گنجور

بخش ۱۷ - گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد

سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وز این درگذشتی چهارم خطاست
یکی پادشاهی ملامت پسند
کز او بر دل خلق بینی گزند
حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او بر حذر
دوم پرده بر بی‌حیایی متن
که خود می‌درد پرده بر خویشتن
ز حوضش مدار ای برادر نگاه
که او می‌درافتد به گردن به چاه
سوم کژ ترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هرچه دانی بگوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وز این درگذشتی چهارم خطاست
شنیده‌ام که غیبت سه کس اشکال ندارد، از این سه کس بیشتر و فراتر خطاست‌؛
یکی پادشاهی ملامت پسند
کز او بر دل خلق بینی گزند
یکی حاکم و پادشاه ظالم که به مردم ظلم می‌کند و دل مردم از ستم او دردمند است.
حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او بر حذر
از ظلم‌ها و ستم‌های او گفتن‌، حلال است تا که مردم از وی بر‌حذر باشند و از او دوری کنند.
دوم پرده بر بی‌حیایی متن
که خود می‌درد پرده بر خویشتن
دوم، تو در آبرو‌مند کردن کسی که (خود در ملأ عام) بی‌حیایی می‌کند و آبروی خود را می‌برد‌، مکوش‌.
ز حوضش مدار ای برادر نگاه
که او می‌درافتد به گردن به چاه
 که خود نتیجه‌اش را که در چاه افتادن ‌(و پشیمان شدن است‌) خواهد دید‌.
سوم کژ ترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هرچه دانی بگوی
سوم‌، گران‌فروش بد‌کردار که (هر چه از گران‌فروشی او‌) می‌دانی مردم را آگاه کن. (تا فریب نخورند‌) (کج‌ترازو‌‌ یعنی کم‌فروش‌، گران‌فروش‌‌‌، متقلب‌)

خوانش ها

بخش ۱۷ - گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۷ - گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد به خوانش عندلیب
بخش ۱۷ - گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1396/02/19 10:05
محمد رئوف rauf۱۳۳۷@yahoo.com

پرده بر بی حیایی متن یعنی سعی نکن بی حیا را بپوشانی چون خودش پرده ی حیا ازتنش میدرد. متن فعل نهی از تنیدن
پس غیبتش رواست.

1396/12/10 13:03
ن،ن

محمد خان
کاملاً اشتباه می فرمائید
دوم پرده بر بی حیائی متن
که خود می‌درد پرده بر خویشتن
درین جا آدم بی حیا فاعل است ، و متن صفت اوست
یعنی کسی که بی حیایی را نمی پوشاند.
او بی پرده ، بی حیایی می کند،
درین صورت پرده ی خویش را خود می درد.

1397/02/18 06:05
اسماعیل

سعدی میگه سه کس غیبت رواست شخص سوم منظورش باکیه ؟

1397/05/17 17:08
ایمان

میفرماید غیبت سه کس را بکنید
اول پادشاه
دوم بی حیا
سوم کژ ترازو

1397/07/28 20:09
محمدرضا نعمت‌اللهی

توضیح آقای رؤوف کاملا درست هست. در مورد ی آخر بی‎حیایی اضافه می‎کنم که از نوع ی نکره می‎باشد یعنی "آن بی حیا که خودش پرده دری خود را می‎کند"

1397/09/12 23:12
حسن

آیا آیه و روایتی در زمینه حرف سعدی هست یا نه؟ آیه می شه حرف سعدی را به آیه یا روایتی مستند کرد؟ چون در قرآن غیبت گناه کبیره است در این صورت حرف سعدی را چگونه باید تفسیر کرد؟

1397/09/13 01:12
nabavar

محمد رضا
دوم پرده بر بی حیائی متن
یعنی : دوم کسی که بر بی حیایی پرده نمی تند
یعنی کسی که بی حیایی را پرده پوشی نمی کند ، چون بی حیاست ، در ملأ عام بی حیایی می کند.
حسن جان
سعدی نظر خودش را می گوید، به دین ارتباطی ندارد.

1397/09/13 22:12
ما را همه شب نمی برد خواب

کسی که بهش ظلمی شده باشه
هم در صورتی که ما وقع رو جار بزنه و صدای مظلومیتش رو در واقع بلند کنه غیبت نیست !

1398/03/21 09:06
مهدی یار

آیه 148 سوره مبارکه نساء میتونه شاهدی برای این شعر سعدی باشه
"لا یحب الله الجر بالسوء من القول الا من ظلم"

1398/04/06 09:07
حسن جلالی

پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
لا غیبه لثلاثه: سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه [1].
غیبت درباره سه گروه اشکال ندارد: اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقی که آشکارا گناه می کند و سوم بدعت گذار.
لا غیبه لفاسق .lمنبع : مستدرک الوسائل ص 129 ح 10449

1401/08/29 23:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سلام

دو مورد اولِ پیامبد با دو موردِ سعدی هم راستا و هم خوانی دارد

1401/01/15 11:04
امیر سلمانی

کژ ترازوی ناراست خوی یعنی چی؟ و منظور از به گردن افتادن در چاه چیست؟ و همچنین حوض و ملامت پسند به چه معنایی هستند؟ 

1401/07/20 22:10
مبارکه عابدپور

کژ ترازو منظور کسی که کار ثواب نمی کنه منظور هر بدعت گرار و منحرف افراط و تفریط کارها  

1401/06/27 21:08
فرهاد گلزار

غالب اشعار سعدی در سادگی کلام است

به نظر من معنی بیت دوم پرده بر بی .....یعنی ستار و پرده پوش کسی مشو که هر لحظه خود پرده در خود است و بی حیایی میکند

1403/04/26 22:06
فرهود

حکایت بعد یعنی حکایت ۱۸

درباره یک بقال کژ ترازوست.