گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۲

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی
گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
ای پری‌روی ملک‌صورت زیباسیرت
هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند
مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
درد دل با تو همان به که نگوید درویش
ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
آن که من در قلم قدرت او حیرانم
هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصهٔ سودای تو را پایان نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
هوش مصنوعی: در من حالتی وجود دارد که صبر و تحمل من به خاطر زیبایی‌های خوبان نیست، تا آن‌جا که زیبایی‌ها را به فریب و نیرنگ نفروشم یا تظاهر به پارسایی و زهد کنم، چرا که این اصول در حقیقت وجود ندارد.
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی
گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که فقط نظر می‌کنی و فکر نمی‌کنی، اگر تو نیروی این کار را داری، من امکان آن را ندارم.
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
هوش مصنوعی: ترک کردن خوبی‌ها ممکن است از نظر برخی نادرست به نظر برسد، اما چه می‌توان کرد وقتی که انسان بر خواسته‌های خودش تسلط ندارد و نمی‌تواند به راحتی فرمان ببرد؟
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
هوش مصنوعی: من دیگر تمایلی به گشت و گذار در دشت و تماشای طبیعت ندارم، زیرا گلی مانند چهره تو در هیچ باغی وجود ندارد.
ای پری‌روی ملک‌صورت زیباسیرت
هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
هوش مصنوعی: ای زیباروی ملک‌صورت، هر کسی که با زیبایی‌های تو آشنا نیست، حقیقتاً انسان نیست.
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند
مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم که نابینا هستند، مانند دیواری هستند که جلوه‌ای دارند اما هیچ زندگی و روحی در آنها نیست.
درد دل با تو همان به که نگوید درویش
ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
هوش مصنوعی: بهتر است درویش درد و دلش را با تو مطرح نکند، چون تو از مشکلات او آگاهی داری.
آن که من در قلم قدرت او حیرانم
هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
هوش مصنوعی: آن کسی که من در قدرتش حیران و شگفت‌زده‌ام، هیچ مخلوقی را نمی‌شناسم که او نیز در این حیرت نباشد.
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصهٔ سودای تو را پایان نیست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، عمر گرانبهایم به سر رسید، اما داستان عشق و آرزوی تو همچنان ادامه دارد و پایانی ندارد.

خوانش ها

غزل ۱۲۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۲۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۲۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۲۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۲۲ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1399/01/11 11:04
حامد

با درود به روان سعدی
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
به اعتقاد من هر چند در مصرع دوم با اختیارات شاعری میشود ضمیر"تو"را هجای بلند در نظر گرفت و با این حساب وزن شعر را درست کرد اما با این فرض به نظر من باز هم در موسیقی کلام ناموزونی بر سر جای خودش باقییست ولی اگر به جای کلمه "تو"کلمه"او"گذاشته شود هم نیاز به استفاده از اختیارات شاعری مرتفع میشود و هم موسیقی کلام از چالش خارج میشود ،

1399/01/11 16:04
nabavar

ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
،،
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
چنین دیده بودم:
ترک خوبان ختا عین صوابست ولی
،،
که گلی همچو رخت در همه ی بستان نیست

1401/06/28 20:08
فاطمه زندی

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لا ن

 

#معنی غزل #

زرق: مکر و فریب 

کنایه :زرق فروختن (ریا کاری کردن ) /زهدی فروختن :تظاهر به پارسایی و زهد کردن .

تضاد : هست ،نیست 

معنی : من چنین ام که نمی توانم در دوری از زیبا رویان شکیبا باشم .ریا نمی ورزم و پرهیزگاری و زهدی را که ندارم ادّعا نمی کنم.

۲.تامّل کردن : نیک نگریستن و دیدن .

مجاز : منظور ( معشوق و محبوب ).

معنی : ای کسی که یار مورد نظر را می بینی و با تامّل در او نمی نگری ،اگر تو می توانی چنین رفتار نمایی ،من توان این کار را ندارم .

۳.خوبان : جمع خوب ،زیبا رویان مشهور بوده است / فرمان : حکم و دستور .

ایهام تضاد : بین " خطا" تُرک به معنی زیبا رو را به ذهن متبادر می سازد.

معنی:زیبا رویان شهر حسن خیز خطا را ترک کردن کاملا به جا و درست است ،اما من که بر نفس خویش حکم و سلطه ای ندارم و بر این ترک قادر نیستم ،چه کنم ؟

۴.تشبیه : رخ به گل / تناسب :صحرا ،گل ،بستان.

معنی : من دیگر به صحرا و تماشای آن میلی ندارم،زیرا در تمام بستان هیچ گلی را نمی توانم یافت که چونان چهرهء تو زیبا باشد.

۵. پری: جنّ مونث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد .

سیرت : روش و رفتار ،خوی و عادت .

تشبیه (صفت تشبیهی ) : پری روی ،ملک صورت / جناس زاید و شبه اشتقاق : اُنس ،انسان / تضاد : صورت ،سیرت / تنسیق صفات : بر شماری صفات پری روی ،ملک صورت ،زیبا سیرت .معنی: ای کسی که رخساره ات به پری می ماند و صورتت به فرشته و باطنی نیکو داری ، هرکس که با چون تویی الفت نگیرد ، آدمی نیست.

چشم بر کردن : چشم باز کردن و نگریستن / صورت : عکس و تصویر ،نقش و نگار .

ایهام تناسب : بین " صورت " در معنای " چهره و روی " که در اینجا مراد نیست ،با " چشم ".

معنی : بسیاری از مردم چشم گشوده اند که تو را ببینند ،امّا بصیرتی ندارند و مثل تصویر های روی دیوار بی جان اند .

۷.درد دل : غم و اندوه درونی ،سوز عشق ،

  درد : احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق ،درد طلب عشق .

درویش :در لغت به معنی خواهنده از درها و گداست،فقیرانی که گدایی کنند و با آواز خویش شعر خوانند و تبر زین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و امثال آن بر پشت دارند و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند (یاد داشت مرحوم دهخدا)

کلمه درویش در اصل "درویز"بود ."زا" را به "شین " بدل کرده اند و "در ویز " در اصل "درآویز "بوده ،به معنی آویزنده از در ، چون گدا به وقت سوال از درها می آویزد ،یعنی درها را می گیرد ،لذا گدا را درویش،گفتند .(لغت نامه )

در اصطلاح درویش به معنی کسی است که ترک دنیا کرده باشد و...

آرایه ء تکرار : درد دل 

معنی : ای برادر ،بهتر است که درویش درد دل خویش را با تو در میان ننهد زیرا تو به دلیل نداشتن درد پنهان در دل ، اندوه دل را در نمی یابی .

دانستن : شناختن .

کنایه قلم قدرت (حکم خداوندی ) / آرایه ء تکرار : حیران .

معنی : کسی که قلم قدرت او مرا متحیر ساخته ،پروردگاری است که تمامی آفریدگان را به حیرت واداشته و کسی را نمی شناسم که حیران او نباشد .

۹. همچنان : همان ،به درستی / سودا: عشق 

تضاد : به پایان آمد ،پایان نیست .

معنی : ای سعدی ، عمر عزیز به انتها رسید ،ولی هنوز داستان عشق تو به سر نیامده است 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی

شاد و سربلند باشید 

 

1403/09/20 02:12
جلال ارغوانی

هرکه اقرار به فضل توندارد سعدی

ایمن از دیو نباشد که در اوایمان نیست