بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی به خوانش عندلیب
بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
با سپاس از شما دوست عزیز و به امید روزی که مردم ما معنای واقعی دموکراسی را بدانند و برای بدست آوردن آن به پا خیزند.
با تشکر، نادر بقالی از سالزبورک / اتریش
در بعضی نسخه ها اینطور ضبط شده در بیت دوم مصراع دوم: چه دیدم؟ چویلدا سیاهی دراز.
که متناسب هم به نظر میرسه از لحاظ تشبیه اون فرد به شب یلدا....
تا نظر اساتید چه باشد
در بیت اول " شنیدم ز پیری پسندیده هوش " و در بیت دوم " چه دیدم چو یلدا سیاهی دراز " درست است لطفا تصحیح بفرمایید که تشبیه زیبای استاد حذف نشود
درود بر سعدی بزرگ که با صراحت این کار سخیف امر به معروف و نهی از منکر را عین فضولی و سرک کشیدن به کار دیگران دانسته است. دلیلش هم این است که معیارها هرگز یکی نیستند. چه بسی در جایی که عملی منکر بنظر میآید، نزد دیگران همان عمل عین معروف باشد. چون نمیتوان دامنه اعمال را مشخص کرد، همان بهتر که از سرک کشیدن و فضولی کردن به کار دیگران خودداری نمود.
تو گفتی که عفریت بلقیس بود
به زشتی نمودار ابلیس بود
عمید:
عفریت:(اسم) [عربی، جمع: عفاریت] 1. موجود زشت، بد،و سهمناک؛ خبیث؛ منکر.
2. زن پیر و زشت.
3. موجود زشت و نیرومند؛ غول.
4. [قدیمی] جن بزرگ و نیرومند.
5. (صفت) [قدیمی] زشت و قوی هیکل
به نظر با عفرودیت(آفرودیت) از یک ریشه باشد.
ایزد بانوی زیبایی،عشق،فریب و هنر در اسطوره های یونانی
در اسطوره یونانی ، آفرودیت سبب می شود انسانها و خدایان به جز سه ایزد بانو عاشق او بشوند و زندگی نو و تازه ای بیابند. او کسی است که میتواند تندیسی را به یک زن زنده بدل سازد.
بسیاری از خدایان که از زیبایی آفرودیت در شگفت بودند خواستار او شدند. اما برخلاف خدابانوهای دیگر که شوهر خود را انتخاب نکرده بودند (پرسفون اغفال شده، هرا اغوا شده، دیمیتر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته)، آفرودیت آزاد بود که همسر خود را برگزیند.
پیوند به وبگاه بیرونی
تو گفتی که عفریت بلقیس بود
به زشتی نمودار ابلیس بود
عمید:
عفریت:(اسم) [عربی، جمع: عفاریت] 1. موجود زشت، بد،و سهمناک؛ خبیث؛ منکر.
2. زن پیر و زشت.
3. موجود زشت و نیرومند؛ غول.
4. [قدیمی] جن بزرگ و نیرومند.
5. (صفت) [قدیمی] زشت و قوی هیکل
به نظر با عفرودیت(آفرودیت) از یک ریشه باشد.
ایزد بانوی زیبایی،عشق،فریب و هنر در اسطوره های یونانی
در اسطوره یونانی ، آفرودیت سبب می شود انسانها و خدایان به جز سه ایزد بانو عاشق او بشوند و زندگی نو و تازه ای بیابند.
با سلام. به نظرم نباید حرف استاد را کج فهمی نمود و باید سخنان سعدی را به مثابه یک کل نگاه کرد. همین استاد در جای دیگر فرمودند:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این خریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می برد زموج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
سعدی دوستدار حقیقی انسان را کسی می داند که عیب هایش را به او بنمایاند تا خود را از آنها پیراسته سازد:
آئین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری
آن است که گر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری
خودداری از نهی از منکر نسبت به یک شخص ممکن است به تدریج سبب شود او از منکر بودن و زشتی گناه خویش غافل گردد:
به نزد من آن کس نکوخواه توست
که گوید فلان خار در راه توست
هر آن گه که عیبت نگوید پیش
هنر دانی از جاهلی عیب خویش
از نظر سعدی رهاندن کسانی که در اثر گناه در آستانه ورطه هلاکت قرار دارند یک وظیفه است که امتناع از آن گناه به شمار می آید و آزادمردان از این گناه مبرایند:
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
متقابلاً انسان باید از شنیدن پندها و نصایح دیگران در مورد عیب های خود نرنجد بلکه نشان دادن عیب ها و زشتی هایش توسط دوستان و معاشران خود را به مثابه هدیه ارزشمندی بداند و از آنان از این بابت سپاسگزار باشد.
از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید
بنابراین این چنین به نظر میرسد که در کلام استاد نه تنها منع از امر به معروف و نهی از منکر نشده بلکه (به طبق سنت و قرآن) تشویق زیادی به آن شده است لکن ایشان نیز هشدار داده اند از اینکه مبادا در جایی که علم صحیح نداریم یا اطمینان به خطای عمل نداریم یا شرایط امر به معروف نیست، به آن بپردازیم.
منبع اشعار و تحلیل ها:
پیوند به وبگاه بیرونی
والسلام
درود بر سلیمانی عریز
کاملا درست و به جا فرمودید...
سلام دوستان
درود جناب سلیمانی؛ حق مطلب رو ادا کردید، امر به معرف خوب هست به شرطها و شروطها؛ ضمنا فضولی جزء لاینفک زندگی ایرانی ها و به خصو شهر ها و روستاهای کم جمعیت شده، بدون هیچ اطلاعاتی نظر میدیم و دخالت می کنیم
جلیل جان،
سعدی میفرماید
سخن در کش ار عقل داری و هوش .....
او دانش اموخته نظامیه بوده است سر کار از کدام
دارالتادیب فارغ التحصیل شده اید؟
نمایاندن و روشن کردن عیب دوست به او و موضوع امر به معروف و نهی از منکر دو موضوع و مقوله کاملا مجزای از هم هستند...
بسیار واضح و بدیهی است که در اندیشه سعدی نشاندن و نمایان ساختن عیب دوست عملی بسیار پسندیده و نیکوست و سعدی در این باره کسی را دوست واقعی خویش میداند که عیب هایش را به او نشان دهد و برایش بازگو نماید .
از طرفی شیخ اجل معتقدند که به زشتی یا حتی خوبی عمل کسی کاری نداشته باش و تنها به زشتی یا خوبی عمل خودت توجه کن ...
آن چیزی که مسلم و قطعی است این است که شیخ اجل هیچگاه راجع به یک موضوع خاص دو نظر یا دیدگاه متفاوت ندارد . در حقیقت این تناقضات بدلیل برداشت های مختلف ماست که اتفاقا به آن اعتقاد و باور هم داریم ...
در مجموع فکر میکنم من هیچوقت از حساب عیب های خود فارغ نمیشوم تا به حساب عیب های دیگران بپردازم ... حداگثر کاری که من میتوانم در حق خودم , دیگران و جامعه انجام دهم این است که همیشه به فکر اصلاح افکار و اعمال خود باشم ...
با سپاس و درود بر همگان
عباس اقبال در بخشی از مقاله زیر پیوند به وبگاه بیرونی
اورده است:
در بوستانهای چاپی در اوایل باب هفتم این حکایت چنین آمده است:
اگر گوش دارد خداوند هوش*
سخنهای پیرش خوش آید به گوش*
سفر کرده بودم زبیت الحرام*
در ایام ناصر به درالسلام*
شبی رفته بودم به کنجی فراز*
به چشمم درآمد سیاهی دراز*
در آغوش او دختری چون قمر*
فرو برده دندان به لبهاش در... *
مرا امر معروف دامن گرفت*
فضول آتشی گشت و در من گرفت*
طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ*
بر آن ناخدا ترس بینام و ننگ... *
زلاحولم آن دیو هیکل بجست*
پری پیکر اندر من آویخت دست*
که ای زرق سجادة دلق پوش*
سیه کار دنیا خر دین فروش*
مرا سالها دل زکف رفته بود*
بر این شخص و جان بروی آشفته بود*
کنون پخته شد لقمة خام من*
که گرمش برون کردی از کام من*
تظلم برآورد و فریاد خواند*
که شفقت برافتاد و رحمت نماند*
نماند از جوانان کسی دستگیر*
که بستاندم داد از این مرد پیر*
که شرمش نیاید ز پیری همی*
زند دست در ستر نامحرمی... الخ*
اگر این حکایت چنانکه در بوستانهای چاپی آمده است درست و کسی که در ایام ناصر خلیفه به بغداد سفر کرده و در سن پیری در این واقعه مداخله نموده خود سعدی باشد، ناچار گوینده بایستی سالها قبل از فوت ناصر که در 622 اتفاق افتاده متولد شده باشد یعنی به اقّل تخمین، پنجاه سال قبل از این تاریخ. بعد از یک مراجعه به نسخ خطی قدیم بوستان واضح میشود که حکایت فوق به طوری که در اکثر بوستانهای چاپی آمده به کلی ابتر است و کسی که در ایام ناصر از بیتالحرام به بغداد سفر کرده و حکایت سراپا راجع به اوست سعدی نیست بلکه پیری است که سعدی حکایت را از او نقل قول میکند.
در یک نسخة خطی بسیار قدیم از کلیات سعدی که به تاریخ 767 استنساخ شده و در کتابخانة ملی پاریسی به نشانة SuPP.Persan 1778 مضبوط است دو بیت اول حکایت فو6ق چنین آمده:
چنین گفت پیری پسندیده هوش*
سخنهای پیران خوش آید به گوش*
سفر کرده بودم زبیتالحرام*
در ایام ناصر به دارالسلام... الخ*
و در این صورت دیگر اشکالی برای توجیه حکایت مزبور باقی نمیماند و معلوم میشود که داستان فوق به هیچوجه مربوط به سعدی نیست.
پایان نقل قول....با سپاس از همگان.
توضیح استاد ناصر پور پیرار در کتاب "مگر این پنج روزه -سعدی اخر الزمان " حول این حکایت بسیار زیباست که توصیه می کنم حتما بخونید