بخش ۱۹ - حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان
یکی گفت با صوفییی در صفا
ندانی فلانت چه گفت از قفا
بگفتا خموش، ای برادر، بخفت
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت
کسانی که پیغام دشمن برند
ز دشمن همانا که دشمنترند
کسی قول دشمن نیارد به دوست
جز آن کس که در دشمنی یار اوست
نیارست دشمن جفا گفتنم
چنان کز شنیدن بلرزد تنم
تو دشمنتری کآوری بر دهان
که دشمن چنین گفت اندر نهان
سخنچین کند تازه جنگِ قدیم
به خشم آورَد نیکمرد سلیم
از آن همنشین تا توانی گریز
که مر فتنهٔ خفته را گفت خیز
سیهچال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن بهجای
میان دو تن جنگ چون آتش است
سخنچین بدبخت هیزمکش است
بخش ۱۸ - حکایت دزد و سیستانی: شنیدم که دزدی درآمد ز دشتبخش ۲۰ - حکایت فریدون و وزیر و غماز: فریدون وزیری پسندیده داشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی گفت با صوفییی در صفا
ندانی فلانت چه گفت از قفا
شخصی به یک صوفی پاکدل و باصفا گفت: نمیدانی فلانی پشتسر تو چه گفت!
بگفتا خموش، ای برادر، بخفت
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت
صوفی بهاو گفت: ای برادر خموش باش و برو بخواب؛ همان بهتر که ندانم بدخواه من پشتسر من چهمیگوید.
کسانی که پیغام دشمن برند
ز دشمن همانا که دشمنترند
کسانیکه پیغام و حرفهای بدخواهان را بهتو میرسانند، از دشمنان تو بدترند.
کسی قول دشمن نیارد به دوست
جز آن کس که در دشمنی یار اوست
کسی حرف و گفته دشمنان و بدخواهان را بهتو نمیرساند مگر کسی که همچون او دشمن توست.
نیارست دشمن جفا گفتنم
چنان کز شنیدن بلرزد تنم
دشمن جرات ندارد در مقابلم بهمن بد بگوید زیرا از شنیدنش تنم بهلرزه میافتد (از خشم یا از غصه)
تو دشمنتری کآوری بر دهان
که دشمن چنین گفت اندر نهان
تو از آن دشمن، دشمنتر هستی زیرا آنچهرا که بدخواه و دشمن من در پنهان میگوید بهمن میرسانی.
سخنچین کند تازه جنگِ قدیم
به خشم آورَد نیکمرد سلیم
آدم سخنچین، جنگ و دشمنیهای کهنه را تازه میکند و و آدمهای خوب و سادهدل را بهخشم و دشمنی میآورد.
از آن همنشین تا توانی گریز
که مر فتنهٔ خفته را گفت خیز
از همصحبتی و همنشینی با چنین آدمهایی که جنگافروزی و فتنهانگیزی میکنند، بپرهیز!
سیهچال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن بهجای
در زندان بودن بهتر از دشمنی و کینهورزی است.
میان دو تن جنگ چون آتش است
سخنچین بدبخت هیزمکش است
میان دو نفر، جنگ و دشمنی همچون آتشی سوزاننده است و آدم سخنچین بدبخت در اینمیان هیزمکش است. (یعنی همچون هیزمکش دوزخ جای او در دوزخ است)
خوانش ها
بخش ۱۹ - حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۹ - حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان به خوانش عندلیب
بخش ۱۹ - حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۹ - حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
1395/09/14 17:12
پریچهر
دوستان گرامی ممکنه خواهش کنم معنی بیت پنجم که با نیارست شروع میشه رو به فارسی روان بنویسید؟ برای ترجمه انگلیسی نیاز دارم. ممنون
1397/04/24 12:06
مجتبی
در جواب پریچهر:
«دشمن جرأت این را نداشت که به من بد و بیراه بگوید، بگونهای که از شنیدن آن دشنام، تنم شروع به لرزیدن کند»
1397/04/27 05:06
۷
دشمن نتوانست با من آن کار کند که شنیدن و یادش هم بر تنم لرزه افکند.(در قیاس با کار آن دوست نما که سخن دیگران را پیش هم.بازگو و سخن چینی میکند)
به قول مولانا:
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها همی بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان.زند.
شاید سخن چین ترین مردمان ایرانیان باشند.
1401/06/07 22:09
Shahin R
این شعری که گفتید متعلق به مولانا نیست.
1399/06/17 10:09
سعید
@پریچهر
The enemy doesn't dare to insult me so that I shiver from anger (but)