گنجور

بخش ۵ - حکایت

یکی ناسزا گفت در وقتِ جنگ
گریبان دریدند وی را به چنگ
قفا‌خورده عریان و گریان نِشَست
جهاندیده‌ای گفتش ای خودپرست
چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گُل پیرهن
سراسیمه گوید سخن بر گزاف
چو طنبور بی‌مغزِ بسیار‌لاف
نبینی که آتش زبان است و بس
به آبی توان کشتنش در نَفَس؟
اگر هست مرد از هنر بهره‌ور
هنر خود بگوید نه صاحب‌هنر
اگر مشکِ خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
به سوگند گفتن که زر مغربی است
چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست
بگویند از این حرف‌گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار
روا باشد ار پوستینم دَرَند
که طاقت ندارم که مغزم بَرَند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی ناسزا گفت در وقتِ جنگ
گریبان دریدند وی را به چنگ
هوش مصنوعی: در میان جنگ، فردی به دیگران توهین کرد و به همین دلیل، او را گرفته و به سختی مجازات کردند.
قفا‌خورده عریان و گریان نِشَست
جهاندیده‌ای گفتش ای خودپرست
هوش مصنوعی: مردی که در حالتی ناامید و برهنه نشسته بود و می‌گریست، توجه جهاندیده‌ای را جلب کرد. آن فرد با صدای تند به او گفت: "تو که فقط به خودت توجه می‌کنی، چرا این‌گونه در این وضعیت هستی؟"
چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گُل پیرهن
هوش مصنوعی: اگر گلی را ببینی که هنوز غنچه است و دهنش بسته، به این معنا نیست که زیبایی و شکوه او را نمی‌توانی درک کنی. وقتی گل شکفته شود، زیبایی‌اش نمایان می‌شود، بنابراین انتظار زیبایی و شکوه را داشته باش.
سراسیمه گوید سخن بر گزاف
چو طنبور بی‌مغزِ بسیار‌لاف
هوش مصنوعی: سخنانش بی‌فکر و بی‌هدف هستند، مانند صدای طنبور که با وجود صدای زیاد، هیچ معنی خاصی ندارد.
نبینی که آتش زبان است و بس
به آبی توان کشتنش در نَفَس؟
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که آتش تنها زبانی است و فقط با آب می‌توان آن را در نفس خاموش کرد؟
اگر هست مرد از هنر بهره‌ور
هنر خود بگوید نه صاحب‌هنر
هوش مصنوعی: اگر کسی واقعا مردی باشد، خودش باید از هنر و مهارتش صحبت کند و نه صرفاً به نام کسی که آن هنر را دارد.
اگر مشکِ خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
هوش مصنوعی: اگر عطر و بوی خوبی نداری، نمی‌توانی ادعا کنی که خوشبو هستی؛ در این صورت، بوی تو خود به خود نمایان خواهد شد.
به سوگند گفتن که زر مغربی است
چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست
هوش مصنوعی: برای چه باید به قسم‌خوردن اشاره کنیم که طلا از مغرب است؟ کافی است که خود طلا نشان دهد ارزش و کیفیتش چیست.
بگویند از این حرف‌گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار
هوش مصنوعی: می‌گویند که سعدی از جمع‌گرایان و اهل گفت‌وگو نیست و به نوعی به این دسته تعلق ندارد.
روا باشد ار پوستینم دَرَند
که طاقت ندارم که مغزم بَرَند
هوش مصنوعی: اگر پالتویم را پاره کنند، اشکالی ندارد، زیرا من دیگر توان تحمل آسیب به ذهنم را ندارم.

خوانش ها

بخش ۵ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۵ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۵ - حکایت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1396/05/21 20:08
۷

اگر هست مرد از هنر بهره‌ور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
واژه هنر که از آن ترکیبات بسیار ساخته میشود در اصل به معنی مرد شایسته یا بهمرد بوده است و از آنجا که از گذشته های دور یکی از جاهای نمود مردانگی گاه رزم و نبرد بوده است کسانی به نادرست هنر را به معنی جنگ و رزم دانسته اند ولی درست آن اینچنین است:
هنر=هونر=هو+نر
هو=خو=خوب،شایسته
نر=مرد
هنر=مرد شایسته،بهمرد

1396/11/27 02:01
علیرضا

یه پارادوکس فوقالعاده زیبا وجود داشت تو این شعر
چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گل پیرهن
توضیحش کمی سخته اما اگه دقت کنید میبید که گفته شده اگر مثل غنچه بودی مثل گل نمیشدی! به نظر میاد در لفافه گفته اگه سکوت هم میکردی همینجوری میشد یعنی انگار داره از یه تجربه تلخ حرف میزنه

1399/10/17 13:01
دانش جو

درود بر روان پاکِ جــــنابِ "ســعدی"

1403/10/26 08:12
سُلگی قاسم .

سلام  عرض احترام  همه عزیزان گنجور  و آنهایی که نظر خود را فرمودند  شعر فوق 

چو غنچه گرت بسته بودی دهن

دریده ندیدی چو گل پیرهن

توضیحش این هست اگه دقت کنید می بینید  گل بیش‌از در معرض چیده شدن تست چون غنچه لفظ گل را به زبان آورده  یا به تعبیری در اثر رشد تبدیل  به گل شده خود را معرفی  کرده و اگر غنچه میماند گل نمیشد آسیب نمیدید به نظر میاد جناب سعدی  در لفافه  گفته:

غنچه  وقتی میخواب لب باز کنه و خود را گل معرفی کند او را دیده اند یا چیده اند پس با  حرف  زدن و گل گفتن و یا شکفتن باعث  شده  دیگران به خود جذب کند و انسان از روی زیبایی گل ، آن را از شاخه  جدا کنند توصیه  سعدی این است که تا میتونی  زیبایی خود را پنهان کنید و خوبی ها و زیبایی های خود در معرض  مزایده  نگذارید 

مولوی  هم سخنی نزدیک به این مضمون دارد 

دانه پنهان کن بکلی دام شو

 غنچه پنهان کن گیاه بام شو

 هر که داد او حسن خود را در مزاد

 صد قضای بد سوی او رو نهاد

باتشکر  قاسم سُلگی