بخش ۳ - حکایت سلطان تَکِش و حفظ اسرار
تَکِش با غلامان یکی راز گفت
که این را نباید به کس بازگفت
به یک سالش آمد ز دل بر دهان
به یک روز شد منتشر در جهان
بفرمود جلّاد را بیدریغ
که بردار سرهای اینان به تیغ
یکی زآن میان گفت و زنهار خواست
مکُش بندگان کاین گناه از تو خاست
تو اوّل نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود؟
تو پیدا مکُن رازِ دل بر کسی
که او خود نگوید برِ هر کسی
جواهر به گنجینهداران سپار
ولی راز را خویشتن پاس دار
سخن تا نگویی بر او دست هست
چو گفته شود یابد او بر تو دست
سخن دیوِ بندی است در چاهِ دل
به بالای کام و زبانش مَهِل
توان بازدادن رهِ نرّهدیو
ولی باز نتوان گرفتن به ریو
تو دانی که چون دیو رفت از قفس
نیاید به لاحولِ کس باز پس
یکی طفل برگیرد از رخش بند
نیاید به صد رستم اندر کمند
مگوی آن که گر بر مَلا اوفتد
وجودی از آن در بلا اوفتد
به دهقانِ نادان چه خوش گفت زن:
به دانش سخن گوی یا دم مزن
مگوی آنچه طاقت نداری شنود
که جوکِشته گندم نخواهی درود
چه نیکو زدهست این مَثَل بَرهَمَن
بوَد حرمتِ هر کس از خویشتن
چو دشنام گویی دعا نشنوی
به جز کِشتهٔ خویشتن نَدرَوی
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
نباید که بسیار بازی کنی
که مر قیمتِ خویش را بشکنی
وگر تند باشی بهیکبار و تیز
جهان از تو گیرند راهِ گریز
نه کوتاهدستی و بیچارگی
نه زجر و تطاول بهیکبارگی
بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی: اگر پای در دامن آری چو کوهبخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی: یکی خوبخلقِ خَلَقپوش بود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تَکِش با غلامان یکی راز گفت
که این را نباید به کس بازگفت
هوش مصنوعی: یکی با خدمتکارانش رازی را در میان گذاشت و به آنها هشدار داد که این راز نباید به کسی دیگر گفته شود.
به یک سالش آمد ز دل بر دهان
به یک روز شد منتشر در جهان
هوش مصنوعی: به محض اینکه یک سال از عمرش گذشت، چیزی که از دلش بود، به زبانش آمد و در عرض یک روز، در سرتاسر جهان پخش شد.
بفرمود جلّاد را بیدریغ
که بردار سرهای اینان به تیغ
هوش مصنوعی: جلاد بهطور بیدرنگ دستور داد که سر این افراد را با شمشیر جدا کند.
یکی زآن میان گفت و زنهار خواست
مکُش بندگان کاین گناه از تو خاست
هوش مصنوعی: یکی از آنها گفت و هشدار داد که این کار را نکنید، زیرا بندگان را نکشید، چون این گناه از جانب شماست.
تو اوّل نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود؟
هوش مصنوعی: اولین بار که تو شروع به برقراری ارتباط با من کردی، مثل یک منبع آب بودی. حالا که به طرز غیرمنتظرهای مانند سیلاب فوران کردهای، دیگر محدود کردن و بستن در برابر این حجم چه فایدهای دارد؟
تو پیدا مکُن رازِ دل بر کسی
که او خود نگوید برِ هر کسی
هوش مصنوعی: راز دل خود را به کسی نگو که او نیز به راحتی از دلش چیزی نمیگوید.
جواهر به گنجینهداران سپار
ولی راز را خویشتن پاس دار
هوش مصنوعی: لزوم محافظت از رازها را به خوبی درک کن و آنها را فقط در دل خود نگهدار، در حالی که میتوانی چیزهای ارزشمند را به دیگران بسپاری.
سخن تا نگویی بر او دست هست
چو گفته شود یابد او بر تو دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که چیزی نگویی، بر او تسلط داری، اما وقتی که آن را بگویی، او بر تو چیره خواهد شد.
سخن دیوِ بندی است در چاهِ دل
به بالای کام و زبانش مَهِل
هوش مصنوعی: سخنان فریبنده و مکارانهای که در دل آدمی نشسته و بر زبانش جاری میشود، میتواند او را به درستی هدایت نکند.
توان بازدادن رهِ نرّهدیو
ولی باز نتوان گرفتن به ریو
هوش مصنوعی: میتوان راه نرینه دیو را گشود، اما نمیتوان او را به دام انداخت.
تو دانی که چون دیو رفت از قفس
نیاید به لاحولِ کس باز پس
هوش مصنوعی: تو میدانی که وقتی دیو از قفس خارج شود، دیگر نمیتواند به حالت قبلی خود و به زندان بازگردد.
یکی طفل برگیرد از رخش بند
نیاید به صد رستم اندر کمند
هوش مصنوعی: یک کودک میتواند از رخش اسب برود و هیچ نیرویی نمیتواند او را اسیر کند، حتی اگر صد رستم در کمند او باشند.
مگوی آن که گر بر مَلا اوفتد
وجودی از آن در بلا اوفتد
هوش مصنوعی: نگو که اگر کسی در جمع دچار مشکل شود، وجود او هم به دردسر خواهد افتاد.
به دهقانِ نادان چه خوش گفت زن:
به دانش سخن گوی یا دم مزن
هوش مصنوعی: زن به دهقان نادان گفت: اگر دانش نداری و نمیتوانی چیزی بگویی، بهتر است سکوت کنی.
مگوی آنچه طاقت نداری شنود
که جوکِشته گندم نخواهی درود
هوش مصنوعی: هر آنچه را که نمیتوانی تحمل کنی، زودتر نگو؛ زیرا مثل این است که جدایی و سختی را در زندگی خود به وجود میآوری و نمیتوانی به نتیجه مطلوب برسی.
چه نیکو زدهست این مَثَل بَرهَمَن
بوَد حرمتِ هر کس از خویشتن
هوش مصنوعی: حسن رفتار و احترام به دیگران باید از خودمان آغاز شود؛ هر فرد باید به اندازهای که برای خود ارزش قائل است، برای دیگران هم ارزش و احترام قائل باشد.
چو دشنام گویی دعا نشنوی
به جز کِشتهٔ خویشتن نَدرَوی
هوش مصنوعی: وقتی بدگویی و دشنام میکنی، دعایی از تو مستجاب نخواهد شد و جز نتایج منفی اعمال خودت چیزی نخواهی دید.
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
هوش مصنوعی: سخن نگو و خود را از حد و اندازه بیرون نبر. سعی کن در چارچوب معین حرکت کنی و از اندازه کمتر هم نکنی.
نباید که بسیار بازی کنی
که مر قیمتِ خویش را بشکنی
هوش مصنوعی: نباید زیاد بازی کنی چون ممکن است ارزش خود را از دست بدهی.
وگر تند باشی بهیکبار و تیز
جهان از تو گیرند راهِ گریز
هوش مصنوعی: اگر با شتاب و شدت عمل کنی، جهان راه فراری از تو پیدا خواهد کرد.
نه کوتاهدستی و بیچارگی
نه زجر و تطاول بهیکبارگی
هوش مصنوعی: نه کمبود و درماندگی وجود دارد، نه عذاب و فشار، همه چیز به یکباره روشن و واضح است.
خوانش ها
بخش ۳ - حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۳ - حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار به خوانش عندلیب
بخش ۳ - حکایت سلطان تَکِش و حفظ اسرار به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1394/09/03 11:12
آریایی فر
درود بر استاد سخن سعدی شیرین کلام
من این حکایت را بسیار دوست دارم ، و همیشه فکر می کنم سعدی خیلی رئال تر از حافظ و مولوی و عطار است و بیشتر در بسط عقل کاراست.
1398/06/29 19:08
کاوه نظری
در بعضی جا ها نوشته اند : تو پیدا مکن راز دل با کسی
که او خود بگوید بر هر کسی
1398/06/18 01:09
۷
تو پیدا مکن راز دل بر کسی
که او خود نگوید بر هر کسی
یعنی گور پدر قافیه (هر -بر)
اگر به جای "بر" که درست است "با" بود نیم بیت دوم مثلا اینگونه میشد:
تو پیدا مکن راز دل با کسی
که او خود نگوید بر ناکسی
1399/08/29 04:10
خس و خاشاک
به نظرم در بیت سوم "بر دار" اگر بصورت "بردار" از مصدر برداشتن نوشته بشه با درست تره. با تیغ سرشون رو بردار.
1399/08/29 04:10
خس و خاشاک
* درست تره