غزل شمارهٔ ۱۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۱ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۱۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سایت محترم گنجور وزن این غزل جز مثمن سالم است هشت(مستفعلن )درست بر وزن غزل " ای ساربان اهسته ران......" ضمنا این غزل در نسخه ی غزلیات سعدی تصحیح حبیب یغمایی نیست
سایت محترم گنجور وزن این غزل رجز مثمن سالم یعنی هشت مستفعلن بر وزن غزل ای ساربان..... است. ضمنا غزلیات سعدی تصحیح مرحوم حبیب یغمایی این غزل را ندارد
---
پاسخ: با تشکر، وزن تصحیح شد.
شیراز پر غوغا شود شکر لبی پیدا شود
ترسم که آشوب لبش بر هم زند بغداد را
من اینجوریشو شنیده بودم
به گمان این کمترین که انس والفت ویژه ای با زبان و شعراستاد سخن داشته و دارد ، این غزل بسیار دور از زبان شیخ است.
عشق سعدی عرفانی نیست....ببخشیدا ولی بعضی ها همش سعی دارنی بگونجونن که منضمون شعراش عشق الهیه...
محمد صادق جان،
عجب و صد عجب!
"همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی"
یقیناً و بدون کوچکترین شکّ و تردیدی این ابیات در باب محبوب زمینی نیست.
سلام
به نظر من نظر همه دوستان صحیح است.
عشق سعدی در اکثر اوقات زمینی است.
سعدی غرل عرفانی هم دارد ولی بسیار کم.
با توجه به واژه های به کار رفته و تجربه ای که بنده از غزل سعدی دارم، هم نظر با جناب دکتر ترابی، باید بگویم این غزل خیلی از زبان سعدی دور است. مثلا ناوک، تکرار لذت، مرغکی، پر بسته، خوبت به دام آورده ام و...
با سلام خدمت همه دوستان. قبل از آنکه بر سر زمینی یا اسمانی بودن عشق سعدی بحث کنید توجه داشته باشید که یکی از دوستان بیتی آورد که .... ترسم که اشوب لبش بر هم زند بغداد را و دوست دیگری هم به جای اینکه بگوید این بیت اساسا در این غزل نمی تواند جایی داشته باشد (به سبب نداشتن قافیه با بقیه ابیات غزل) استدلال کرد که زبان سعدی اینطور نیست و از همینجا بحث از زمین و آسمان پیش آمد و با این توضیح حقیر ان شاءالله همگان قانع شده اند که این بحث را باید در جای دیگری مطرح کنند.
سلام وخداقوت. بیت یکی مونده ب اخر درنسخه ی جناب اقای محمدعلی فروغی اینگونه هست:
شیراز پرغوغا شدست ازفتنه ی چشم خوشت،،،ترسم که اشوبی عجیب برهم زندشیراز را
بنظرم این درستتر و زیباترم هست
سلام وخداقوت بیت یکی مونده ب اخر ب تصحیح اقای محمدعلی فروغی اینگونه قید شده،ک بنظرم زیباترو صحیحتراست
شیراز پرغوغاشدست ازفتنه ی چشم خوشت،،،ترسم ک اشوبی عجیب برهم زند شیراز را
میشه لطفا بیت یکی مونده به اخر رو معنی کنید؟
و اینکه چرا در بیت اخر سعدی خودش با خودش حرف میزنه؟
1-من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
2-پس زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
1-من پرنده زار پر بسته ام و از آن جهت در قفس نشسته ام(آرام گرفته ام)
2-که اگر قفس شکسته میشد پروازم را مینمودم(نشان میدادم)
بیت پایانی از زبان معشوقه میباشد
به نظرم بجای (گر)در آغاز مصرع دوم (پس) درست تر باشد:
2-پس زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
پس زآن که=پس از آن که
با درود خدمت همه دوستان گرامی. فرمانروای مسلم ملک سخن و استاد غزل هم غزل های عاشقانه دارند و هم عارفانه. به نظر حقیر این غزل که از شاهکار های سعدی هست بدون شک عرفانی میباشد. البته به این نکته مهم نیز توجه داشته باشیم که عرفان سعدی با عرفان مولوی فرق میکنه عرفان سعدی از نوع عرفان شاعرانه و رندانه هست در حالی که عرفان مولانا از نوع عرفان زاهدانه و صوفیانه میباشد.
قابل توجه آقای ترابی و بعضی از دوستان که می فرمایند این غزل دور از زبان شیخ هست. به نظر بنده هیچ هم دور نیست. اگر تمام دیوان غزلیات سعدی رو خوانده باشیم می بینیم که فرمانروای سخن از این نوع غزل بسیار داره. چه کسی به غیر از سعدی چنین غزل زیبایی میتونه سروده باشه ؟ این فرمانروای غزل ، سعدی فرزانه و بزرگوار هست که میتونه هم غزل عاشقانه بسراید و هم غزل عارفانه.
جالب است که دوستمون که با نام 7 نظر گذاشته اند بخاطر این که برداشتش از بیت ماقبل آخر معنی درستی پیدا کند شعر سعدی را دستکاری کرده است و بجای «گر»، «پس» را صحیح دانسته است.
میگه که اگر برای پرواز کردن من قفس را شکسته ای بدان که من نمیتوانم پرواز کنم چون مرغکی پربسته هستم
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
سر پرواز دارم ولی پر پرواز ندارم
قفس را میشکن(آزادم کن) تا پرواز بلند (شهباز) را نشانت دهم.
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
یعنی عاشقی و گرفتاری
کار عاشق(شهباز) به جایی میرسد که پرواز هم از یادش میرود و به دیوانگی(خیالبافی) میکشد.
ته سخن اینکه کار عاشق به جایی میرسد که هیچ اراده و آهنگ از خود نخواهد داشت.زرنگ آن که عاشق نمیشود و تا بوده همین بوده و خواهد بود.
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 90ب
بزم عارفان
عبدالوهاب شهیدی
بعضی از غزلیات سعدی در باب عشق زمینی ست و بعضی در باب عشق الهی! به نظرم منافاتی نداره! مگر نه اینکه عشق زمینی مقدمه ی عشق الهی ست!
همه اش عشق زمینی است
وزن : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
بیت اول
وقت طَرَب خوش یافتم آن دلبرِ طنّاز را
ساقی بیار آن جامِ می ، مطرب بزن آن ساز را
در هنگام طرب و شادمانی به آن دلبر عشوه گر رسیدم . ای ساقی ، به شکرانۀ این شادی جام شراب بیآور و ای مطرب ، ساز خویش را بنواز . [ طرب = عیش و شادی / خوش = زیبا و دلپسند ، شاد و مسرور / طنّاز = بسیار افسونگر ، ناز کننده و خوش خرام / مطرب = به طرب آرنده ، نوازنده و رامشگر / زدن = نواختن ]
بیت دوم
امشب که بزمِ عارفان از شمعِ رویت روشن است آهسته تا نَبوَد خبر رندان شاهد باز را
امشب که محفلِ خداجویان از پرتوِ روی چون شمعت روشن است . آرام و ساکت باش تا بی پروایانِ معشوقه باز و ظاهر پرست از وجودت آگاه نگردند . [ عارفان = دانایان ، شناسندگان / آهسته = آرام و ساکت باش / شاهد باز = معشوقه باز / در این بیت چهره به شمع تشبیه شده است ]
رِندان = جمع رند به معنای زیرک ، لاابالی ، بی قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی است . کسی که بی توجه به جَوّ و محیط حداکثر بهره را از حیاتِ گذرا برگیرد . کسی که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد ، مقابل عارف .
در متون فارسی ( جز در شعر عاشقانه – عارفانه ) چهره ای بسیار منفی از رِند ترسیم شده است . رِند ، بی سر و پایِ شهوت پرست ، هوس بازِ هرزه گردِ بی نماز ، مِی خوارۀ بی قید و لاابالی پشت پا به حیا و آبرو زده ای است که شب و روز در بندِ شهوت است و در خوابِ غفلت .
رند ، در تاریخ بیهقی برابر است با لات و رندان ، ارازل و اوباش و قلندرانی هستند که با چند سکه می توان آنها را به هر کاری واداشت و در بوستان و گلستانِ سعدی نیز « رند » همین چهره منفی را دارد . اما « رند » در غزلهای سعدی چهره ای دیگر دارد و همان عاشق و مستی است که با پارسایی و نام و ننگر وداع گفته است . کم و بیش همان رِندی که در شعر سنایی و عطار دیده می شود .
در شعر عافانه – عاشقانه « رند » ، رفته رفته به صورت شخصیّتی دلخواه درآمد و مِی خوارگی و لاابالی گری او ، مظهرِ وارستگی و سرمستی و رهایی از تعلّقات شد . کسی شد که شرابِ نیستی می دهد و نقدِ هستی می ستاند و از کثرات و صفاتِ مادّی گذشته و همه را محو و نابود کرده است و به هیچ قیدی وابسته نیست به جز الله و از شیخی و مریدی بیزار است .
بیت سوم
دوش ای پسر ، مِی خورده ای ، چشمت گواهی می دهد باری ، حریفی جو که او مستور دارد راز را
ای جوان زیبا روی ، دیشب شراب خورده ای و این از چشمانت پیداست . پس به دنبال یاری باش که رازِ می گساریت را پوشیده دارد . [ دوش = دیشب / باری = به هر حال ، خلاصه / حریف = یار یکدل و یکرنگ ، دوست هم پیاله و باده نوش
بیت چهارم
روی خوش و آوازِ خوش دارند هر یک لذّتی
بنگر که لذّت چون بُوَد محبوب خوش آواز را
چهرۀ زیبا و نوای دلنشین ، هر کدام لذّتی می بخشند ، ببین که معشوقۀ زیبا و خوش آواز که زیبایی روی و صدا را یک جا دارد ، چه لذّتی دارد . [ خوش = زیبا و دلپسند ]
بیت پنجم
چشمان تُرک و ابروان ، جان را به ناوک می زنند
یارب ، که داده ست این کمان آن ترکِ تیرانداز را
خدایا چه کسی آن کمان ، یعنی ابروان را در اختیار آن ترک تیرانداز قرار داده است ؟ یعنی خدایا ، چه کسی آن ابروان را بر فرازِ آن چشمان ترکانه نهاده است . [ ترک = در ادبیات فارسی مظهر زیبایی و غارتگری است / ناوک = تیر کوچک / در این بیت چشمان به ترکِ تیرانداز و ابروان به کمان تشبیه شده است ]
بیت ششم
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن
در گوشِ نی رمزی بگو تا بر کشد آواز را
دریغ است چنین شور و هیجانی را که غم عشق او به وجود می آورد ، نهان کنیم . همچنانکه نی نمی تواند اشارتی را که نی نواز به گوشش می گوید پنهان دارد و آن را به آواز بلند بازگو می کند . غم عشق هم که به گوش عاشق گفته شده ، پنهان نمی ماند . [ شور = وجد و هیجان ، غوغا / رمز = سِر و راز ، اشاره کردن با لب و چشم و ابرو / حِیف = در تداول عامه کلمه ای است برای نشان دان تحسّر و تأسف ، دریغا ، افسوس . و به فتح اول ( حَیف ) به معنی ظلم و ستم ]
بیت هفتم
شیراز پر غوغا شده ست از فتنۀ چشمِ خوشت
ترسم که آشوبِ خوشت بر هم زند شیراز را
شهر شیراز بر اثر فتنه گری های چشمِ زیبایت پر از هیاهو و غوغا شده است و بسیاری از مردم مفتونِ چشمان تو گشته اند . بی تردید این شور و غوغای دلنشینت شیراز را دچار آشفتگی خواهد ساخت . [ فتنه = آشوب و غوغا / ترسیدن = مطمئن بودن ، بیم داشات / آشوب خوش = فتنه و غوغای خوش و زیبا که منظور فتنۀ چشمان خوش در مصراع او است / در این بیت چشم به فتنه تشبیه شده است ]
بیت هشتم
من مرغکی پر بسته ام ، زآن در قفس بنشسته ام
گر زآنکه بشکستی قفس ، بنمودمی پرواز را
من مرغی پَر بسته ام و بیدین سبب در کُنجِ قفس اسیر مانده ام . اگر قفس می شکست ، قدرت پرواز خویش را به نمایش می گذاشتم . [ مرغ = پرنده / گر زآنکه = اگر چنانکه / نمودن = نشان دادن / شاعر به مرغِ پَر بسته تشبیه شده است ]
بیت نهم
سعدی تو مرغِ زیرکی ، خوبت به دام آورده ام / مشکل به دست آرد کسی مانند تو شه باز را
ای سعدی ، تو مرغ دانا هستی ، خوب به دامت انداختم . بی تردید شه بازی چون تو راحت به دامِ کسی نمی افتد . [ شه باز = باز سپید و بزرگ / سعدی به مرغ زیرک و شه باز تشبیه شده است ]منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
با سلام
تشکر و سپاس فراوان از سرکار خانم زندی بابت معانی ابیات و غزل ها، معلمی بازنشسته و دغدغه مند که در راستای تسهیل در روان سازی و معانی ابیات سرداران شعر وادب فارسی برای این کمترین ها در تلاش و زحمت و تکاپو هستند.
پایان بدادی سعدیا شعر وسخن اندر جهان
وقتی که در گود سخن کردی سخن آغاز را