گنجور

بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی

اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
زبان درکش ای مردِ بسیار‌دان
که فردا قلم نیست بر بی‌زبان
صدف‌وار گوهرشناسانِ راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
فراوان‌سخن باشد آکنده‌گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش
چو خواهی که گویی نفس بر نفس
حلاوت نیابی ز گفتارِ کس
نباید سخن گفت ناساخته
نشاید بریدن نینداخته
تأمّل‌کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایانِ حاضر‌جواب
کمال است در نفسِ انسان سخُن
تو خود را به گفتار ناقص مکُن
کم‌آواز هرگز نبینی خجل
جوی مشک بهتر که یک توده گل
حذر کن ز نادانِ ده‌مَرده‌گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی یک انداز و راست
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی‌زرد؟
مکن پیشِ دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی
درونِ دلت شهربند است راز
نگر تا نبیند درِ شهر باز
از آن مردِ دانا دهان‌دوخته‌ست
که بیند که شمع از زبان سوخته‌ست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
اگر مثل کوه گوشه گیری کنی و یک جا ثابت و ساکت بنشینی در شکوه و سربلندی به بالاترین مقام دست پیدا میکنی. (پای در دامن آوردن کنایه از گوشه گیری و سکوت است.) 
زبان درکش ای مردِ بسیار‌دان
که فردا قلم نیست بر بی‌زبان
زبان درکشيدن: کنايه از خاموش شدن،  سکوت کردن /  فردا: روز قيامت /  بی زبان: شخص ساکت و کم سخن (اينجا) لال / نبودن قلم بر کسی: کنايه از مورد بازخواست قرار نگرفتن کسی.   معنی: ای انسان آگاه سکوت اختيار کن زيرا که در روز قيامت،  بی زبان از نظر گفتار بازخواست و مواخذه نخواهد شد.
صدف‌وار گوهرشناسانِ راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
انسان های آگاه فقط موقع گفتن سخنان با ارزش دهان باز می کنند همان طور که صدف فقط موقع بيرون آوردن مرواريد دهان باز می کند.
فراوان‌سخن باشد آکنده‌گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش
شخص پر حرف، گوشش سنگين و ناشنوا است و فرصت شنيدن سخنان ديگران را ندارد و نصيحت فقط در انسان خاموش و ساکت تأثير دارد. آکنده گوش: ناشنوا
چو خواهی که گویی نفس بر نفس
حلاوت نیابی ز گفتارِ کس
اگر بخواهی پيوسته و دم به دم سخن بگويی و پرحرفی کنی، بی شک نصيحت و شیرینی سخن ديگری را نخواهی شنيد.
نباید سخن گفت ناساخته
نشاید بریدن نینداخته
نبايد نسنجيده و بدون فکر سخن گفت. همان طور که بدون اندازه گرفتن، بريدن پارچه شايسته نيست.
تأمّل‌کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایانِ حاضر‌جواب
خاييدن: جويدن/ ژاژ : گياهی بی مزه و خاردار که شتر آن را از زمين می کند و می جود و نمی تواند آن را نرم کند. /  ژاژ خاييدن: کنايه از بيهوده سخن گفتن / معنی: کسانی که در خوب و بد و يا درست و نادرست بودن سخن خود درنگ و انديشه می کنند بهتر از ياوه گويان حاضر جواب هستند.
کمال است در نفسِ انسان سخُن
تو خود را به گفتار ناقص مکُن
اگر چه سخن گفتن نشانه ی کمال انسان است. پس تو خود را با پر حرفی و سخن نسنجيده، بی ارزش و خوار مکن. / گفتار: در اينجا منظور پرحرفی و سخن نسنجيده است.
کم‌آواز هرگز نبینی خجل
جوی مشک بهتر که یک توده گل
هرگز شخص کم حرف و سنجيده گوی را خجل نمی بينی همان طور که يک ذره مشک معطر بهتر از يک توده گل بی ارزش است.
حذر کن ز نادانِ ده‌مَرده‌گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
از افراد نادان پر حرف که به اندازه ی ده تن حرف می زنند دوری کن، مثل افراد دانا کم گوی و گزيده گوی.
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی یک انداز و راست
بسيار حرف زدی و پرگويی کردی و تمام آن ها خطا و اشتباه بود. اگر انسان دانایی هستی، کلامت را کوتاه ولی درست بيان کن.
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی‌زرد؟
چرا انسان در نهان حرفی را به زبان بیاورد که اگر آشکار شود باعث شرمندگی و سرافکندگی او شود؟ 
مکن پیشِ دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی
حتی در کنار ديوار هم از کسی غيبت و بدگويی نکن، زیرا ممکن است که کسی پشت ديوار، مخفیانه به سخنان شما گوش دهد.
درونِ دلت شهربند است راز
نگر تا نبیند درِ شهر باز
سِرّ و راز در درون تو زندانی است، مواظب باش تا با حرف زدن  بی جا راز دلت آشکار نشود.
از آن مردِ دانا دهان‌دوخته‌ست
که بیند که شمع از زبان سوخته‌ست
انسان دانا به این علت سکوت کرده است که می بيند شمع به خاطر زبانه های آتش خود دارد میسوزد.

خوانش ها

بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی به خوانش عندلیب
بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/02/28 22:04
علیرضا

پای در دامن آوردن کنایه از گوشه گرفتن است

1392/02/28 22:04
علیرضا

مگر در بیت پنجم به معنی بی هیچ شرطی یا حتما به کار رفته است

1392/03/27 10:05
نفس

من این شعر را دوست دارم

1392/03/27 12:05
امین کیخا

نفس به لری می شود هنس و هناسه ، انه و هنه شاید نفس عربی و هنس کردی و لری و لکی از روی هم درست شده باشند هن و هن در فارسی عامیانه به معنی نفس نفس است به فرانسه henir صدای شیهه اسب که نوعی دمیدن و نفس زدن است ، نفس فکر میکردی نامت این قدر پیچیدگی داشته باشد

1392/03/27 12:05
امین کیخا

برای باطل لغت های خوبی داریم یکی یاوه است دیگری ژاژ که اینجا هم امده است اما گزافه برای ادعا بهتر است

1392/03/27 13:05
امین کیخا

خجالت اصلن در عربی نیست و همان خجله را بکار میبرند مانند دخالت که همه نتیجه شیرین کاری های دبیران نان به نرخ روز خور درباری بوده است برای خجالت شرمساری و ازرمداری را داریم برای دخالت میانجی گری و برای عدم دخالت کرانجی گری را داریم و از کران یعنی کنار برساخته شده است

1392/03/27 14:05
مینا

فرایستگی خیلی زیلاست به جای فضیلت

1392/03/27 14:05
امین کیخا

فرایسته همان فزایسته است از فزودن و فزاییدن یعنی زیاد کردن و اگر فضل را به معنی برتری و بیشتری بگیریم بلی گرته برداری خوبی است سپاس از شما

1392/03/27 14:05
مینا

سر افکندگی هم داریم به جای خجالت و شرم و آزرم چنان که فردوسی حکیم میفرماید
نشسته سر افکنده بی گفت و گوی ز شرم آستین را گرفته به روی
ولی گویا سرافکندگی خود خجالت نیست و نتیجه شرم وخجالت است

1392/03/28 00:05
زهرا

سعدی راست میگه واسه همینه عاشقشم.....اخه به کی میشه اعتماد کرد"زنده باد سعدی شیرازی "

1393/01/11 02:04
فرشاد

"شهربند" به معنی زندانی و کسی است که حق خروج از شهر معینی را نداشته باشد. در اینجا به اشتباه با یک فاصله و به شکل "شهر بند" نوشته شده است.

1393/02/17 00:05
م.

فراوان سخن

1394/10/13 20:01
ناشناس

زهرا خانم این شعر چه ربطی به اعتماد داره؟ یه بار دیگه شر رو بخونید لطفا

1395/06/17 16:09
محمد رضا نیک زاد و عباس فاضلی

دوستان سلام 27 . 6 . 1395
شرح بیت اول باب هفتم (در عالم تربیت)
اگر پای در دامن آری چو کوه سرت زآسمان بگذرد در شکوه
پای در دامن آوردن = پای دردامن کشیدن: کنایه ازقناعت یا تواضع.
معنی بیت:اگرقناعت کنی (فروتن باشی)،سرافراز می شوی.
* نکات بلاغی:این بیت دو خوانش دارد؛درخوانشی ،«ی»=تو درفعل «آری» مشبّه است وکوه مشبّه به و در خوانش دیگر، سر مشبّه وکوه مشبّه به است.
وجه شبه در اینجا «پای در دامن آوردن»است که آریۀ استخدام دارد.
«سر از آسمان گذشتن»نیز استخدام دارد زیرا با کوه به معنای ارتفاع وبا انسان به معنای رفعت و ارزش معنوی یافتن است.






د

1396/01/16 22:04
عدنان

آرایه که در بیت آخر این شعر است واقعا تاثیرگذاره، یک حسن تعلیل برای سکوت مرد دانا که سعدی علت آن رو سوختن شمع از زبان میداند

1396/06/22 12:09
مصطفی ا

بنظر در بیت چهار، آکنده درست باشد نه آگنده .

1397/03/26 23:05
بیگانه

به به!... واااقعا به به...! عالی...

بنظر میرسد این موضوع با این بیت از خود سعدی در تضاد باشد...
تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد
اما حقیقت این است که در فحوای کلام سعدی تنها گفتاری بر سکوت و خاموشی ارجحیت دارد که گفتنش ارزشمندتر از سکوت و خاموشی باشد..
در نهایت شیخ اجل به ما توصیه می کند که سکوت اختیار کنیم مگر آنکه بخواهیم سخنی ارزشمندتر از سکوت و خاموشی بگوییم ...
یادش بخیر این شعر از زمان دبیرستان تو ذهنم ثبت شده...بسیار ماندگار و قابل تامل

1398/09/05 02:12
مهدی

منظور زهرا خانم اینه ک باید زبونتو حفظ کنی و سفره دلتو پیش هرکسی باز نکنی ک سعدی ب خوبی و وضوح بهش اشاره کرده

1400/09/22 14:11
پری

بیت پنج مصرع دوم اینگونه است: حلاوت نبینی ز گفتار کس . و نیست

1400/10/12 10:01
ابراهیم رحمتی

 این شعر به شدت ارتجاعی است و سکوت را به فضیلتی اجتماعی بدل می کند با انواع توجیهات....در فن سخنوری سعدی یک چهره بارز، ولی در حوزه سیاست و جامعه و روابط پیچیده اجتماعی سخت ارتجاعی و سرکوبگر است.

 

1402/05/12 07:08
آبتین

با سلام. 

در پاسخ دوست عزیز آقا ابراهیم خان عرض میکنم که هر موضوعی رو باید در ظرف زمان و مکان خود سنجید.مقایسه حال با دوران سعدی سخت اشتباه است. ضمنا سعدی هر سکوتی رو فضیلت ندانسته.به طور مثال میفرماید: تا مرد سخن نگفته باشد  عیب و هنرش نهفته باشد و .....ایشان بیهوده گویی رو مذمت می‌کنند.چیزی که اکنون باب شده است. در عصر مشروطه به غلط بر سعدی تاختند که ارتجاعی است و یکی از موارد هم همین بود. 

برای قدر و ارزش پیدا کردن، تاختن بر سعدی کار سخت اشتباهی بود.

ضمنا اگر در جامعه هم مردم کم گویی پیشه کنند و به جا سخن بگن و به یک کلام با تدبیر پیش بروند، این همه مصیبتی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم وجود نداشت.