گنجور

بخش ۸ - حکایت

یکی را عسس دست بر بسته بود
همه شب پریشان و دلخسته بود
به گوش آمدش در شب تیره رنگ
که شخصی همی نالد از دست تنگ
شنید این سخن دزد مغلول و گفت
ز بیچارگی چند نالی؟ بخفت
برو شکر یزدان کن ای تنگدست
که دستت عسس تنگ بر هم نبست
مکن ناله از بینوایی بسی
چو بینی ز خود بینواتر کسی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی را عسس دست بر بسته بود
همه شب پریشان و دلخسته بود
عسس (شحنه‌) یکی را دستگیر کرده‌بود؛ آن‌شخص تمام شب‌، آشفته و غمگین بود.
به گوش آمدش در شب تیره رنگ
که شخصی همی نالد از دست تنگ
از دل تاریکی صدای کسی را شنید که از تنگدستی و ناداشتی شکایت می‌کرد.
شنید این سخن دزد مغلول و گفت
ز بیچارگی چند نالی؟ بخفت
دزد زنجیرشده این را شنید و گفت: چرا از بیچارگی خود می‌نالی؟ (غمگین مباش و) برو بخواب.      (مغلول‌ یعنی زنجیر‌شده)
برو شکر یزدان کن ای تنگدست
که دستت عسس تنگ بر هم نبست
برو خدا را شکر کن ای تنگدست که شحنه تو را زنجیر نکرده‌است.
مکن ناله از بینوایی بسی
چو بینی ز خود بینواتر کسی
از بینوایی و ناداری شکایت مکن‌، وقتی که از تو بینواتر و بیچاره‌تر هم هست.

خوانش ها

بخش ۸ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۸ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۸ - حکایت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1399/05/04 10:08
نگار بهشتی پور

عَسَس:‌پاسبان
مَغلول: کسی که دست و پایش با غل و زنجیر بسته باشد.

1403/01/10 21:04
Gholam Balouch

سلام .در کتاب کلیات سعدی با همت وجمع آوری آقای بهاالدین خرمشاهی، به جای کلمه مَغول؟، کلمه مسکین آمده است.