گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۴

دردی‌ست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخورده‌ست و دُردِ دَرد
آن‌ست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوش‌تر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
صید از کمند اگر به جهد بوالعجب بوَد
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقف‌ست که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغلهٔ عندلیب نیست
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری؟
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردی‌ست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
هوش مصنوعی: عشق نوعی درد است که کسی نمی‌تواند آن را درمان کند. اگر کسی عاشق باشد و از درد خودش شکایت کند، غریب و تنها نیست.
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هوش مصنوعی: عاقلان می‌دانند که عاشقان دیوانه، اهمیتی به نصایح و پندهای عالمانه نمی‌دهند.
هر کو شراب عشق نخورده‌ست و دُردِ دَرد
آن‌ست کز حیات جهانش نصیب نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که طعم عشق را نچشیده و احساس درد ناشی از آن را درک نکرده، از زندگی واقعی چیزی نصیبش نمی‌شود.
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوش‌تر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
هوش مصنوعی: در میان بوی خوش عطرها و مواد معطر، هیچ چیزی خوشبوتر از بوی دوست نیست.
صید از کمند اگر به جهد بوالعجب بوَد
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
هوش مصنوعی: اگر شکار از دام بگریزد، عجیب است، ولی اگر در دام بماند و بمیرد، چیز عجیبی نیست.
گر دوست واقف‌ست که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
هوش مصنوعی: اگر دوست از حال من آگاه باشد، نگران نیش زدن دشمن یا ظلم رقیب نیستم.
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
هوش مصنوعی: چشم دشمن من به خاطر صحبت‌هایم پر از اشک شد، زیرا فضیلت از دور به دست می‌آید و وفاداری در نزدیکان یافت نمی‌شود.
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغلهٔ عندلیب نیست
هوش مصنوعی: به خاطر خنده گل، او به شدت ناراحت و غمگین شده است، اما هیچ‌کس از حال و روز قناری خبر ندارد و به مشغله‌های او توجهی نمی‌کند.
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری؟
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
هوش مصنوعی: از دست دوست شکایت کردن به کجا می‌رسد؟ باید به خاطر محبوب صبر کرد، چرا که صبر از محبوب به دست نمی‌آید.

خوانش ها

غزل ۱۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۱۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۱۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۱۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۱۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۱۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۱۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1388/04/19 20:07
نگین شکروی

با درود وسپاس فراوان
دربیت سوم مصراع اول کلمه"نخوردست"به اشتباه "نخوردیست"چاپ شده و در مصراع اول بیت هشتم بجای "از" به اشتباه "ز" نوشته شده است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1393/06/10 10:09
داودی

مصرع فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست، آیا "فضل" در معنی واقعی خودش بکار رفته یا معنی مفهومی دیگری دارد بعبارتی فضل در اینجا به چه معنی ست ؟و آیا مشابهی دیگر به این معنی در شعر داریم یا خیر؟ با سپاس فراوان از عزیزان فرهنگ و هنر

1394/09/19 16:12
خلخالی

فضل در اینجا به معنی : بخشش ، کرم و نیکویی آمده است

1394/10/30 14:12
یغما

شعری از حافظ بر این وزن و معنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲/

1395/05/08 16:08
بهار

مفهوم این مصرع چیست؟
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

1395/06/05 15:09
چهره

پاسخ به بهار:
آنچه بنده از بیت آخر غزل درک کردم این است که،
که سعدی شکایتی از دوست دارد که نزد کسی نمیتواند بیان کند تا سنگ صبور باشد . همانا بغیر از حبیب کسی نمیتواند سنگ صبور و محرم راز باشد. حال این که وجود حبیب صبوری را از بین میبرد و انسان را به هیجان می آورد. یعنی صبر وشکیبایی در مقابل کسی که خود عامل اصلی بی صبری است.

1395/09/24 11:11
۷

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
...
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریبست جوش
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
خنده گل اشاره به شکفته شدن دارد و به قفا اوفتاده باز یعنی بی توجه و رویگردان میباشد
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
...
باجور و جفای تو نسازیم چه سازیم
چون زهره و یارا نبود چاره مداراست .
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

1397/07/09 23:10
ایرانی

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخورده‌ست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست.

1400/06/20 14:09
همایون سلیمانی

در لغت‌نامه‌ی دهخدا، بیت سوم اینگونه آمده:

 

هرکو شراب شوق نخورده‌ست و دُرد دَرد

آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

1401/07/30 20:09
فاطمه زندی

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

معنی بیت اول 

۱ _ درد عشق و دوستداری دردی است که هیچ طبیبی نمی تواند آن را درمان کند ، بنابراین اگر کسی که مبتلا به این درد است ناله سر دهد ، عجیب به نظر نمی رسد ، زیرا جز ناله راهی ندارد .

[ درد : احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق ، درد طلب عشق / غریب عجیب و شگفت ، تازه و نو / تتاسب : درد ، طبیب ،دردمند / جناس زاید : درد ،دردمند / آرایه ء تکرار : درد ، عشق ]

معنی بیت دوم 

۲ _ آنان که عاشق نیستند ،می دانند که دیوانگان عشق  به سخنان نصیحت کنندگان و به اندرز معلمان توجهی ندارند و دست از عشق بر نمی دارند .

[ مجانین : جمع مجنون ،دیوانگان / پروا : میل و توجه / ناصح : نصیحت کننده و پند دهنده / ادیب : دانا و دانشمند و سخن دان / تضاد : عاقلان ، مجانین ]

معنی بیت سوم 

۳  _ هر کس عشق را همانند شرابی نوش نکرده و به ته مانده های شراب درد عشق نرسیده باشد ، یعنی تا انتهای عشق نرفته باشد ، شکی نیست که از زندگی خویش بهره ای نبرده است .

[ نصیب : بهره و قسمت / تشبیه : عشق به شراب ، دَرد به دُرد ( اضافه ء تشبیهی ) / جناس ناقص : دُرد ،دَرد ]

معنی بیت چهارم 

۴  _ طیبات :جمع طیبه ، چیزهای پاکیزه و خوشبو / طیب : بوی خوش ، پاک و پاکیزه / تناسب : مشک ، عود ، عنبر ، بو ، طیب / نوعی جناس زاید و ناقص : طیّب ، طیب ]

معنی بیت پنجم 

۵  _ اگر شکاری که به دام افتاده است ، از کمند بگریزد شگفت نیست .شگفت و عجب این است که شکار در کمند ماندن و آنجا جان دادن را ترجیح می دهد 

[ بوالعجب : بسیار عجیب و غریب / تناسب : صید ،کمند / جناس اشتقاق : بوالعجب ، عجب ]

معنی بیت ششم 

۶  _ اگر دوست بداند که من در راه دوستی چه رنجی را تحمل می کنم   ، ( خواهد فهمید ) از ستمی که دشمن و نگهبان معشوق بر من روا می دارد ،واهمه ای ندارم .

[ تضاد:  دوست ، دشمن / جناس لاحق : گر ، بر ]

معنی بیت هفتم 

چشم دشمن بر داستان غم انگیز من اشک ریخت . شگفتا که بیگانه لطف و عنایتی بر من دارد ، ولی در خویش و آشنای من وفا وجود ندارد !

[ حدیث : سخن ، ماجرا ، افسانه و داستان / فضل : احسان و بخشش / غریب : بیگانه / قریب : خویش و آشنا / جناس لفظی ، لاحق و تضاد  : غریب ، قریب ]

معنی بیت هشتم 

۸  _ گل ( معشوق ) آنچنان خندیده که بی تاب گشته و به پشت افتاده است و از گرفتاری بلبل ( عاشق ) آگاهی ندارد .

[ قفا : پشت / مشغله : شور و غوغا ، هیاهو / عندلیب : بلبل ، / تناسب : گل ، عندلیب / استعاره ء مکنیه : گل ( به قرینه ء به قفا افتادن و خبر نداشتن ) / استعاره ء مصرّحه : خندیدن ( شکفتن ) ] 

معنی بیت نهم 

۹  _ ای سعدی ، از دست دوست به چه کسی شکایت می کنی ؟ آیا می دانی که چشم پوشیدن از دوست ممکن نیست ، پس باید دوری او را تحمل کنی .

[ حبیب : معشوق ]

 منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1401/12/20 07:02
فاطمه یاوری

گر دوست واقفست که بر من چه می رود

باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

1402/04/23 09:06
عرفان خسروی

ای خواجه درد هست، ولیکن طبیب نیست... "سایه"

1403/09/20 03:12
جلال ارغوانی

هرکو نخواند زگفته سعدی خوش سخن

سخت ار شوددل وقلبش عجیب نیست