گنجور

بخش ۱۸ - حکایت زلیخا با یوسف (ع)

زلیخا چو گشت از می عشق مست
به دامان یوسف در آویخت دست
چنان دیو شهوت رضا داده بود
که چون گرگ در یوسف افتاده بود
بتی داشت بانوی مصر از رخام
بر او معتکف بامدادان و شام
در آن لحظه رویش بپوشید و سر
مبادا که زشت آیدش در نظر
غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر بر ز نفس ستمکاره دست
زلیخا دو دستش ببوسید و پای
که ای سست پیمان سرکش درآی
به سندان دلی روی در هم مکش
به تندی پریشان مکن وقت خوش
روان گشتش از دیده بر چهره جوی
که برگرد و ناپاکی از من مجوی
تو در روی سنگی شدی شرمناک
مرا شرم باد از خداوند پاک
چه سود از پشیمانی آید به کف
چو سرمایهٔ عمر کردی تلف؟
شراب از پی سرخ رویی خورند
وز او عاقبت زردرویی برند
به عذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلیخا چو گشت از می عشق مست
به دامان یوسف در آویخت دست
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی که از عشق و محبت مست شد، به یوسف نزدیک شد و دستش را به دامان او گرفت.
چنان دیو شهوت رضا داده بود
که چون گرگ در یوسف افتاده بود
هوش مصنوعی: آنگونه دیو شهوات او را تسلیم کرده بود که مانند گرگی به یوسف حمله‌ور شده بود.
بتی داشت بانوی مصر از رخام
بر او معتکف بامدادان و شام
هوش مصنوعی: بانوی مصر مجسمه‌ای از سنگ مرمر داشت که در صبح و عصر به آن می‌نگریست و به آن توجه می‌کرد.
در آن لحظه رویش بپوشید و سر
مبادا که زشت آیدش در نظر
هوش مصنوعی: در آن لحظه چهره‌اش را پنهان کرد تا مبادا در نظر دیگران ناپسند به نظر بیاید.
غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر بر ز نفس ستمکاره دست
هوش مصنوعی: یوسف دچار غم و اندوه شده و در گوشه‌ای نشسته است و دستش را به سر می‌ساید، در حالی که نفس خانم ستمگری به او فشار می‌آورد.
زلیخا دو دستش ببوسید و پای
که ای سست پیمان سرکش درآی
هوش مصنوعی: زلیخا دستانش را بوسید و به پای او گفت: ای کسی که پیمانت سست است، چرا به اینجا آمدی؟
به سندان دلی روی در هم مکش
به تندی پریشان مکن وقت خوش
هوش مصنوعی: دل را با سختی و ناراحتی نزار و بی‌جهت در هنگام خوشی و شادی، آن را به هم نریز.
روان گشتش از دیده بر چهره جوی
که برگرد و ناپاکی از من مجوی
هوش مصنوعی: روحش از چشمانم رفت و به چهره جوی پیوست، پس از تو خواهش می‌کنم که برگردی و به زشتی‌های من ننگری.
تو در روی سنگی شدی شرمناک
مرا شرم باد از خداوند پاک
هوش مصنوعی: تو بر روی سنگ نشسته‌ای و به من خجالت می‌دهی؛ من از خداوند پاک شرمنده‌ام.
چه سود از پشیمانی آید به کف
چو سرمایهٔ عمر کردی تلف؟
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که آدم از چیزی پشیمان شود، وقتی که عمر خود را به هدر داده است؟
شراب از پی سرخ رویی خورند
وز او عاقبت زردرویی برند
هوش مصنوعی: افرادی به خاطر چهرهٔ سرخ و زیبا به نوشیدنی می‌پردازند، اما در نهایت به وضعیتی زرد و ناراحت‌کننده دچار می‌شوند.
به عذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نماند مجال سخن
هوش مصنوعی: امروز برای عذرخواهی اقدام کن، زیرا فردا فرصتی برای گفت‌وگو وجود نخواهد داشت.

خوانش ها

بخش ۱۸ - حکایت زلیخا با یوسف (ع) به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۸ - حکایت زلیخا با یوسف (ع) به خوانش عندلیب
بخش ۱۸ - حکایت زلیخا با یوسف (ع) به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1393/08/01 20:11
مهسا رضایی

در بیت هفتم ،قافیه به ضرورت khwash تلفظ می شود. تلفظی که در زبان کردی برای این کلمه رایج است و کردزبان ها راحت تر از پس تلفظ آن بر می آیند. یعنی تلفظ فارسی میانه ی این کلمه

1395/08/30 12:10
رضا

بیت هفتم کلمه ی خوش با لفظی خونده میشه که یزدی ها این کلمه رو تلفظ میکنن،البته این که کردها هم اینطور تلفظ میکنن رو من تا بحال نمیدونستم، یزدیها این کلمه رو خَش تلفظ میکنن ، یعنی روی حرف خ فتحه میذارن و حرف واو رو هم تلفظ نمیکنن.
ممنون از دست اندر کاران این سایت.

1395/09/16 18:12
فرخ مردان

تلفظ خًش بجای خوش در ایران امروز مختص یزدیها نیست و مثلن بوشهریها هم همینطور میگویند.

1399/05/17 10:08
مهدی داودپور

بیت پنجم بجای بر، بُرْد نباید باشه؟
به سر برد ز نفس ستمکاره دست

1400/09/05 17:12
افسانه چراغی

به سر بر: دو حرف اضافه برای یک متمّم که از ویژگی‌های سبک خراسانی است و همچنان در سبک عراقی هم دیده می‌شود.