گنجور

بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق

اگر در جهان از جهان رسته‌ای است،
در از خلقْ بر خویشتن بسته‌ای است
کس از دست جور زبانها نرست
اگر خودنمای است و گر حق‌پرست
اگر بر پری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بدگمان
به کوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست
فراهم نشینند تَردامنان
که این زهدْ خشک است و آن دام نان
تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک؟
بد اندیشِ خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست
از آن ره به جایی نیاورده‌اند
که اول قدمْ پیْ غلط کرده‌اند
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش
یکی پند گیرد دگر ناپسند
نپردازد از حرفگیری به پند
فرو مانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای؟
مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حیلت رهی
اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی
مذمت کنندش که زرق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو
وگر خنده روی است و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار
غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست
وگر بینوایی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره‌روز
وگر کامرانی در آید ز پای
غنیمت شمارند و فضل خدای
که تا چند از این جاه و گردن کشی؟
خوشی را بود در قفا ناخوشی
و گر تنگدستی تنک مایه‌ای
سعادت بلندش کند پایه‌ای
بخایندش از کینه دندان به زهر
که دون‌پرور است این فرومایه دهر
چو بینند کاری به دستت در است
حریصت شمارند و دنیاپرست
وگر دست همت بداری ز کار
گدا پیشه خوانندت و پخته‌‌خوار
اگر ناطقی، طبل پر یاوه‌ای
وگر خامشی، نقش گرماوه‌ای
تحمل‌کنان را نخوانند مرد
که بیچاره از بیم سر برنکرد
وگر در سرش هول و مردانگی است
گریزند از او کاین چه دیوانگی است؟!
تعنت کنندش گر اندک خوری است
که مالش مگر روزی دیگری است
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش
وگر بی‌تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار
زبان در نهندش به ایذا چو تیغ
که بدبخت زر دارد از خود دریغ
و گر کاخ و ایوان منقش کند
تن خویش را کسوتی خوش کند
به جان آید از طعنه بر وی زنان
که خود را بیاراست همچون زنان
اگر پارسایی سیاحت نکرد
سفر کردگانش نخوانند مرد
که نارفته بیرون ز آغوش زن
کدامش هنر باشد و رای و فن؟
جهاندیده را هم بِدَرَّند پوست
که سرگشتهٔ بخت‌برگشته اوست
گرش حظ از اقبال بودی و بهر
زمانه نراندی ز شهرش به شهر
عزب را نکوهش کند خرده‌بین
که می‌رنجد از خفت و خیزش زمین
وگر زن کند گوید از دست دل
به گردن در افتاد چون خر به گل
نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشت‌گوی
غلامی به مصر اندرم بنده بود
که چشم از حیا در بر افکنده بود
کسی گفت: «هیچ این پسر عقل و هوش
ندارد، بمالش به تعلیم گوش»
شبی بر زدم بانگ بر وی درشت
هم او گفت: «مسکین به جورش بکشت!»
گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و تیره رای
وگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی
سخی را به اندرز گویند: «بس!
که فردا دو دستت بود پیش و پس»
وگر قانع و خویشتن‌دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت
که همچون پدر خواهد این سفله مُرد
که نعمت رها کرد و حسرت ببرد
که یارد به کنج سلامت نِشَست؟
که پیغمبر از خبث ایشان نرست
خدا را که مانند و انباز و جفت
ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر در جهان از جهان رسته‌ای است،
در از خلقْ بر خویشتن بسته‌ای است
هوش مصنوعی: اگر از قید و بندهای این دنیا آزاد شده‌ای، پس به خودت وابسته‌ای و از دیگران جدا شده‌ای.
کس از دست جور زبانها نرست
اگر خودنمای است و گر حق‌پرست
هوش مصنوعی: هیچکس از زخم زبان و بدگویی دیگران در امان نیست، چه اگر فردی خود را به نمایش بگذارد و چه اگر به دنبال حقیقت باشد.
اگر بر پری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بدگمان
هوش مصنوعی: اگر بر دختری زیبا مانند فرشته‌ها تو را در آغوش کشد، نباید به او بدگمان شوی.
به کوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، می‌توان بر مشکلات غلبه کرد و نباید به نظر بداندیشان توجهی کرد.
فراهم نشینند تَردامنان
که این زهدْ خشک است و آن دام نان
هوش مصنوعی: کسانی که به تظاهر و ریا مشغولند، بی‌هوده زهد می‌ورزند؛ زیرا یکی زهد را خشک و بی‌روح می‌داند و دیگری در جست‌و‌جوی نان و روزی است.
تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ
هوش مصنوعی: به محبت و عبادت خداوند پشت نکن و از آن فاصله نگیر، زیرا اگر چنین کنی، آفرینش را به بی‌اهمیتی و هیچ‌انگاری مبتلا می‌کنی.
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک؟
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند از بنده‌اش راضی شود، اگر دیگران راضی نباشند، چه اهمیتی دارد؟
بد اندیشِ خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست
هوش مصنوعی: کسانی که به بدی فکر می‌کنند، از حقیقت بی‌خبرند و به خاطر شلوغی و هیاهوی مردم، نمی‌توانند به حقاییّت دست یابند.
از آن ره به جایی نیاورده‌اند
که اول قدمْ پیْ غلط کرده‌اند
هوش مصنوعی: از همان ابتدا که گام برداشته‌اند، اشتباهاتی مرتکب شده‌اند که باعث شده به جایی نرسند.
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش
هوش مصنوعی: دو نفر را برای شنیدن یک داستان انتخاب می‌کنند؛ یکی از جایی آغاز می‌کند و دیگری از جایی دیگر. این مسیر می‌تواند از بدی‌ها تا خوبی‌ها باشد.
یکی پند گیرد دگر ناپسند
نپردازد از حرفگیری به پند
هوش مصنوعی: یک نفر از نصیحت دیگران استفاده می‌کند، اما دیگری از آن خوشش نمی‌آید و به نصیحت‌ها توجهی نمی‌کند.
فرو مانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در گوشه‌ای تاریک و دور افتاده مانده باشد، چگونه می‌تواند از زیبایی‌ها و شگفتی‌های دنیا باخبر شود؟
مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حیلت رهی
هوش مصنوعی: نگران نباش که اگر شیر یا روباهی وجود دارد، از میان این‌ها به قدرت و فریب می‌رسی.
اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی در تنهایی خود به سر ببرد و به حرف زدن با دیگران اهمیتی ندهد، بسیار بهتر خواهد بود.
مذمت کنندش که زرق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو
هوش مصنوعی: افراد او را به خاطر ظاهر فریبنده‌اش سرزنش می‌کنند و او از مردم به اندازه‌ای فراری است که دیو از انسان‌ها فرار می‌کند.
وگر خنده روی است و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار
هوش مصنوعی: اگر کسی خنده‌رو باشد و در عین حال طرف مقابلش را عفیف و پرهیزگار نشناسد، در واقع درک کامل و درستی از او ندارد.
غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست
هوش مصنوعی: از یک انسان ثروتمند و بزرگ باید به دور بود، زیرا اگر همانا فرعونی وجود داشته باشد، او در همین دنیا زندگی می‌کند.
وگر بینوایی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره‌روز
هوش مصنوعی: اگر شخصی در تنگدستی و مصیبت باشد و از شدت ناراحتی بگرید، او را بدشانس و دارای روزگار ناپسند می‌نامند.
وگر کامرانی در آید ز پای
غنیمت شمارند و فضل خدای
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و موفقیت به سراغت بیاید، آن را غنیمت بشمار و به نعمت‌های خداوند توجه کن.
که تا چند از این جاه و گردن کشی؟
خوشی را بود در قفا ناخوشی
هوش مصنوعی: چقدر به این مقام و بزرگ‌منشی ادامه می‌دهی؟ حقیقت این است که خوشی در پشت خود ناراحتی را به همراه دارد.
و گر تنگدستی تنک مایه‌ای
سعادت بلندش کند پایه‌ای
هوش مصنوعی: اگر شخصی به خاطر فقر و کمبود منابع دچار مشکلاتی است، می‌تواند با تلاش و کوشش خود، به موفقیت و کامیابی‌های بزرگ دست یابد.
بخایندش از کینه دندان به زهر
که دون‌پرور است این فرومایه دهر
هوش مصنوعی: او را به خاطر کینه‌اش مجازات کن، زیرا این زمانه پر است از افراد پست و حقیر.
چو بینند کاری به دستت در است
حریصت شمارند و دنیاپرست
هوش مصنوعی: اگر مردم ببینند که کاری از تو برمی‌آید، تو را حریص و دنیاطلب می‌دانند.
وگر دست همت بداری ز کار
گدا پیشه خوانندت و پخته‌‌خوار
هوش مصنوعی: اگر همت و اراده‌ات را به کار بگیری، دیگران تو را به عنوان فردی کارآفرین و با تجربه می‌شناسند و دیگر نیازی به نیازمندی و گدایی نخواهی داشت.
اگر ناطقی، طبل پر یاوه‌ای
وگر خامشی، نقش گرماوه‌ای
هوش مصنوعی: اگر کسی سخن‌ران باشد، همانند طبل پر از حرف‌های بی‌محتواست و اگر ساکت باشد، مانند نقش و نقشی است که با گرما ایجاد شده است.
تحمل‌کنان را نخوانند مرد
که بیچاره از بیم سر برنکرد
هوش مصنوعی: افرادی که به سختی و تنگنا عادت کرده‌اند، مردانی نامیده نمی‌شوند؛ زیرا آنها به دلیل ترس و نگرانی خود، قادر به سر بلند کردن نیستند.
وگر در سرش هول و مردانگی است
گریزند از او کاین چه دیوانگی است؟!
هوش مصنوعی: اگر در دل او ترس و شجاعت باشد، دیگران از او فرار می‌کنند چون این چه نوع جنون است؟
تعنت کنندش گر اندک خوری است
که مالش مگر روزی دیگری است
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به خاطر کم‌خوری او اعتراض کند، باید بداند که مال و ثروتش در روزی دیگر است و ممکن است او از نظر مالی در آینده تغییر کند.
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش
هوش مصنوعی: اگر غذا خوشمزه و سالم باشد، به آن خوراکی که باعث رشد و پرورش جسم می‌شود، می‌گویند.
وگر بی‌تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار
هوش مصنوعی: اگر کسی به طور طبیعی و بدون تکلف، ثروتمند شود، این ثروت برای اهل درک و فهم، زینت و زیبایی به حساب می‌آید و عیب نیست.
زبان در نهندش به ایذا چو تیغ
که بدبخت زر دارد از خود دریغ
هوش مصنوعی: زبان را مانند شمشیر به کار می‌برند تا به دیگران آسیب برساند، زیرا کسی که بدبخت است، حتی از خودش هم دریغ می‌کند.
و گر کاخ و ایوان منقش کند
تن خویش را کسوتی خوش کند
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بدن خود را زینت دهد و تزیینات زیبا بر آن بگذارد، همچون کاخی با شکوه و مجلل خواهد بود.
به جان آید از طعنه بر وی زنان
که خود را بیاراست همچون زنان
هوش مصنوعی: زنانی که به او طعنه می‌زنند، به حدی او را آزار می‌دهند که زندگی‌اش به زحمت می‌افتد، در حالی که او خود را به زیبایی مانند آن زنان آراسته است.
اگر پارسایی سیاحت نکرد
سفر کردگانش نخوانند مرد
هوش مصنوعی: اگر فردی پرهیزگار به سفر نرود، آنهایی که سفر کرده‌اند او را جزو مردان حساب نمی‌کنند.
که نارفته بیرون ز آغوش زن
کدامش هنر باشد و رای و فن؟
هوش مصنوعی: کسی که هنوز از آغوش همسرش بیرون نرفته، چگونه می‌تواند در هنر، فکر و ترفندهای مختلف مهارت داشته باشد؟
جهاندیده را هم بِدَرَّند پوست
که سرگشتهٔ بخت‌برگشته اوست
هوش مصنوعی: انسان آگاه و با تجربه نیز ممکن است آسیب و زخم ببیند، زیرا او نیز در چنگال تقدیر و بختی ناکام گرفتار است.
گرش حظ از اقبال بودی و بهر
زمانه نراندی ز شهرش به شهر
هوش مصنوعی: اگر از خوش‌شانسی بهره‌مند بودی و در برابر زمانه، او را از شهری به شهر دیگر نمی‌کردی، بهتر بود.
عزب را نکوهش کند خرده‌بین
که می‌رنجد از خفت و خیزش زمین
هوش مصنوعی: منتقدی که به همه چیز ایراد می‌گیرد، باید بداند که کسی که زیر پا قرار می‌گیرد، از تکان‌های زمین آزرده خاطر می‌شود.
وگر زن کند گوید از دست دل
به گردن در افتاد چون خر به گل
هوش مصنوعی: اگر زن به معشوق بگوید، دلش در دام عشق افتاده و مانند الاغی در گل گیر کرده است.
نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشت‌گوی
هوش مصنوعی: نه از ظالم‌ها دلت رنجیده باشد، نه از کسانی که بدگو هستند و زشت‌گوی.
غلامی به مصر اندرم بنده بود
که چشم از حیا در بر افکنده بود
هوش مصنوعی: یک غلام در مصر وجود داشت که دیگر حیا را کنار گذاشته و به هیچ چیز توجهی نمی‌کرد.
کسی گفت: «هیچ این پسر عقل و هوش
ندارد، بمالش به تعلیم گوش»
هوش مصنوعی: کسی گفت: «این پسر هیچ بینش و فکری ندارد، بهتر است که او را با آموزش و تعلیم آشنا کنیم.»
شبی بر زدم بانگ بر وی درشت
هم او گفت: «مسکین به جورش بکشت!»
هوش مصنوعی: شب با صدای بلند به او اعتراض کردم، اما او پاسخ داد: «بیچاره، به خاطر ظلم او را کشتند!»
گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و تیره رای
هوش مصنوعی: اگر روزی خشم تو فروکش کند، مردم با شتاب و به طوری نامناسب به تو نگاه خواهند کرد و در مورد تو قضاوتی منفی خواهند داشت.
وگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی
هوش مصنوعی: اگر صبوری کنی و بر کسی تحکم نکنی، ممکن است بگویند که غیرت و شجاعت نداری.
سخی را به اندرز گویند: «بس!
که فردا دو دستت بود پیش و پس»
هوش مصنوعی: به بخشش خیلی ادامه نده، چون ممکن است فردا اوضاع تغییر کند و نتوانی کمک کنی.
وگر قانع و خویشتن‌دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت
هوش مصنوعی: اگر انسان قانع و تحمل‌پذیر باشد، ممکن است به سرزنش و نارضایتی دیگران دچار شود.
که همچون پدر خواهد این سفله مُرد
که نعمت رها کرد و حسرت ببرد
هوش مصنوعی: کسی که مانند پدرش زندگی‌اش را با ناکامی سپری کند و از نعمت‌ها دوری گزیده، در نهایت با حسرت به پایان خواهد رسید.
که یارد به کنج سلامت نِشَست؟
که پیغمبر از خبث ایشان نرست
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در آرامش و امنیت زندگی کند؟ چون پیامبر از بدی‌ها و ناپاکی‌های آن‌ها به دور بود.
خدا را که مانند و انباز و جفت
ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟
هوش مصنوعی: خداوند که هیچ شبیه و همتا و همسنگی ندارد، آیا سخن ترسا را شنیده‌ای؟
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از چنگال دیگری رهایی یابد، و برای کسی که در بند است، تنها راه حل، صبر کردن است.

خوانش ها

بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق به خوانش عندلیب
بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/05/13 22:08
ناشناس

غرب را نکوهش کند خرده بین
که می‌رنجد از خفت و خیزش زمین
صحیح کلمه اول عزب هست
از نسخه فروغی

1393/12/18 11:03
علی

سلام ودرود به روح وروان سعدی والا مرتبه، پس از بیان همه ناملایمت ها درنتیجه ایذاء خلق، در نهایت درمان رهایی از آنها را صبر می داند که به نیکی هر رنجور و گرفتاری را چاره در آن است. رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبرست و بس

1394/05/29 18:07
۷

مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حلیت رهی
اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی
مذمت کنندش که زرق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو
وگر خنده روی است و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار
غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست
وگر بینوایی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره‌روز
وگر کامرانی در آید ز پای
غنیمت شمارند و فضل خدای
که تا چند از این جاه و گردن کشی؟
خوشی را بود در قفا ناخوشی
از قدیم بساط غیبت ما برپا و برجا بوده

1394/06/10 23:09
سایه هیچ

مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حلیت رهی
بنظر آید که واژه "حلیت" درست نمی باشد چرا که در معنی خلل می آورد
صفت روباه حیلت و مکر است و نه حلیت که واژه ای نامربوط
حلیت همان جواهر نیست ؟
اهل نظر و معنا نظر دهند

1401/08/28 09:10
مبارکه عابدپور

حیلت هست

1394/09/30 11:11
آبتین

فراتر از شعر و ادبیات
جامعه شناسی بی زمان، هم در زمان خود شاعر چنین بوده و هم در این زمان و حتی اکنون که جامعه با سیاست گره خورده است، چنین شعری وصف حال سپهر سیاست امروز ایران ماست!

1396/06/28 15:08
علی سنجرانی

این بند شعر به گونه ای که آمده نا درست است.(اگر بر پری چون ملک ز آسمان).
درست آن این است:
اگر بر پری چون ملک به آسمان.
ملک به سوی آسمان پرواز میکند و نه از آسمان.
این بند در کتاب فارسی سال پنجم دبیرستان (1350) درست و آمده بود.

1401/08/28 09:10
مبارکه عابدپور

ملک از آسمان میاد و شکل درست( اگر بر پری چون ملک ز آسمان) می باشد

1396/11/19 23:02

در قسمت آخر این شعر چند بیت دیگر هم هست که حذف شده است . متأسفانه من کلیات سعدی را در دسترس ندارم تا بازنویسی کنم. اما در این ابیات او به دو نفر اشاره می کند که یکی غلامی داشته و آن دیگری به او گفته به این غلامها رو نده و هر از گاهی تنبیه کن و زمانی که مرد نیمه فریادی بر سر غلام میزند همان دوست می گوید که چه می کنی ؟ غلام را کشتی !!

1397/01/15 16:04
۷

اگر بر پری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بد گمان
به نظرم "آسمان" باید جایش را به "آستان" بدهد. چون معنی را ندانسته اند و پریدن همیشه آسمان را در ذهن می آورد در این بیت دست برده اند.
اگر بر پری چون ملک ز آستان
به دامن در آویزدت بد گمان
اگر مانند پری آستان از جایی به جای دیگر سفر کنی بدگمان باز هم کار خودش را خواهد کرد

1401/08/28 09:10
مبارکه عابدپور

بر پری فعل و به معنی پریدن  است

1399/03/02 01:06
نگار بهشتی پور

تردامن: بدکار؛ بدنام.
بهل: بگذار
پی غلط کرده‌اند:‌به اشتباه گام برداشتند.
از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش:فرق میان این دو نظیر تفاوت دیو با فرشته است.
حرفگیری:‌خرده گیری، عیب جویی
که پروای صحبت ندارد بسی: به همنشینی با دیگران زیاد میل و رغبت ندارد.
زرق:‌ریاکاری و تزویر
ریو:‌مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ
آمیزگار: خوش معاشرت
گردن کشی:‌تکبر، غرور
تنک مایه که سرمایه ٔ مالی یا علمی او کم است .
دندان به زهر خاییدن:‌کنایه از سخنی گفتن که از نهایت دشمنی ناشی می گردد.
پخته خوار:‌مفت خور
نقش گرماوه:‌نقش دیوار. کنایه از صورت بی جان
هول: هیبت
تعنت کردن: سرزنش کردن . بدگویی کردن . ملامت کردن
مگر: در اینجا یعنی مثل اینکه
بی تکلف:‌در اینجا یعنی بدون تجمل، ساده
ایذا:‌اذیت کردن
حَظ:‌نصیب، بهره
عَزَب:‌مرد بی زن
عزب را نکوهش کند:‌یاد آور حدیث "شرارکم عزابکم" بدان شما عزبهایتانند.
تشنیع: بسیار‌بدگفتن از کسی
سفله:پست؛ فرومایه؛ ناکس؛ پست‌فطرت
خبث: کینه توزی، کینه خواهی
خدا را که مانند و انباز و جفت / ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟: اشاره است به باورنادرست مسیحیان که عیسی پسر خداست.

1401/08/10 20:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

عالی بود.

لطفا مشروح و مبسوط تر باشد.

سپاسگزارم 

1401/01/30 21:03
محمد کامیار

آقای علی سنجرانی

نظر شما صحیح نیست، چون وزن شعر خراب می شود. 

وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل

1401/07/30 22:09
حمیدرضا ابراهیمی

پس از بیت چهارم در کلیات سعدی تحریر و تصحیح شده توسط استاد حسن میرخانی این بیت نوشته شده که به نظر میرسد بیت "فراهم نشینند تردامنان..... " نتیجه گیری از این بیت هست:
اگر در ریاضت شوی همچو موم
وگر کاملی در فنون و علوم

ضمن تشکر از جناب حمیدرضا محمدی، از نظر بنده بیت اول و چهل و یکم با حالتی موقوف المعانی خوانده شده اند که اگر به معنی آن توجه شود حالتی اخباری دارند.