[ دلبند : اسیر کننده ء دل ، عاشق و شیفته کنندهء دل ./ تضاد : آمدن ، رفتن ]

معنی بیت سوم 

۳ _ آفتابی که هر بامداد از دریچه ء خانه ات به درون می تابد ، باید از چهره ء تابانت شرمسار باشد .

[ تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه چهره ء معشوق به آفتاب و برتری روی یار بر آن ]

معنی بیت چهارم 

۴  _ ضرورتی ندارد که از زیبایی و تناسب اندام تو مشروح سخن بگویم ، زیرا پیراهن تو به خوبی این زیبایی را بیان می دارد .

[ حسن : جمال و زیبایی .]

معنی بیت پنجم 

۵  _ ای زیبا رویی که سراپایت خرمنی از گل است ، بر این گدای خرمنت رحمتی آور و او را محروم مساز !

معنی بیت ششم

۶  _ ای معشوق ماه رو ، مهربانی پیش گیر   زیرا باید رفتارت هم مثل صورتت نیکو باشد .

[ مستحسن : زیبا و نیکو ./تشبیه : ماهرو / ایهام تناسب : بین " مهر " در معنای غیر منظورش با " ماه " /تضاد : سیرت   ، صورت ]

معنی بیت هفتم 

ای زیبایی که چونان کعبه روی پوشانده ای ، پرده برافکن و چهره ای بنما تا در گردا گرد حرمت بگردم .

[ روی باز کردن : ظاهر گشتن و خود را آشکار نمودن ، پرده بر افکن و چهره ای بنما تا در گردا گرد حرمت بگردم .]

معنی بیت هشتم 

۸ _ در این زندگانی پنج روزه ء کوتاه یاری ام کن تا در قیامت برای این بی توجهی دامنت نگیرم و داد خواهی و تظلم نکنم .

[ کنایه : پنج روز ( مدت اندک عمر ) ، دست گرفتن ( یاری کردن ) ،دامن گرفتن ( داد خواهی و تظلم کردن ) /جناس اشتقاق : گیر ،نگیرم ]

معنی بیت نهم 

۹_ بر سر آنم که تو را از دل بیرون کنم و در میان  جان جای دهم ، زیرا دل برای تو جایگاه مناسبی نیست .

[ آرایه ء تحویل ( زشت و زیبا یا استدراک ) : زشت نشان دادن در مصراع اول و زیبا خواستن در مصراع دوم‌.]

معنی بیت دهم 

۱۰  _چه سودی دارد که عاشق ، غم دل با معشوق سنگدل در میان نهد ؟ آری ، دم سرد من در دل آهنینت اثری ندارد.

[کنایه : سنگدل ( جفا کار ،سخت دل ) ،باد سرد ( آه حسرت ) ، آه سرد در آهن دمیدن ( کار بی فایده و بیهوده کردن ) / استعاره ء مصرحه : آهن ( دل سخت ).]

معنی بیت یازدهم 

به معشوق گفتم : از دست غمت خود را هلاک خواهم ساخت .گفت : در این صورت خونت به گردن خودت است.

معنی بیت دوازدهم 

۱۲ _ به یار گفتم : همه ء جهان را به آتش می کشم ، گفت : ای سعدی ، با این حال ، آتش تو بر من موثر نخواهد بود 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

 

1403/10/04 08:01
جلال ارغوانی

 

سعدیا بنگر فلک گوید همی

آفرین بر طرز خوب گفتنت