گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح‌رویی می‌رود
کان صباحت نیست این صبح جهان‌افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردانْ ناوکِ دلدوز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
عاقلان خوشه‌چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن‌سوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاه‌اندوز را
دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست‌آموز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۱۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۲ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۱۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۱۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۱۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1389/05/08 19:08
یوسف جهانگیری

اشعار سعدی و شاعران بزرگ همه دارای حکمت ها و آموزه های بزرگی هستند من نظر شما رو به آخرین بیت جلب می کنم که سعدی به نحوی موضوع " در زمان حال زندگی کردن" رو که امروزه خیلی روانشناسان به اون تاکید می کنند بیان می کنه. دیروز و گذشته خستگی تاریخ است و فردا نامعلوم پس حال را غنیمت شمر.

1389/08/13 09:11
طباطبایی

ما فات مضی و ما سیاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصة بی العدمین....

1389/08/13 09:11
طباطبایی

بین العدمین*

1392/09/14 18:12
علی میراحمدی

غزل های سعدی بسیار سرخوشانه است و به درد فکر کردن نمیخورد.

1393/01/03 02:04
دکتر ترابی

بیت تخلص غزل را که بیش وکم ضرب المثل است بدین گونه شنیده و به یاد سپرده ام:
سعدیا ! دی رفت و فردا همچنان خواهد گذشت
پس میان این و آن ، فرصت شمار امروز را
گرچه موجود نیست به نظر درستتر می آید، اما وجود نیز برای زمان که سیال است و در گذر مناسب نمی نماید و الله اعلم

1394/03/15 17:06
شایق

با سلام در بیت 4 صحبت از زن شده است ودر مقابل ان مرد نکته ا ی که حتما باید بدان توجه کرد اینست که در عرفان هیچ فرقی بین زن ومرد در رسیدن به فنا وطی کردن مقامات طریقت نیست هم زن هم مرد میتواند انسان کامل شود و در قران نیز این مطلب با ایه ان اکرمکم عند الله اتقاکم تایید وبا ذکر زنانی چون مریم تقویت گردیده واز لحاظ تاریخی زنانی چون خدیجه فاطمه اسیه و زینب را داریم ودر عالم عرفان نیز زنی مانند رابعه هست که چند عارف معروف مرد تربیت شده او میباشند بنابراین زن ومرد در این بیت جنس مونث و مذکر نیست بلکه هرکس وفای به عهد کند مرد است و هر بی وفایی زن است چه مونث باشد چه مذکر واگر مردی فقط به داشتن الت تناسلی بود جناب خر از همه مردتر بود وبرای اینکه نظر سعدی را در باره گوهر زن بدانید به غزل 225 رجوع کنید در ان غزل می فرماید اینان مگر ز رحمت محض افریده اند کارام جان و انس دل و نور دیده اند لطف ایتی استدر حق اینان و کبر و ناز بیراهنی که بر قد ایشان بریده ند

1394/04/25 23:06
روفیا

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی چنینم کو به کو

1396/04/23 10:06
nabavar

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
نه دوست عزیز ، شایق جان ، آن غزل در مورد شاهدان است نه زنها
اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند
کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند
گر شاهدان نه دنیی و دین می‌برند و عقل
پس زاهدان برای چه خلوت گزیده‌اند
مغلطه نفرمائید

1396/06/17 22:09
نامور

خطاب به شایق عزیز اون غزل سعدی که فرمودین درباره پسران جوان است که اون ها هم مرد هستند .راجع به جنس زن نیست .
اتفاقا زن ستیزی در ادبیات فارسی فراوانه مثل این بیت از خود سعدی چو زن راه بازار گیرد بزن وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
یا از نظامی ندیده هیچ کس در هیچ برزن وفا در اسب و در شمشیر و در زن .اصلا همین به ار بردن واژه مرد به معنای برتری و صفاتی مثل شجاعت و قدرت و ...یک جور برتری جنسیتی و توهین به جنس زنه .من نمیدونم کجای ادبیات ما به زن بها دادن که این دومیش باشه.
پایدار باشید .

1397/12/20 22:03
نیما

بدرد فکر کردن نمیخورد؟ نکشیمان آهای متفکر

1398/07/14 01:10
فرنوش پارسه

با سلام
این درسته که زن ستیزی در اشعار قدیم بوده ولی این نکته نباید فراموش به که اقتضای زمان و شرایط آن روزگار اینگونه بوده. باید ببینید این شعرا در کجای زمان بودند! در زمانی که سالهای قبلش دختران را زنده به گور میکردند و بعید نیست که تا دوران زندگی شاعر ادامه داشته . هنوز بعد از گذشت قرنها خیلی ها از به دنیا آمدن دختر ناراحت و با پسر دار شدن خوشحال می شوند . وقتی زمان حال با وجود این همه روشنفکری و بالا رفتن سطح سواد و رعایت مساوت و ‌... اینگونه است، چه انتظاری از هزار سال پیش میره! تازه این نظر و عقیده ی مردم‌عادی هم نبود. بلکه سخنان شعرای بزرگ ما بوده اند که داری ادب، فضل و دانش خصایص بسیار زیاد دیگری نسبت به اهل عصر خود بوده اند و هنوز در زمان ما هم در حیطه ی ادبیات کسی به گرد پایشان هم نرسیده، و همچنان پیشتازند. حالا واقعیت امر چقدر از این بدتر‌ بوده و آنها چقدر از نا عدالتی در مورد زن را سانسور کرده و نگفته اند را تاریخ میداند...

1399/03/25 00:05
عرفان

زن و مرد هیچ فرقی باهم ندارند و هردو میتوانند به کمال برسند فقط راه ها متفاوته.

1399/10/25 17:12
saeed ahadkish

عاشقانه بودن ویژگی ثابت غزل هاست. در شعر های بزرگان ما هم اغلب عقل ستیزی دیده میشه(به خاطر اندیشه های تصوف اون زمان) با این حال سعدی حتی در عاشقانه هایش هم عاقلانه رفتار می کنه و در اغب شعر هاش رگه هایی از اندیشه و تفکر دیده میشه . اون دوستی که گفتند شعر های سعدی برای فکر کردن بیش از حد سرخوشانه است رو رجوع میدم به یه مصرع از همین غزل:
صبر باید بر زمستان طالب نوروز را

1401/06/03 13:09
فاطمه زندی

وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بیت اول 

دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد ، بگذرانم روز را

برای اینکه به هر کیفیتی روزگار جدایی را سپری کنم . به این ناله های سینه سوز و حزین دل خوش کرده ام .

بیت دوم

شب همه شب انتظارِ صبح رویی می رود

کآن صباحت نیست این صبحِ جهان افروز را

پس از سپری شدن روز ، انتظار محبوبی را که رویش به سانِ صبح ، روشن و درخشان است می کشم . زیرا صبحِ طبیعت ، یعنی خورشید صبحگاهی که جان را بر می افروزد و روشن می کند به زیبایی روی معشوق نیست . [ شب همه شب = سراسر شب ، هر شب / صباحت = جمال و زیبایی / در این بیت روی به صبح تشبیه شده است ]

 بیت سوم

وه که گر من باز بینم چهرِ مهرافزای او

تا قیامت شُکر گویم طالعِ پیروز را

چه زیباست اگر رویِ با محبّتِ او را ببینم . زیرا در آن صورت تا قیامت از بختِ پیروز خود سپاسگزار خواهم بود . [ وه = کلمه ای است که برای تحسین و شگفتی بکار می رود ، خوشا ، نیکا / مهرافزا = افزاینده مهر و محبت / طالع = در لغت به معنی طلوع کننده ، اما در اصطلاح نجوم جزوی است از منطقةالبروج که در وقتِ مفروض در افق شرقی باشد . اگر آن وقت ، زمانِ ولادت شخصی بود ، آن را طالع مولود یا طالع آن شخص گویند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ، بخت و اقبال ]

بیت چهارم

گر من از سنگِ ملامت روی برپیچم ، زَنَم

جان سپر کردند مردان ناوکِ دل دوز را

اگر من از ملامت که مثلِ سنگ به سویم پرتاب می شود ، روی برگردانم . مرد نیستم . زیرا مردان در برابر تیر دل خراش ، جان خویش سپر می کنند . خلاصه کلام : مردان که از جان خود می گذرند ، من چرا از ملامت روی بگردانم . [ ناوک = تیر کوچک / دل دوز = آنچه موجب آزار و رنج دل گردد ، دل خراش / ملامت به سنگ تشبیه شده است ]

 بیت پنجم

کام جویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالبِ نوروز را

آنان که در طلبِ آرزوی خویشند ، جز تحمّلِ ناکامی چاره ندارند . همانطور که طالبانِ نوروز ناگزیر باید در برابر سختی های زمستان شکیبایی پیش گیرند . [ کام جویان = جویندگان کام و مراد ]

 بیت ششم

عاقلانِ خوشه چین از سرّ لیلی غافلند 

این کرامت نیست جز مجنونِ خرمن سوز را

خوشه چینان حسابگر و عاقل به دلیل توجّه به تمتّعِ آنی و مادّی خویش از آنچه در لیلی نهفته

بی خبرند . این کارِ شگفت و بزرگ و تن به سختی دادن ، جز از مجنونِ خرمن سوخته و هستی بر باد داده برنمی آید . [ خوشه چین = درویش و فقیری را گویند که بعد از درو و جمع آوری محصول ، خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند / کرامت = در لغت به معنی بزرگواری و بخشندگی است و در اصطلاح صوفیان ، امر خارق العاده ای که به سبب عنایت خداوندی از سوی صوفیِ کامل و واصل صادر می شود . مثل اِخبار از معقّبات و اِشراف بر ضمایر و شفای بیماران و رام کردن درندگان و نظایر اینها ]

 بیت هفتم

عاشقانِ دین و دنیاباز را خاصیّتی است

کآن نباشد زاهدانِ مال و جاه اندوز را

عاشقانی که دین و دنیای خود را در راهِ عشق می بازند . سِرشت و خصوصیّتی دارند که آن را نمی توان نزدِ زاهدان مال و جاه اندوز یافت . [ دین و دنیاباز = آنکه دین و دنیا را می بازد و از دست می دهد / خاصیّت = طبیعت و خوی / زاهدان = جمع زاهد به معنی پارسایان و بی میلان به دنیا ]

بیت هشتم

دیگران را در کمند آور ، که ما خود بنده ایم 

ریسمان در پای ، حاجت نیست دست آموز را

ای معشوق ، با کمند صیدِ خود ، دیگری را صید کن زیرا ما خود اسیر و بندۀ توایم . مرغ رام شده به بند و دام نیازی ندارد . [ دست آموز = پرورش یافته و مأنوس ، رام ]

 بیت نهم

سعدیا ، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

در میانِ این و آن فرصت شمار امروز را

ای سعدی ، دیروز سپری شد و فردا نیز وجود ندارد . پس در میان دیروز سپری شده و فردایِ نیامده ، امروز را غنیمت شمار و از آن بهره برگیر . [ دی = دیروز / همچنان = همانا ، هنوز ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..