گنجور

بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خلل‌هایی که از وی صادر شود

بد اندر حق مردم نیک و بد
مگوی ای جوانمرد صاحب‌خرد
که بَد‌مرد را خصمِ خود می‌کنی
وگر نیک‌مردست بد می‌کنی
تو را هر که گوید فلان کس بد است
چنان دان که در پوستین خوَد است
که فعل فلان را بباید بیان
وز این فعل بد می‌برآید عیان
به بد گفتن خلق چون دم زدی
اگر راست گویی سخن هم بدی
زبان کرد شخصی به غیبت دراز
بدو گفت داننده‌ای سرفراز
که یاد کسان پیش من بد مکن
مرا بدگمان در حق خود مکن
گرفتم ز تمکین او کم ببود
نخواهد به جاه تو اندر فزود
کسی گفت و پنداشتم طیبت است
که دزدی بسامان‌تر از غیبت است
بدو گفتم ای یار آشفته هوش
شگفت آمد این داستانم به گوش
به ناراستی در چه بینی بهی
که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟
بلی گفت دزدان تهور کنند
به بازوی مردی شکم پر کنند
ز غیبت چه می‌خواهد آن ساده مرد؟
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بد اندر حق مردم نیک و بد
مگوی ای جوانمرد صاحب‌خرد
ای جوانمرد صاحب‌خرد! درباره دیگران بد مگوی؛ چه آن شخص نیک باشد یا بد.
که بَد‌مرد را خصمِ خود می‌کنی
وگر نیک‌مردست بد می‌کنی
اگر آن شخص آدم بدی است او را دشمن خود می‌کنی و اگر آدم خوبی است کاری زشت می‌کنی.
تو را هر که گوید فلان کس بد است
چنان دان که در پوستین خوَد است
اگر کسی نزد تو از دیگری بد می‌گوید بدان که دارد درباره خود حرف می‌زند و بد خودش را می‌گوید.
که فعل فلان را بباید بیان
وز این فعل بد می‌برآید عیان
زیراکه فعل بدِ آن شخص غایب معلوم نیست که راست باشد یا دروغ ولی این کار زشت بدگویی، عیان است.
به بد گفتن خلق چون دم زدی
اگر راست گویی سخن هم بدی
وقتی که از دیگران بد می‌گویی حتی اگر راست بگویی باز هم بد تو هستی (و داری کار بدی می‌کنی)
زبان کرد شخصی به غیبت دراز
بدو گفت داننده‌ای سرفراز
کسی داشت که دیگری را بدگویی و غیبت می‌کرد شخص دانایی او را گفت:
که یاد کسان پیش من بد مکن
مرا بدگمان در حق خود مکن
هوش مصنوعی: دیگران را نسبت به من بد یاد نکنید و باعث نشوید که فکر بدی درباره شما پیدا کنم.
گرفتم ز تمکین او کم ببود
نخواهد به جاه تو اندر فزود
گیرم که از احترام او کاسته شود. اما این بدگویی، مقام و ارزش تو را بیشتر نمی‌کند.
کسی گفت و پنداشتم طیبت است
که دزدی بسامان‌تر از غیبت است
شخصی گفت که دزدی از غیبت بهتر است. من پنداشتم که شوخی می‌کند؛
بدو گفتم ای یار آشفته هوش
شگفت آمد این داستانم به گوش
به او گفتم: ای دوست حواس‌پرت من، این چیزی که می‌گویی چیز تازه و عجیبی است.
به ناراستی در چه بینی بهی
که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟
در دزدی چه چیزی هست که می‌گویی بهتر از غیبت است؟
بلی گفت دزدان تهور کنند
به بازوی مردی شکم پر کنند
گفت: بله دزدان و راهزنان لااقل اینقدر شجاعت دارند که با دزدی شکم خود را پر می‌کنند.
ز غیبت چه می‌خواهد آن ساده مرد؟
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!
ولی آدم بدگویِ ساده‌لوح چه کسب کرد؟ نامه اعمال خود را سیاه کرد و چیزی هم بدست نیاورد.

خوانش ها

بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خلل‌هایی که از وی صادر شود به خوانش عندلیب
بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خلل‌هایی که از وی صادر شود به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1397/05/30 11:07
ایمان

بیت اول
"صاحب خرد "صحیح به نظر میرسد

1399/02/23 09:04
نگار بهشتی پور

در پوستین خودست: از خود بدگویی می کند.
که فعل فلان را بباید بیان/ وز این فعل بد می‌برآید عیان: زیرا نسبت کار بد به فلان کس محتاج بیان و دلیل است اما از عیب گوینده کاری زشت بظهور می رسد که غیبت است و عیان محتاج بیان نیست.
گرفتم ز تمکین او کم ببود: فرض میکنم بواسطه ی بدگویی تو از احترام و قدر او کاسته شد.
طیبت: مزاح، شوخی
به ناراستی در چه بینی بهی/ که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟ : در کار ناراست دزدی چه می بینی که آن را بر غیبت مردن ترجیح میدهی؟
تهور کنند:‌بی باکی کردن و خود را در مهلکه انداختن و رشادت نمودن
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد:‌نامه ی اعمال خود را سیاه کرد و بهره ای نبرد.

1400/06/05 14:09
ابوالحسن کاشانی

با سلام در تصویر نسخه دیگر که گذاشته‌اید این متن آمده که با وزن شعر و معنای آن بیشتر می‌خورد:

گرفتم ز تمکین وی کم نمود 

نخواهد به جاه تو اندر فزود