گنجور

بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان

شنیدم که طغرل شبی در خزان
گذر کرد بر هندوی پاسبان
ز باریدن برف و باران و سیل
به لرزش در افتاده همچون سهیل
دلش بر وی از رحمت آورد جوش
که اینک قبا پوستینم بپوش
دمی منتظر باش بر طرف بام
که بیرون فرستم به دست غلام
در این بود و باد صبا بروزید
شهنشه در ایوان شاهی خزید
وشاقی پری چهره در خیل داشت
که طبعش بدو اندکی میل داشت
تماشای ترکش چنان خوش فتاد
که هندوی مسکین برفتش ز یاد
قبا پوستینی گذشتش به گوش
ز بدبختیش در نیامد به دوش
مگر رنج سرما بر او بس نبود
که جور سپهر انتظارش فزود‌؟
نگه کن چو سلطان به غفلت بخفت
که چوبک زنش بامدادان چه گفت
مگر نیکبختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد؟
تو را شب به عیش و طرب می‌رود
چه دانی که بر ما چه شب می‌رود؟
فرو برده سر کاروانی به دیگ
چه از پا فرو رفتگانش به ریگ
بدار ای خداوند زورق بر آب
که بیچارگان را گذشت از سر آب
توقف کنید ای جوانان چست
که در کاروانند پیران سست
تو خوش خفته در هودج کاروان
مهار شتر در کف ساروان
چه هامون و کوهت، چه سنگ و رمال
ز ره باز پس ماندگان پرس حال
تو را کوه پیکر هیون می‌برد
پیاده چه دانی که خون می‌خورد؟
به آرام دل خفتگان در بُنه
چه دانند حال کم گُرْسِنه؟

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم که طغرل شبی در خزان
گذر کرد بر هندوی پاسبان
شنیده‌ام که شبی طغرل‌شاه در فصل خزان بر یک هندوی پاسبان گذر کرد
ز باریدن برف و باران و سیل
به لرزش در افتاده همچون سهیل
(و دید که‌ آن پاسبان) از سرما و برف همچون سهیل (؟) می‌لرزید. 
دلش بر وی از رحمت آورد جوش
که اینک قبا پوستینم بپوش
دلش برای او به رحم آمد و به او گفت اینک قبا‌پوستین مرا بپوش
دمی منتظر باش بر طرف بام
که بیرون فرستم به دست غلام
کمی بر بام منتظر باش که قباپوستین را به نوکری بدهم که برایت بیاورد
در این بود و باد صبا بروزید
شهنشه در ایوان شاهی خزید
در این گفتن بود که باد سردی وزید و طغرل‌شاه از شدت سرما درون رفت و به سرای شاهی پناه برد.
وشاقی پری چهره در خیل داشت
که طبعش بدو اندکی میل داشت
هوش مصنوعی: یک پری زیبا در میان جمعی بود که روحیه‌اش به او تمایل کمی داشت.
تماشای ترکش چنان خوش فتاد
که هندوی مسکین برفتش ز یاد
هوش مصنوعی: نگاه کردن به تیرکمان به قدری لذت‌بخش بود که حتی بی‌خبر از همه چیز، آن هجده‌پا، آبرومند و غمگین، فراموشش کرد.
قبا پوستینی گذشتش به گوش
ز بدبختیش در نیامد به دوش
(آن هندو‌) وعده قباپوستینی به گوشش خورد اما از بخت بدِ او، نصیب دوشش نشد و آن‌را نپوشید.
مگر رنج سرما بر او بس نبود
که جور سپهر انتظارش فزود‌؟
مگر آن رنج و زحمت سرما کافی نبود؟ که جور فلک‌، درد انتظار را هم به آن اضافه کرد.
نگه کن چو سلطان به غفلت بخفت
که چوبک زنش بامدادان چه گفت
هوش مصنوعی: نگاه کن مانند سلطان که در غفلت خوابش برده است، ببین که صبح زود چه حرف‌هایی درباره همسرش گفته می‌شود.
مگر نیکبختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد؟
آغوش دومی نامی از نامهای غلامان است.
تو را شب به عیش و طرب می‌رود
چه دانی که بر ما چه شب می‌رود؟
هوش مصنوعی: تو در حال خوشگذرانی و شادی در شب هستی، اما نمی‌دانی که بر ما چه شب سخت و دشواری می‌گذرد.
فرو برده سر کاروانی به دیگ
چه از پا فرو رفتگانش به ریگ
هوش مصنوعی: کاروانی در حال حرکت است و در حالتی دشوار قرار دارد. افرادی که در این کاروان دنبال آن‌ها هستند، از پا افتاده و در میان شن و ریگ گیر کرده‌اند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی مشکلاتی است که مسافران با آن مواجه‌اند.
بدار ای خداوند زورق بر آب
که بیچارگان را گذشت از سر آب
هوش مصنوعی: خدایا، قایقی آماده کن تا بیچارگان از دنیای مشکلات و رنج‌ها عبور کنند و به آرامش برسند.
توقف کنید ای جوانان چست
که در کاروانند پیران سست
هوش مصنوعی: ای جوانان پرتحرک، لحظه‌ای بایستید و توجه کنید؛ چرا که در میان شما، پیران ناتوانی هستند که در این سفر همراه شما هستند.
تو خوش خفته در هودج کاروان
مهار شتر در کف ساروان
هوش مصنوعی: تو در حال خواب در واگن کاروان هستی و مهار شتر در دست ساربان است.
چه هامون و کوهت، چه سنگ و رمال
ز ره باز پس ماندگان پرس حال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های طبیعت می‌پردازد و به سؤالی درباره حال و وضعیت افرادی که از مسیر جا مانده‌اند اشاره می‌کند. به نوعی، شاعر از زیبایی‌های طبیعت، مانند هامون و کوه، و چالش‌های موجود در آن صحبت می‌کند و توجه به سرنوشت کسانی که در این مسیر از دست رفته‌اند را مدنظر دارد. در واقع، این بیت پیامی درباره اهمیت همدلی و توجه به دیگران دارد.
تو را کوه پیکر هیون می‌برد
پیاده چه دانی که خون می‌خورد؟
هوش مصنوعی: تو را همچون کوه، هراس و مشکلات به سمت خود می‌کشاند، اما نمی‌دانی که این بار سنگین، چه زجر و رنجی به جانت می‌آورد.
به آرام دل خفتگان در بُنه
چه دانند حال کم گُرْسِنه؟
هوش مصنوعی: کسانی که در آرامش و بی‌خیالی خوابیده‌اند، نمی‌دانند وضعیت گرسنه‌ها چگونه است.

خوانش ها

بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان به خوانش عندلیب
بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/09/16 11:12
فرخ مردان

چرا باید هندو در لرزیدن به سهیل تشبیه شود؟ وجه شبه چیست؟

1396/11/10 20:02
صالح

سلام بر فرخ.
ستاره سهیل به علت فاصله بسیار بازمین چشمک‌زن به نظر می‌رسد. حضرت سعدی این حالت را به لرزش تعبیر می‌کند. وجهِ شبه لرزان بودن است.

1399/05/04 10:08
نگار بهشتی پور

طغرل: ظاهرا مقصود طغرل بیک رکن الدین محمد سر سلسله سلجوقیان است که از سال 429 تا 455 ه ق حکومت کرد.
هندو:‌از اهل هند. گاه معنی غلام نگهبان نیز می دهد.
سهیل: نام ستاره ای از ثوابت که لرزان بنظر می رسد.
قبا پوستین: پوستین قبا مانند
ترک:‌ منظور همان غلام زیبا روی است. بسیاری از غلامان و کنیزان ترک نژاد زیبا بوده اند. از این رو ترک به معنی معشوق زیبا رو بکار رفته است.
چوبک زن:‌ رئیس پاسپانان
چوبک:‌ چوب کوتاه و باریکی که با آن طبل می نواخته اند.
نیک بخت: مقصود هندوی پاسپان است.
فرو برده سر کاروانی به دیگ - چه از پا فرو رفتگانش به ریگ :مسافری که سر در دیگ غذا فرو برده و سرگرم خوردن است از آنان که پایشان در ریگ فرو رفته و در راه مانده اند چه خبر دارد؟
هَودَج:‌اطاقکی چوبی که بر شتر و اسب می بستند و مسافر در آن می نشست.
رِمال: جمع رَمل، ریگها
هَیون: شتر بزرگ و تندرو
بنه:‌بار و اسباب، اثاث خانه. در اینجا مقصود منزگاه خانه است.
کُم: در لهجه شیرازی یعنی شکم

1402/08/13 12:11
فرهود

در تمام اشعار و متون کهن فارسی کلمه گرسنه باید اینطور خوانده شود و درستش این است: گُرْسِنه 

و زآن پس بیامد سوی میمنه

چو شیر ژیان کاو شود گرسنه

فردوسی