غزل شمارهٔ ۱۲۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۲۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۲۰ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۲۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۲۰ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش نسرین سیدزوار
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش کیوان عاروان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام
به نظر شما بیت:
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
به شکل زیر نبوده:
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که از چشم تو به انعامم نیست
؟
---
پاسخ: با نسخهٔ چاپی مقایسه شد، متن درست است. تغییری اعمال نشد.
یا من نیافته ام ، یا فراموش شده است . غزل زیبای : خوشتر از ایام عشق ایام نیست بامداد....و باد صبح خاک شیراز آتشی است هرکه را در وی فتاد، آرام نیست
چه غزل عجیبی است، در یک سفر نسبتأ طولانی شبانه چنان مشغولم کرده به خود که «خبر از عامم نیست».
اول از همه سوگند دادنهای سعدی به چه زیبایی از چشمان یار به چشمداشت خویش:
«به دو چشم تو [قسم] که چشم از تو به انعامم نیست»... قسم به دو چشم تو که چشم به اِنعام و توجهی از طرف تو ندارم.... ، چه لطف کنی و چه نداری، دوستت دارم.
و سپس همپایی سوگندش به خدا و به سراپای یار که استفاده از «دوست و دشمن» و «اندیشه و دشنام» متعارض در معنابخشی یک بیت: «که از دوستیات، خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست»
دوم: سوگند میخورد این بار به چشمان خود (به همین دیده) در برابر سوگندی که در بند قبلی بیان کردم، به چشمان معشوق «به دو چشم تو که ...»
سوم: چهار بار «بینایی» در یک بیت: «چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم، به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست». به ترتیب چشم، دیدم، دیده و دیدن که چهار بار بینایی را در یک بیت آورده. به یاد حافظ که شش بار هلال و مشتقات دایره را در یک بیت آورده است: «هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش، که باشد مه، که بنماید، ز طاق آسمان ابرو». به ترتیب شش نیم دایره: هلال، طغرا، ابرو، مه، طاق آسمان، دوباره ابرو». قدرت نمایی میکنند شاعرانمان با استفاده از عناصر همگون در یک بیت کوتاه.
چهارم: بیت سوم چقدر مرا یاد بیت دیگری از حافظ انداخت:
سعدی: «میل آن دانه خالم نظری بیش نبود، چو بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست» (آمدم یک نظر آن خال چهره را ببینم، وقتی دیدمش دیگر اسیر دام شدم و گرفتار)
و حافظ به چه زیبایی: « به تماشاگه زلفش، دل حافظ روزی، شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند».
و پنجم: مقطع «سعدیا نامتناسب حَیَوانی باشد، هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست» اشارهای است بر مطلع غزل دیگر این شیرین سخن که: «دل نخوانند که صیدش نکند دلداری»!
درخواست: ای کاش سایت خوب گنجور اعرابگذاری را اضافه کند تا زحمت خواندن و فهم را برای خوانندگان کم کند. ادبیات فارسی بدون اعرابگذاری و کمک به خواندن صحیح، مشکل میشود. چنین قند شیرینی را مشکل نکنیم، گرچه «همه دانند که در صحبت گل خاری هست» :)
این هم تأملات من بر این غزل ناب سعدی، که اکنون در قطار و در حال سفر نوشتهام. سپاس از کلام سحرآمیزش که نفهمیدم «یک لحظه بود این یا شبی کز عمر من تاراج شد، ما همچنان لب بر لب و نابرگرفته کام را» .....
درود🌹🌹
اونی که شما میگی حافظ به مال سعدی و این بیت به گمانم
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
جدا از استعداد خاص و خدادادی سعدی در سرودن اینچنین اشعاری... مرهبا به معشوقه ی سعدی که کار استاد سخن رو به جایی کشید که شعرهایی سرود که هنوز بعد از گذشت قرنها با خواندن آثار جاودانش قلب در سینه بی قراری میکند... سعدی درد عشقی کشید که امروز رسوایی های آن درد... درمان دردهای دل زخم خورده ی ماست...
به امید آنکه رسم بی وفایی از جهان برچیده شود زیرا سعدی دگری هرگز نخواهد آمد...
روح سعدی و معشوقه ی سبب شعرهای جاودان سعدی شاد ♥ ♥
با سپاس و درود فراوان خدمت جناب شمس بزرگوار...
در جواب فرمایشات شما سرور گرامی باید عرض کنم که... ابتدا از نوشتن کلمه ی * مرهبا * از شما استاد گرامی و سایر دوستدارن زبان زیبای فارسی و ادبیات پوزش میطلبم... و اینکه حضرتعالی میفرمایید که * چگونه است که همواره چنین نمیکنید... * لازم به توضیح است که بخوبی میدانم منظور شما چیست... مدتی پیش در همین سایت گنجور ( ع ) نامی حضرت حافظ قربانش شوم را دقل باز و ... خطاب کرد که بنده هم شرسارم اما به تندی با آن...سخن گفتم... گرچه به این مسئله واقف بودم که این سایت حرمت دارد و جای این سخنان گزاف نیست... لذا از همه ی حضار و سروران گنجوری عذر خواهی میکنم....
و در ادامه عرایضم در قبال فرمایشات شما... حضرتعالی شمس گرامی با لطف و محبت مثال زدنی فرمودید که * وقت آن نرسیده است که سعدی دیگری...* لازم به ذکر است که بنده جواب این محبت شما را با سخنان بیهوده ی خود داده ام در همین سایت گنجور _ اشعار حافظ _ غزل شماره ی 216 * آن یار کز او خانه ما جای پری بود*
و لازم میدونم که از شما تشکری ویژه کنم که با انتقادی نرم از شیوه ی صحیح نگارش نام بنده... در پایان فرمایشاتتان از عمد کسرا را * کسری نوشته اید... شما اشتباه نکردید جناب شمس اما خدا بیامرزد خواهر شما و پدر بزرگ مرا... آنمرحوم به دلیل اینکه نام بی نشان من هویت عربی به خود نگیرد ... در ثبت احوال و در شناسنامه نام مرا کسرا ( ارادتمند اهالی گنجور) ثبت کرده اند...
شرمنده ام که طولانی شد جناب شمس
به امید موفقیت همه ی بزرگواران & دوستدارن سعدی.
جناب شمس این غلط املایی تقصیر بنده نیست... کیبورد کامپیوتر هم وقتی که به شعر های سعدی میرسد گویی مست میشود...
اصلاح میکنم اغلاط املایی متن بالا را... دوستدارن... * دوستداران * و شرسارم * شرمسارم *
:-) به بزرگی خودتان ببخشید...
به روی چشم جناب شمس... از این پس تمام تلاشم را برای بهبود زبان نوشتاری بکار میبرم... با تشکر از راهنمایی و حسن نیت شما...
لطفا مرا دوست خطاب نکنید ... غرق خجالت شدم... در جایگاه دوستی با استادی همانند شما نیستم جناب شمس... همین که بنده را یک * بنده ی خدا * یا دگر اگر خیلی محبت کنید شاگرد بنامید بس است مرا... این همکلامی و گفتگو با شما برای من سعادتی بود... به امید بلند بالاتر شدن لیست دوستان خوشوقت جناب شمس...
اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه شماره 258 برگ سبز با آوای استاد شجریان
مصرع دوم عطف به مصراع نخست و بدین معنی است:
اگر مانند یهودیان رفتار کنم، مسلمان بودنم هیچ ارزشی ندارد.
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
در باب مصرع دوم که جدا از مصرع اول نمیشه مفهومش کرد. در اسلام اگر در مقابل جور و ظلم کافر جهاد کنی ثواب محسوب میشه و واجبه. و حال این جور و جفایی که محبوب در حق عاشق میکنه رو حتی کافر با مسلمان نکرده و عاشق چطور میتونه جهاد و جدل کنه وقتی عاشقه و حتی این جهاد ثوابی هم براش نداره.
با سلام
با توجه به اینکه جهودیان معروف به نزول خواری هستند من فکر کنم منظور اینست که اگر بخواهم مثل جهودها نزول خواری بکنم در اسلام بهره ای برایم نیست و درامدی ندارم. منظور کلی اینست که اگر میخواهی ظلم بزرگی بکنی دین اسلام اجازه نمی دهد و مسلمانی جایش نیست
جهود به معنای یهودی واهل دین یهود بارمعنایی منفی دارد و این لغت برساخته فردوسی درشاهنامه است و آن را درداستان براهام جهود ولنبک آبکش بابهرام آورده است.سعدی درمواضع متعدد تنفرش ازآنها راکه درمیان مسلمین به بی وفائی و غدر و نیز نجاست مشهوربودند آورده است ضمن اینکه درفقه اهل سنت اگرچه یهودیان جزء اهل ذمه هستند لیکن تفاوت چندانی با کافرندارند.سعدی درمواضع متعدد این لغت را بامعنای تحقیر به کاربرده:گرآب چاه نصرانی نه پاک است جهود مرده میشویم چه باک است!! یا درقطعه مشهورجدال جهود ومسلمان ومواضع متعدد دیگرکه مجال پرداختن به آنها دراین وجیزه میسورنیست.دراین بیت مقصود سعدی آشکاراست چرا که به معشوق میگوید:ای زیباروی، مهربان باش و ستمی که حتی کافران بی ایمان(نسبت به مسلمانان)روامیدارند را درباره من انجام مده.من اگرمانند جهودان منافق ودرعشق تو دو دل و بی وفا باشم بهر ه ونصیبی ازاسلام ندارم.تناسب کلمات کافر وجهود واسلام راهم درنظرداشته باشید.والسلام
عرض سلام و ادب
در باب بیت
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
شاید مفروض شاعر بر این حجت باشد که
نازنین پروردگارا بر عاشقانت آن جور و ستمی( استعاره از سختیها و عذاب های دنیوی) را روا مدار که کافر روا نمی دارد آنرا بر غیر و اگر چون جهودان و یهود آن ظلم را بر خود و دیگران روا دارم دگر از مسلمانی مرا بهره و کرامتی نیست در درگاهت...
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
در این دو بیت کاملا میشه فهمید که تمامی عرفا من جمله سعدی به دین هیچ دین داری صراط نیستند و فقط راه عرفان و عاشقی رو راه سودمندی و درست میدونن وسبک زندگیو تفکرشون تمامی قواعد دینی و مذهبی رو میشکونه و پارو فراتر از اینا میگذاره راهی که رندی میطلبه از عاشق.
و اوردن( جهاد و اسلام) در این بیت این است که برتری راه عارف نسبت به زاهد اثبات شود.
سلام.جهد به معنای تلاش، مقاومت و مقابله است. شاعر در مصرع اول از معشوق تقاضای ظلم نکردن دارد و در مصرع بعد برای اثبات وفاداری خود برای خود این حق را قائل نیست که در مقابل معشوق مقاومت کند و حاضر است جور معشوق را تحمل نموده و مخالفت نماید تا بر عهد خود باقی بماند. این ویژگی از خصایص این دوره است که عاشق همه چیز خود را فدای معشوق میکند و برای خود حقی قائل نیست به خلاف سبک بازگشت که برای نمونه شاعر میگوید مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند.موفق باشید
این بیت "نازنینا مکن آن جور که کافر نکند، ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست" من را به یاد بیت زیر از لسان غیب می اندازد:
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر وز مدعی رعایت
این ابیات توصیف حال عاشق "شاکی" است؛ اما مگر عاشق میتواند شکایت کند؟ لذا در عین شکایت شکر میکند:
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت
اما این تمنای عاشق هم برای جلب توجه معشوق کارگر نیست و با بی مهری او روبرو میشود؛
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت...
جهود به اعتقاد اکثر یهودیان کلمه زشت و ناپسندی هست
یعنی اگر کار نادرستی کنم خدا از کار من ناراضیه
نمی دانم «بهره» به معنی امروزی (سود سپرده مالی) زمان سعدی هم به کار می رفته یا نه. ولی چیزی که نخستین لحظه با خواندن این مصراع به ذهنم رسید:
جهود ها (یهودی ها) بازرگانانی بودند که پول نقد داشتند و از پول خود استفاده می کردند. یعنی قرض می دادند و با بهره اش پس می گرفتند. (در سریال محتشم یوز ئیل) ترکیه ای زمان عثمانی هم نشان می دهد که شاه یا اداره کننده حرم یا وزیر وقتی نقدینگی کم می آوردند به سراغ تاجران یهودی می رفتند.
در اسلام اخذ بهره بابت پول حرام است. به نظرم «بهره در اسلامم نیست» به این موضوع اشاره دارد. خواهش می کند که ای نازنین آن طوری جفا نکن که کافران هم نمی کنند! چون من هم اگر بخواهم مثل تو رفتار کنم نمی توانم.
همچنان که مسلمان هم اگر بخواهد مثل جهود ها پول نزول بدهد، طبق شریعت اش بهره ای به او تعلق نخواهد گرفت! من هم بخواهم با تو جور و جفا کنم بقول امروزی ها اسلام دست و پای من را بسته!
ای یار نازنین من , ستمی را که کافر هم مرتکب آن نمی شود بر من روا مدار زیرا اگر در اثر این ستم, زفتار جهودانه پیش گیرم از اسلام بهره ای نخواهم برد. (شرح غزلهای سعدی دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی ) نشر زوار ص 284
سلام علیکم بر ادب دوستان بوستان ادب فارسی
از نظر بنده شعر چون دارای محذوفات است ربط بین دو مصرع سخت بدست می آید.
لذا :
ای نازنین یار من، آن جور را به من مکن که اگر بکنی کافر میشم.
نتیجه جور تو می شود کافر شدن من یعنی اگر جور کنی من کافر میشم و اگر یهودی شوم(که نوعی از کفر است) دیگر در زمره مسلمانان نیستم.
جور تو => کفر من(=یهودی شدن من)
کافر و یهودی شدن من => بی بهره شدن از مسلمانی
نازنینا، مکن آن جور که تو کافرم نکند
و اگر یهودی(کافر ذمّی) شوم دیگر بهره از اسلام ندارم.
حال، چرا یهودی شدن را در اینگونه ابیات مطرح میکنند خودش بحث دیگری ست.
موفق باشید
یا زهرا
یعنی درنومیدی بسی امید است
ودرنتیجه طاقت برای رسیدن به مقصد
همواره موردنیاز.
با سلام و درود بر دوستان اهل دل.
مفهوم زیبایی که در این شعر سعدی بزرگوار بیان شده اشاره به فرمایش یکی از بزرگواران داره که بیان میکنند :((آدم شدن چه مشکل، انسان شدن محال است)) یعنی انسانیت و و داشتن خوی و صفت انسانی به دین و مذهب نیست به ذات انسان بر میگرده و حالا این که فلان مذهب باشم بهتر از فلان مدهبه که در رفتار و اعمالشون کم لطف هستند یا اگر فلان نژاد بودم بهتر از این نژادی هست که هستم، دردی رو دوا نمی کنه. چه بسا در مذاهب و نژادها و سرزمینها و درون افراد مختلف، کسانی هستند که رفتار و اعمالشون هم به انسانیت تشابه داره ولی از مذهب فاصله داره و همینطور افرادی هم هستند که در مذهب غرق هستند ولی در موضوع مهم حفظ و نگهداری کرامت انسانیت و ارزشمندی اون گوهر ناب الهی متاسفانه کمی کمرنگ شدند.
دوستان گرامی گنجور،از این بیت که بر اثر آموزه های مذهبی سعدی گفته شده است ،بهتر است بگذرید . به یک مناظره دینی دامن نزنید.اگر یک کلیمی از شما گله مند بشود ،چه پاسخی دارید که بدهید؟این نوعی تفرقه افکنی است و برای سایت ادبی زیبای شما مناسب نیست.
با سلام
منظور از بیت نازنینا مکن ان جور...این است که ای نازنین بر من ستمی نکن که کافر نمیکند که من اگر آن ستم را بر یهودی (کافری)بکنم از اسلام بهره نبرده ام یعنی که ان ستم خارج از دستورات اسلام راجع به جهاد در برابر کافران است.
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره اسلامم نیست
ناز ناز من جوری به من ستم روا مدار که کافر هم روا نمیدارد باور کن آه و فغان من دروغین نیست که اگر اینچینن باشد از جهودم و مسلمان نیستم
اگر به بیتهای پیشین یک نگاه کوتاه بیفکنید خواهید دید همه سخن شاعر این است که سرگشته است و دربدر ،اسیر است و بیچاره،آس و پاس است و این بیچارگی و سرگشتی را به سرگشتگی یهود نسبت داده و میگوید واقعا سرگشته و بیچاره است.
عجیب است که دراین سایت هرچیزبی ربط وغیرتخصصی منتشرمیشود!چرادوستانی که تخصصی درادبیات ندارند نظرمیدهند وتوجیهات باطل ازیک شعرساده سعدی میکنند؟
هر شخصی با هر شخصیتی میتونه نظرش رو بگه و شما میتونی تصمیم بگیری که به دردت میخوره یا نه، تمرین دمکراسی از خودمون شروع میشه
کسی در یادداشتهای بالا نوشته جهود برساخته فردوسی در شاهنامه است. چنین سخنی مطلقا نادرست است . واژه "یهود" عبری است و از واژگان کتاب مقدس وارد فرهنگ ایران شده اما سابقه این ورود دو هزار سال است و همگام با واژگان زبان فارسی متحول شده و معادل فارسی آن شده است " جهود ". چنین تبدیلی به دلیل یک قاعده تاریخی زبان فارسی است که طبق آن ی آغازی واژگان فارسی میانه به ج در فارسی نو تبدیل شده است. بسیاری از واژگان فارسی که ج آغازی دارند محصول این تحول تاریخی هستند. مانند: "یو " فارسی میانه که شده " جو" (گیاه خوردنی شبیه گندم) . و مانند "یوان " فارسی میانه که شده "جوان" فارسی نو.
همانطور که در فارسی نمیگوییم "یو" ، "یوان" بلکه میگوییم جو، جوان. واژه معادل درست در زبان فارسی میشود جهود.
بنابراین وقتی در فارسی میگوییم جهود در حال فارسی حرف زدن و بکار بردن کلمه ای فارسی هستیم درحالیکه به کار بردن واژه یهود یعنی کاربرد خالص واژه ی عبری مطابق اصل کهن کتاب مقدس.
گویا سه هزار سال پیشتر زمانی که پادشاهی متحد ایسراییل به دو بخش تقسیم شد، بخش جنوبی آن جودا (Juda) بود که در گویش خود آنان با "ج" تلفظ می شده، و پس از آن جهودان یا یهودیان را مشتق شده از این بخش می دانند...
بر هیچکدام از دو واژه ایرادی نیست، الا زمانی که صفاتی ناباب بر آنان می بندند...
درتفسیراین مصرع میتوان یکی. ازدوفرض ذیل رالحاظ کرد:
1_جهود دراصل جحود بمعنی «انکارکسی باعلم به برحق بودن او »
که باقبول این فرض که اشتباه درکتابت است ،معنی قابل اعتنایی حاصل میشود
2_جهودی رابمفهوم مظلوم نمایی که درامثال وحکم ما مثل «جهودبازی»مبضوط است.که حتی دردیگر فرهنگ ها این
مظلوم نمایی بعنوان خصلت اقلیت ها درج گردیده است.
که بافرض اول تفسیر آنستکه «نامسلمانم اگر حق معشوق بودنرا
انکارکنم. وبالحاظ فرض دوم «نامسلمانم اگر ازجور تو مظلوم نمایی
کنم»
در باب بیت
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
بنظر من مصراع دوم معنی بسیار ساده ای داره و نیاز به این همه پیچیدگی نیست. و در نایید مصراع اول می باشد.
یعنی اگه یهودی باشم دیگر مسلمان نیستم و بالعکس.
و در کل بنظرم این معنی رو میده:
ای نازنین جور بسیار مکن مگرنه دیگر نازنین من نیستی
با سلام جهود در این بیت از جهد به معنای تلاش گرفته شده است و معنای مصرع دوم با توجه به کل بیت به این معنیست که حتی اگر جور و ظلمی را که حتی کافر هم آن را انجام نمیدهد در مورد من روا داری اگر در برابر تو تلاشی داشته باشم تا مانع تو شوم هیچ بهره ای از مسلمانی ندارم(مسلمان نیستم)
سلام
این فایل صوتی که قرار دادید به نظم خیلی ضعیف است و اگر اینگونه صوت ها قرار داده نشوند بهتر خواهد بود
هرکسی از ظن خود یار این بیت سعدی شد و از نظر من هیچ کدام "اسرار درونی آن را نجستند" و همچنان سوال به جا ماند.
نوژین...:(:(
معنی بیت دوم چیست؟ "خالی از ذکر تو عضوی..."
ممنون
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
به نظرم نیم بیت نخست به گونه پرسشی باشد و همراه تعجب و شگفتی: عضوی از من یاد تو نکند!؟این چه سخنی هست.
نیم بیت دوم: یک سر مو هم در تن من نیست که به اشتباه بیفتد که یاد تو نکند
با سلام
نظر حقیر راجع به بیت"نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست":
ابتداعا عرض کنم که بنده فقط یک دوستدار ادبیات هستم و قطعا نظر همه ی دوستان از بنده اولی تر است اما بعد...
معتقدم بیت مذکور نقطه ی عطف این سروده ی بسیار زیباست؛به این معنی که تا قبل از این بیت شاعر به نوعی به بیان آلام آنچه از فراق یا جور معشوق نسبت به خویش رفته است؛می پردازد اما از این بیت به بعد،این معنی را به معشوق متذکر می شود که در ره عشق پاکبازی خواهد نمود(گو همه شهر به جنگم بیایند یا نیایند-با ملامت از پا نمی نشینم-بیمناک از دشنام نیستم-عشقت را به خاطر انعام نمیخواهم
که مفهوم اخیر یادآور سروده ی دیگر سعدی که می فرمود:"حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم")لذا به نظر می رسد که شاعر به معشوق می گوید در راه عشق اگر لازم باشد جهود شود؛چه باک!؟در این صورت(در صورتی که صلاح عشق در عمل به آیین جهود باشد)بر آیین مسلمانی ماندن بهره ای برای عاشق ندارد.
اگر نسخه بدلی را که محمدرضا به آن اشاره کرده اند ، اصل قرار دهیم مشکل بیت حل می شود :
ور جهودی کند این بهره در اسلامم نیست
یعنی جوری که تو بر من می کنی هیچ کافری نمی کند ، بلکه جهودی هم چنین جوری نمی کند و اگر سخنم نادرست باشد از اسلام بویی نبرده ام جالب است که جهودی را از کافر بدتر دانسته و معشوق را از او هم بدتر و خود را راستگو و مسلمان. این هم از رندی های سعدی.
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست...
استاد شجریان بیت نهم به صورت زیر نیز خوانده است:
به سراپای تو ای دوست که از دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
که اگر سندیت داشته باشد بسیار زیباتر است
دوستان اگر موافق باشند میخواهم بدعتی بگذارم که نظر دوستان را در مورد شاه بیت هر یک از غزلهای سعدی جویا شوم . به سلیقۀ بنده شاه بیت این غزل
این بیت است : - میل آن دانه خالم ، نظری بیش نبود - چون بدیدم ، ره بیرون شدن از دامم نیست
درود. در نسخه ای که نزد من هست(چاپ نوروز 1354) در ابتدای بیت هفتم از لغت ” گر” استفاده شده.
گر همه شهر به جنگم بدر آیند و خلاف
...
جناب ناشناس
"چشم از کسی داشتن" به معنی چشمداشت و توقع داشتن است, یعنی دوستت دارم و توقع پاداش و انعام هم ندارم که شیخ اجل با زیبایی و اختصار تمام بیان کرده و هیچ حالت و ترتیب و ترکیبی بهتر از آنچه سعدی گفته بر این شعر متصور نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
داشتم مطلب دیگری میخواندم که رسیدم به "خسرو شیرین نظامی و بخش کوه کندن فرهاد و زاری او "و فهمیدم معنی مورد نظر سعدی از جهود نیز درست همین است یعنی زاری کردن و شلوغ بازی الکی
یعنی اگر الکی شلوغ بازی میکنم و به راستی عاشق نیستم مسلمان نیستم و دروغ میگویم
چه بد کردم که با من کینهجوئی
بد افتد گر بدی کردم نگوئی
خیالت را پرستشها نمودم
و گر جرمی جز این دارم جهودم
مکن با یار یکدل بیوفائی
که کس با کس نکرد این ناخدائی
مثالهای دیگر در معنی لابه و زاریدن:
گلستان باب هشتم:
یکی یهود و مسلمان نزاع می کردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایا یهود میرانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم
یهود گفت به تورات می خورم سوگند
وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
خبرت هست که چشمان تو آشوب کند
یل و سردار و تهمتن همه مغلوب کند
لیک آنچه ز دلدار تمنایش هست
وز خُم غمزه او یادش هست
طلب خالِ لب ش نیست فقط
دعوی ام روی مه ش نیست فقط
قایی ام عزت نفسی است که لیک
ز پدر برده ای از ارث به نیک
دلم از خواسته ام خرسند است
عمل م بر نظرم پابند است
تا که نظم آورد این حاشیه را
یا که منظوم کند قافیه را
درود به روان سعدی
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره از اسلامم نیست
من نظر و تلقیم این هستش که در مصرع دوم این بیت زیبا و شگفت انگیز هیچ گره و پیچیدگی ای وجود نداره و اون عاملی که این مصرع را ابهام آمیز کرده در مصرع اول نهفته هستش در کلمه "مکن"اگر این کلمه منفی تبدیل به مثبت "بکن"بشه این بیت بدون شرح و تفسیر بار معناییش واضح میشه.
نازنینا بکن ان جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره از اسلامم نیست
چه میکنه سعدی❤️❤️
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره از اسلامم نیست
ای یار نازنین آن جور و ستمی که حتی کافران بی دین و ایمان در حق دیگران ممکن است بکنند را با من نکن ولی اگر کردی و من ترسیدم و جا زدم بدان که مسلمان نیستم
با سلام و ادب و احترام
دوستان در دین کلیمی ها ربا و نزول حرام است مگر اینکه آنها نیز چون ما بهره و ربح گرفتن از غیر کلیمی ها را مباح بدانند.
"چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم"
منظور از "بر کردم" چیست؟
سلام filmnegar عزیز
بر کردن اینجا معنی باز کردن وگشودن رو میده ومعنی بیت این میشه
از روزی که چشم گشودم وچهره ورخسار تو رو دیدم دیگر نیازی به دیدن اقوامم با این دیده یا چشمی که تو را دیده ندارم
شاد وخرم باشید
غزل# ۱۲۰
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
۱_تشبیه : فراق به بار ( اضافه تشبیهی )
تضاد :هست ،نیست
معنی :آیا می دانی که دور از چهره ء تو آرامش ندارم و نمی توانم سنگینی بار جدایی را در زمانی این قدر طولانی تحمّل نمایم ؟
۲_ ذکر :یاد
معنی :باور مکن که هیچ عضوی از من به یاد کردن تو مشغول نباشد ،زیرا حتّی سر مویی هم که خطا کند و تو را به یاد نیاورد ،در تمام بدن من یافت نمی شود.
۳_نظر : نگاه
تشبیه خال به دانه (اضافهء تشبیهی )
معنی : گرایشم به خالِ همچون دانه ات نگاهی بیش نبود ،امّا وقتی آن را دیدم ،دیگر برای رهایی از دام راهی نمی یابم .
۴_طمع : امید ،چشم داشت و توقّع
تضاد :شب و روز بامداد و شام .
معنی :بر این باورم که شب تمام نمی شود و روز فرا نمی رسد ،اما هر بامدادی که تو را نبینم ،توقّع ندارم که آن روز را به شب برسانم .
۵_بر کردن :باز کردن و نگریستن
اقوام :جمع قوم ،خویشاوندان و نزدیکان ،مردم
ایهام تناسب :بین "بر"در "بر کردن " در معنی "سینه " که در اینجا مراد نیست با "چشم، رو ، دیده ، سر " / تناسب : چشم ،دیدن / جناس اشتقاق : دیدم ،دیده ،دیدن / ایهام : به همین دیده ۱_ به واسطه ء این چیزی که دیدم ۲_ با همین چشم / کنایه : سر چیزی یا کاری داشتن ( قصد و توجه به امری داشتن )
معنی : از روزی که چشم گشودم و رخسارت را دیدم ،دیگر به واسطهء این شهود ،یعنی چهره ات یا با همین چشمی که رخسارت را دیده است ،نمی خواهم آشنایان خویش را ملاقات کنم .
۶_نازنین :با ناز و زیبا ،گرامی و دوست داشتنی .
جهود :یهود
معنی :ای یار نازنین من ،ستمی را که کافر هم مرتکب آن نمی شود ،بر من روا مدار، زیرا اگر در اثر این ستم ،رفتار جُهودانه پیش،گیرم ،از اسلام بهره ای نخواهم برد.
۷_خلاف: مخالفت / خلوت : گوشه گیری و عزلت /عام : تمام مردم
تضاد : خاص ، عام
معنی : بگذار تمام مردم شهر با من از در مخالفت در آیند و به جنگم بر خیزند .این ستیزه کاری و غوغای عام برای من که با یار در خلوتی خاص همنشین شده ام اهمیّتی ندارد.
۸_ زَرق : مکر و ریا / ملامت : عتاب و سرزنش .
معنی : من با زرق و ریا به سویت نیامده ام تا با سرزنشی از درگاهت بروم .بندگی تو را بر خود لازم می دانم ،گر چه به پاس این بندگی بزرگی نبینم و تحقیر شوم .
۹_تضاد : دوستی ،دشمنی
معنی : به خدا و به تمام وجود تو سوگند یاد می کنم که در اثر مهر ورزی به تو از دشمن خبری ندارم و از دشنام شنیدن واهمه ای به دل راه نمی دهم .
۱۰ _ انعام : داد و دهش و عطا و بخشش .
کنایه :چشم داشتن ( انتظار و توقّع داشتن ) / جناس تام : چشم (دیده ) ،چشم ( در مفهوم مجازی انتظار ).
معنی : تو را دوست می دارم ، چه به من مهربانی و لطف نمایی ،چه مرا از آن محروم سازی ،به دو چشم تو سوگند می خورم که از تو انتظار پاداش و نعمتی ندارم.
۱۱_ نامتناسب : ناموزون و نامتجانس / حیوان : جانور و جاندار
کنایه : دلارام ( معشوق و محبوب ).
معنی : ای سعدی ،هر کس که ادعا می کند دل دارم و یار و دلداری ندارد،او حیوانی ناساز بیش نیست.
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
شاد و تندرست باشید ..
دفتر دهر چو بگشود چو گل سعدی را
دفتری نیست که یادی زگل نامم نیست