گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸

جان ندارد هر که جانانیش نیست
تنگ‌عیش‌ست آن که بستانیش نیست
هر که را صورت نبندد سر عشق
صورتی دارد ولی جانیش نیست
گر دلی داری به دلبندی بده
ضایع آن کشور که سلطانیش نیست
کامران آن دل که محبوبیش هست
نیکبخت آن سر که سامانیش نیست
چشم نابینا زمین و آسمان
زان نمی‌بیند که انسانیش نیست
عارفان درویش صاحب‌درد را
پادشا خوانند گر نانیش نیست
ماجرای عقل پرسیدم ز عشق
گفت معزول‌ست و فرمانیش نیست
درد عشق از تندرستی خوشترست
گرچه بیش از صبر درمانیش نیست
هر که را با ماهرویی سر خوش‌ست
دولتی دارد که پایانیش نیست
خانه زندان‌ست و تنهایی ضلال
هر که چون سعدی گلستانیش نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان ندارد هر که جانانیش نیست
تنگ‌عیش‌ست آن که بستانیش نیست
هوش مصنوعی: کسی که معشوقی ندارد، در واقع زندگی‌اش بی‌روح است و کسی که از معشوقش دور است، زندگی‌اش پر از دشواری و تنگی است.
هر که را صورت نبندد سر عشق
صورتی دارد ولی جانیش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق از ظاهری زیبا برخوردار نیست، باز هم روحی دارد که نشان‌دهنده عشق نیست.
گر دلی داری به دلبندی بده
ضایع آن کشور که سلطانیش نیست
هوش مصنوعی: اگر قلبی داری، آن را به معشوقی بسپار و به بیهوده‌گی آن سرزمینی که سلطنت ندارد، اهمیت نده.
کامران آن دل که محبوبیش هست
نیکبخت آن سر که سامانیش نیست
هوش مصنوعی: آدم خوشبختی که دلش به محبوبش خوش است، اما آن کسی که سرنوشتی نیکو ندارد، در واقع بی‌خبر از سعادت است.
چشم نابینا زمین و آسمان
زان نمی‌بیند که انسانیش نیست
هوش مصنوعی: چشم نابینا نمی‌تواند زمین و آسمان را ببیند، زیرا حس انسان بودن را ندارد.
عارفان درویش صاحب‌درد را
پادشا خوانند گر نانیش نیست
هوش مصنوعی: عارفان، کسانی که به معرفت و درک عمیق رسیده‌اند، فردی که دچار درد و رنج است و روحی از آگاهی و صفا دارد را همچون پادشاه می‌دانند، حتی اگر او نان و غذایی برای خود نداشته باشد.
ماجرای عقل پرسیدم ز عشق
گفت معزول‌ست و فرمانیش نیست
هوش مصنوعی: من از عشق درباره عقل سؤال کردم، و عشق پاسخ داد که عقل از کار افتاده است و هیچ فرمانی ندارد.
درد عشق از تندرستی خوشترست
گرچه بیش از صبر درمانیش نیست
هوش مصنوعی: عشق با تمام درد و رنجش، برای من از سالم بودن و بی‌دردی بهتر است، حتی اگر برای تحمل آن درد، صبر زیادی نیاز باشد و درمانی برای آن وجود نداشته باشد.
هر که را با ماهرویی سر خوش‌ست
دولتی دارد که پایانیش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که با انسان زیبایی در ارتباط باشد و از دوستی با او لذت ببرد، خوشبختی و شادکامی دارد که همیشگی و پایدار خواهد بود.
خانه زندان‌ست و تنهایی ضلال
هر که چون سعدی گلستانیش نیست
هوش مصنوعی: خانه مانند زندانی است و تنهایی آدم را به گمراهی می‌کشاند، هر کسی که مانند سعدی، گلستانی نداشته باشد.

خوانش ها

غزل ۱۱۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۱۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۱۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۱۸ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"(ابوعطا) (۱۲:۵۱ - ۲۰:۰۸) نوازندگان: مرتضی محجوبی (‎پیانو) خواننده آواز: عبدالوهاب شهیدی سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: جان ندارد هر که جانانیش نیست"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۱۲۲)
"(دشتی) (۰۰:۰۰ - ۰۱:۴۵) خواننده آواز: عبدالعلی وزیری سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: جان ندارد هر که جانانیش نیست"
(آلبوم گلهای جاویدان » شمارهٔ ؟#۷)
"(نوا) (۱۰:۲۷ - ۱۴:۵۸) نوازندگان: جواد معروفی (‎پیانو) خواننده ترانه: بنان، غلامحسین خواننده آواز: بنان، غلامحسین آهنگساز: خالقی، روح‌الله سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: جان ندارد هر که جانانیش نیست"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۲۱۰)
"شاه ختایی: جان ندارد هر که جانانیش نیست (دستگاه نوا)"
با صدای ادیب خوانساری (آلبوم آوازهای ادیب خوانساری (لوح اول))
"قجر و نهفت و فرود: عارفان در پیش صاحبان (دستگاه نوا)"
با صدای ادیب خوانساری (آلبوم آوازهای ادیب خوانساری (لوح اول))

حاشیه ها

1389/09/28 21:11
کامران

یه نکته جالب! اسم من کامران محبوبیه!
به تازگی متوجه شدم که سعدی توی بیت چهارم همین غزل اسم و فامیل منو (توی یک مصراع!!!) به کار برده!!!
خیلی برام جالب بود و به این تشابه افتخار میکنم

1403/01/23 15:03
Mojtaba Razaq zadeh

خوش یه حالت چقدر باحال

1392/08/02 11:11

5. انسان: مردمک چشم

1396/10/06 10:01
پژمان رضوی

دوستان اگر موافق باشند میخواهم بدعتی بگذارم که نظر دوستان را در مورد شاه بیت هر یک از غزلهای سعدی جویا شوم . به سلیقۀ بنده شاه بیت این غزل
این بیت است : - درد عشق از تندرستی خوشترست - گر چه بیش از صبر درمانیش نیست

1396/11/02 18:02
ahmadi

با سلام
مصرع " گر دلی داری به دلبندی بده "
را شادروان عبدالعلی وزیری یصورت زیر با آواز اجرا کرده اند :
گر دلی داری به دلداری سپار

1399/01/11 09:04
حامد

درود بر روح بلند و بی همتای سعدی
عارفان درویش صاحب درد را
پادشا خوانند اگر نانیش نیست
نظر به اینکه حرف "ه"در مصرع دوم از کلمه پادشاه حذف شده و این کلمه رو یک کم غیر معمول کرده این احتمال وجود داره که این کلمه پادشه بوده باشه البته این نظر من هستش .

1400/10/12 20:01
شیرینکام

با سلام 

استاد غزل، در بیت آغازین و بیت انتهایی به نام دو کتابش بوستان و گلستان اشاره کرده است

1400/10/14 23:01
شیرینکام

در بیت دوم «صورت» جناس تام است صورت بستن به معنای پدید آمدن و نقش بستن است و صورت دوم به معنای جسم و کالبد.

1401/02/22 12:04
رها

سلام

معنی این بیت رو متوجه نشدم:

چشم نابینا زمین و آسمان

زان نمی‌بیند که انسانیش نیست

اگر راهنمایی بفرمایید ممنون میشم

 

 

1401/06/30 22:08
فاطمه زندی

غزل شماره ۱۱۸

وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مسدّس مقصور عروض )

جانان :معشوق و محبوب همچون جان عزیز 

عیش : خوشی و شادی 

تنگ عیش : تهی دست ،مفلس 

معنی : هرکس محبوبی چون جان عزیز ندارد ،جسمی است بی جان ،همچنانکه هرکس بوستانی برای تفرّج ندارد اندوهگین است.

۲_سرّ عشق :راز و حقیقت عشق 

صورت بستن (کنایه ):به نظر آمدن و تصور کردن 

صورت (تصویر ذهنی )

صورت (چهره ،جسم)

معنی هرکس تصوّری از عشق در ذهن نداشته باشد ،جسمی است بی جان ،یا به روایتی دیگر ..انکه عاشق نیست مرده است.

۳-دلبند : معشوق و اسیر کننده ء دل 

معنی : اگر قلبی برای عشق ورزیدن داری ،آن را به یاری دلبند تقدیم کن ،چرا که آدمی اگر معشوقی نداشته باشد ،مثل سرزمینی است که سلطانی بر آن فرمان نمی راند و به همین دلیل آشفته و پر آشوب است.

۴_کامران :کامیاب و سعادتمند 

سامان : ترتیب و نظام ،مال و ثروت 

دل و سر (به قرینه های اسناد کامرانی و نیکبختی به آنها ).

معنی : چه کامروا و سعادتمند است آن دلی که دلداری دارد و چه خوشبخت است ،سری که در اثر عشق نا به سامان گشته است ،یعنی شوریدگی عاشق عین سعادت اوست .

۵_انسان :مردمک چشم ،مردمک چشم را از آن جهت انسان گویند که بیننده را شکل انسان در آن نظر می آید ،به همین جهت در فارسی مردم و مردمک نیز گویند .(لغت نامه )

بیت با توجه به مضامین بالا در معنای غیر حقیقی خود به کار رفته است 

تناسب :نابینا ،نمی بیند ،انسان (مردمک ).

معنی :علت اینکه چشم نابینا نمی تواند زمین و آسمان را ببیند ،این است که مردمک ندارد ،یعنی دلی،که دلدار ندارد ،مثل چشم بی مردمک توان دیدن ندارد.

۶_درویش :در لغت به معنی خواهنده از درها و گداست،فقیرانی که گدایی کنند و با آواز خویش شعر خوانند و تبر زین بر دوش و پوست حیوانی چون گویفند و امثال آن بر پشت دارند و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند (یاد داشت مرحوم دهخدا)

کلمه درویش در اصل "درویز"بود ."زا" را به "شین " بدل کرده اند و "در ویز " در اصل "درآویز "بوده ،به معنی آویزنده از در ، چون گدا به وقت سوال از درها می آویزد ،یعنی درها را می گیرد ،لذا گدا را درویش،گفتند .(لغت نامه )

در اصطلاح درویش به معنی کسی است که ترک دنیا کرده باشد و...

درد: احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق .دردِ طلب عشق.

تضاد :درویش ،پادشاه 

معنی :عارفان سالکان اهلِ درد و نیازمندان به عشق را پادشاه نی دانند ،گرچه نانی به سفره نداشته باشند .

۷_فرمان: حکم و دستور .تقابل عقل،و عشق 

معنی داستان و سرگذشت عقل را از عشق پرسیدم ،در جواب گفت :عقل در برابر عشق کاره ای نیست و حکم و فرمانی نمی تواند صادر کند .

۸_بیش : به جز  

تضاد : درد ،تندرستی، درمان 

معنی اگر کسی درد عشق به جان داشته باشد ،حالت او از حالت انسان تندرست و سالم بهتر است،گر چه برای این درد جز شکیبایی درمانی وجود ندارد.

۹_دولت: سعادت و اقبال

معنی هرکس که به زیبا رویی سرخوش و شادمان است گویی به عشق و دوستی پایان ناپذیر دست یافته است.

۱۰_ضلال :گمراهی ،هلاکت و تباهی 

خانه به زندان و تنهایی به ضلال تشبیه شده است.

معنی :هرکس که مثل سعدی گلستانی یا معشوقی زیبا نداشته باشد ،خانه برای او مثل زندان و تنها ماندن او عینِ گمراهی اوست..

برگرفته ازشرح غزلهای سعدی

دکترمحمدرضابرزگر خالقی 

دکترتورج عقدایی

شاد و تندرست باشید ..

1403/09/20 02:12
جلال ارغوانی

سعدی شیرین سخن نیشی زهجران دیده ای

تانبینی وصل ،امیدی به درمانیش نیست