بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی
یکی خوبخلقِ خَلَقپوش بود
که در مصر یکچند خاموش بود
خردمند مردم ز نزدیک و دور
به گِردش چو پروانه جویانِ نور
تفکّر شبی با دلِ خویش کرد
که پوشیده زیرِ زبان است مرد
اگر همچنین سر به خود دربَرم
چه دانند مردم که دانشوَرم؟
سخن گفت و دشمن بدانست و دوست
که در مصر نادانتر از وی هماوست
حضورش پریشان شد و کار زشت
سفر کرد و بر طاقِ مسجد نبشت
در آیینه گر خویشتن دیدمی
به بیدانشی پرده ندریدمی
چنین زشت از آن پرده برداشتم
که خود را نکوروی پنداشتم
کمآواز را باشد آوازه تیز
چو گفتی و رونق نماندت گریز
تو را خامشی ای خداوندِ هوش
وقار است و نااهل را پردهپوش
اگر عالِمی هیبتِ خود مبَر
وگر جاهلی پردهٔ خود مدَر
ضمیرِ دلِ خویش منمای زود
که هر گه که خواهی توانی نمود
ولیکن چو پیدا شود رازِ مرد
به کوشش نشاید نهان باز کرد
قلم سِرِّ سلطان چه نیکو نهفت
که تا کارد بر سر نبودش نگفت
بهایم خموشند و گویا بشر
زبانبسته بهتر که گویا به شر
چو مردم سخن گفت باید به هوش
وگرنه شدن چون بهایم خموش
به نطق است و عقل آدمیزاده فاش
چو طوطی سخنگوی نادان مباش
به نطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب
بخش ۳ - حکایت سلطان تَکِش و حفظ اسرار: تَکِش با غلامان یکی راز گفتبخش ۵ - حکایت: یکی ناسزا گفت در وقتِ جنگ
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی به خوانش عندلیب
بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1396/01/14 02:04
۷
یکی خوب خلق خلق پوش بود
که در مصر یک چند خاموش بود
خلق بر وزن ورق:ژنده،کهنه
خلق پوش=ژنده پوش
تفکر شبی با دل خویش کرد
که پوشیده زیر زبان است مرد
گر همچنین سر به خود در برم
چه دانند مردم که دانشورم؟
تا مرد(شخص) سخن نگفته باشد|عیب و هنرش نهفته باشد
1397/10/26 14:12
محمد حسن آرامش
نسخه ای در دسترس دارم که در پایانش چنین آمده است
بنطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب