گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۲

چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر می‌گشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرین‌تر از شکر می‌گشت
خوی عذار تو بر خاک تیره می‌افتاد
وجود مرده از آن آب جانور می‌گشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر می‌گشت
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر می‌گشت
ز رشک قد تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر می‌گشت
بخاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ خیال من این قدر می‌گشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر می‌گشت
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو مانند ابری دور آن ماه می‌چرخید، اشک‌هایم از چشمانم به خاطر دوری‌ات به سمت زمین می‌ریخت.
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرین‌تر از شکر می‌گشت
هوش مصنوعی: از شدت عشق تو، تلخی پاسخ تو برای جان خسته‌ام، شیرین‌تر از شکر به نظر می‌رسید.
خوی عذار تو بر خاک تیره می‌افتاد
وجود مرده از آن آب جانور می‌گشت
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو بر زمین تاریک می‌افتاد و از آن، وجود بی‌روح و مرده به زندگی برمی‌خاست.
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر می‌گشت
هوش مصنوعی: اگر به طلا و نقره دسترسی داشتم، به راحتی می‌توانستم با قلب تو مانند طلا رفتار کنم.
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر می‌گشت
هوش مصنوعی: دل به وسیله فکر، علامتی از حال بد من را به زبان گویا فرستاد که نشان می‌دهد اوضاع من هر لحظه بدتر می‌شود.
ز رشک قد تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر می‌گشت
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به چهره‌ات، افکار من در هم ریخته و پر از آرزو شده است، و من نیز مانند کسی در حال گشت و گذار در دنیای خیال و آرزوها هستم.
بخاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ خیال من این قدر می‌گشت
هوش مصنوعی: از یادم شعری شگرف و سوزناک به یاد آمد که در خیال آسودگی‌ام به شدت در حال چرخش بود.

خوانش ها

غزل ۱۳۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۳۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۳۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۳۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۳۲ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1393/02/21 07:05
مجتبی

با سلام،تصویری که برای افتخارملی ایرانیان حضرت شیخ اجل انتخاب کرده اید چهره مغولی دارد!آیادلیلی دردست است که سعدی تبار مغولی داشته است؟

1394/04/14 23:07
کسرا

جناب مجتبی زبانت را گاز بگیر... سعدی مغولی خنده دار است...

1400/02/01 11:05
امیر

معنی مصرع دوم بیت چهارم چه مبتواند باشد ؟ کارم چو زر میشد؟؟

1401/06/02 22:09
فاطمه زندی

غزل ۱۳۲ سعدی

وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان 

۱.تشبیه : زلف و دیده به ابر (اضافهء تشبیهی )/استعارهء مصرّحه : قمر (صورت زیبا ).

۲.خسته : مجروح و آزرده .

ایهام تناسب : بین " شور" در معنی " مزهء معروف " که در اینجا مراد نیست با " تلخ و شیرین " / تضاد : تلخ ، شیرین / تناسب : شیرین ، شکر / استعارهء مکنیّه : کام جهان / حسّ آمیزی : جواب تلخ .

۳. خوی : عرق / عذار : رخسار / جانور گشتن : دارای جان گشتن ، زنده شدن .

تضاد : خاک و آب ،مرده و جانور / تلمیح : اشاره است به قسمتی از آیهء ۳۰ سورهء انبیا (۲) : وَ جعلنا من الما ءِ کلَّ شیء حیّ.

 ۴. تشبیه : سینه به سیم ( اضافهء تشبیهی ) و کار به زر مانند شده است / کنایه : کار چو زر گشتن ( به سامان بودن ، رواج و رونق یافتن کار ) / آرایه ء تکرار : سیم ،زر / تناسب : زر ، سیم .

۵.نفس ناطقه : ترکیب وصفی ، روح و جانی که فهم ادراک معانی کند.استعارهء مکنیه : دریچه ء فکرت .

۶.شوق :اشتیاق و آرزومندی (بیت ۵ / غزل ۷۲)/ سودا : یکی از اخلاط اربعه که غلبه ء آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا ) می شود (بیت اول غزل ۲۰ )کنایه : سودازده (شیفته و دیوانه و عاشق ) ، به سر گشتن ( آشفته و حیران شدن ) / تناسب : روی ، سر / استعارهء : سر قلم / ۱_نوک قلم ۲_ با توجه به استعارهء مکنیه قلم مثل انسانی تصور شده است که سر دارد . و نیز : سودا ۱_ مرکب سیاه ۲_ خیال ( بیت اول /غزل ۲۰ ) 

تشبیه : قلم به سعدی ( اضافهء تشبیهی ) .

۷. خاطر : فکر و اندیشه ، دل / روی نمودن : نشان دادن و ظاهر گشتن / دماغ : مغز ، فکر و اندیشه / فراغ : آسوده و راحت .

استعاره ء مکنیه : دماغ فراغ.

غزل ۱۳۲ سعدی 

 معنای غزل 

۱_ وقتی که گیسوانت به سان ابری گرد ماه چهره ات به حرکت در می آمد ، کنار من با اشکی که از ابر چشمان می بارید تر می شد .

۲_جواب های تلخ در دهان جان خسته ام از شکر هم شیرین تر است.

۳_از چهره ات قطرات عرق بر خاک سیاه می افتاد و جسم بی جان در اثر روح بخشی این قطره ها زنده میشد .

۴_ اگر به نقدینه هایی نظیر طلا و نقره دسترسی می داشتم ، تو را به چنگ می آوردم و آنگاه دراثر سینه ء سیم گون تو کارم مثل زر رواج می یافت . 

۶_ از اشتیاق دیدار چهر ه ات سودایی بر سر قلم افتاد و همانند من سودا زده حیران و سرگردان شد .

۷_ از درون ذهن و ضمیرم غزلی پر سوز و گداز که در اندیشه فارغ از غم من سیلان داشت ، ظاهر گشت .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

 

1403/10/04 09:01
جلال ارغوانی

 

این چه  اعجاز  به گفته ات سعدی است

سخن ز دهانت برون شد وهنر می گشت