بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - قسمت دوم به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت به خوانش عندلیب
بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
همیشه خدا رو شکر میکنم ازاینکه به ما اسایش داد و به ما پول زیادی نداد.
در طول زندگی ام تا به امروز بارها به این مصرع از شعر "هر آنکس که دندان دهد نان دهد" رسیدم، بالاخص الان که خدا داره بهمون یه بچه می ده. برکتش پیش پیش داره بهمون می رسه. خدا را بابت نظم و سیستم قشنگی که طراحی کرده شاکریم.
نان غذای سالمی نیست و بچه های انسان به طور طبیعی و غریزی از خوردن نان گریزان و متنفرند، اما متأسفانه به مرور توسط والدین به خوردن نان تشویق و "معتاد" می شن. این اتفاق برای خوردن غذاهای حیوانی نظیر گوشت، تخم مرغ، لبنیات و یا سایر غذاهای پخته هم می افته. میل طبیعی تمام نوزادان انسان به طور طبیعی فقط به سمت خوردن میوه ها است، درست همونطوری که میل طبیعی بچه گربه ها به گوشت و میل طبیعی بره ها و بزغاله ها به غذاهای گیاهی نظیر علف یا گندم و جو است.
بگذریم ... من اگه جای سعدی بودم به جای بیت:
مخور هول ابلیس تا جان دهد // همان کس که دندان دهد نان دهد
می گفتم:
مخور هول ابلیس تا جان دهد // که میوه دهد آن که دندان دهد
البته باید توجه داشت که روزی رسانی خداوند، به این صورت نیست که فرد بنشیند و هیچ حرکتی نکند و خداوند روزی اش را بدهد زیرا همان گونه که معروف است: از تو حرکت از خدا برکت. یعنی فرد باید تلاش کند و بعد روزی را جذب کند. وقتی فرزندان انسان افزایش می یابند باید بیشتر تلاش کرد. درست مثل قضیه توکل بر خدا و بستن زانوی شتر است که روزی فردی شترش را نبست و گفت بر خدا توکل می کنم و خداوند نمی گذارد شترم حرکت کند و برود و گم شود رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با توکل زانوی اشتر ببند؛ یعنی انسان هم باید توکل داشته باشد و هم باید اموالش را مراقبت کند.
از بیت نهم آغاز حکایت دیگر است که نادرست با این حکایت سرهم گردیده است.
اما از همین بیت و دو بیت یعدی:
شنیدی که در روزگار قدیم
شدی سنگ در دست ابدال سیم
نپنداری این قول معقول نیست
چو راضی شدی سیم و سنگت یکی است
چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
چه مشتی زرش پیش همت چه خاک
سخن نادرستی میباشد و میشود گفت مغلطه شده است.
مثلا اگر یک اسکناس 1000 تومنی دست من باشد تا ابد همان خواهد اما مثلا دست مبارک شاه نعمت به آن بخورد هیچ جای شگفتی نیست که به 1000 دلاری تبدیل شود.این نظمی که در تک تک ذرات طبیعت است جایی برای این گونه خیالها نمیگذارد.
از اینکه کودکی به مرحله ای نرسیده که بفهمد چه میکند چه نمیکند و اختیاری ندارد نمیتوان نتیجه گرفت خاک و زر پیش فلان و بهمان ارزش دارد یا ندارد و جدا از اینکه اینگونه باشد یا نباشد دلیل انجام کارهای فراباور نیست.خلاصه استدلال سست و نابجایی است.
از بیت نهم آغاز حکایت دیگر است که نادرست با این حکایت سرهم گردیده است.
اما از همین بیت و دو بیت یعدی:
شنیدی که در روزگار قدیم
شدی سنگ در دست ابدال سیم
نپنداری این قول معقول نیست
چو راضی شدی سیم و سنگت یکی است
چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
چه مشتی زرش پیش همت چه خاک
سخن نادرستی میباشد و میشود گفت مغلطه شده است.
مثلا اگر یک اسکناس 1000 تومنی دست من باشد تا ابد همان خواهد اما مثلا دست مبارک شاه نعمت به آن بخورد هیچ جای شگفتی نیست که به 1000 دلاری تبدیل شود.این نظمی که در تک تک ذرات طبیعت است جایی برای این گونه خیالها نمیگذارد.
چرا جناب 7؟
من نمی فهمم کجایش مغلطه است.
اینجا مراد سعدی از این چند بیت توضیح مفهوم رضایت است،
رضایتی که صاحبدلان از آن برخوردارند،
می گویند درویشی ادعا می کرد من هر چه بخواهم همان می شود!
ازو پرسیدند چطور ممکن است، چگونه به این مقام بزرگ دست یافتی،
گفت هیچ من هر چه رخ میدهد بدان خرسندم، باران ببارد، باران نبارد، لوتی برای خوردن باشد یا نباشد، من در هر صورت خرسندم!
یعنی انتظار این که جهان بر وفق مراد ما باشد نداشته بلکه خود را با جهان و حوادث خارج از کنترل مان وفق دهیم.
البته نیک می دانید که شعرا هنگامی که درباره یک حالت روحی سخن می گویند یا تمثیلی می آورند، به نقطه کمال آن یا پست ترین حالت اشاره می کنند تا ما آن موضوع را بهتر درک کنیم.
بعید به نظر می رسد مراد سعدی حالت انفعال بیمار گونه ای باشد که در آن همه چیز علی السویه باشد، درک نقطه حداقل رضایت که منجر به خودکشی آدم ها می شود و آنان را وا می دارد به حد اعلای ممکن اعتراض خود را اعلام کنند و همچنین درک نقطه حداکثر رضایت چنانکه درویش داستان ما تجربه اش کرده بود موجب می شود ما طیف های گوناگون خرسندی را بهتر بیابیم. در میانه های این دو سر طیف هم الی ماشاء ا... کسانی هستند که یا از فیزیک خود راضی نیستند یا از توانایی هایشان، یا از حوادث زندگیشان، یا از شرایط زادگاهشان یا از مادرشان یا از فرزندشان یا....
درمثل نباید انتظار داشته باشیم تمام اجزای مثل نظیر به نظیر در جهان واقع به وفور یافت شود، اگر هم در تمام تاریخ بشر کسانی بوده باشند که زر و خاک هیچکدام در ایشان هیجانات متفاوتی ایجاد نکند بسیار بسیار نادرند و من و شما به احتمال زیاد آنقدر خوش شانس نیستیم که تنه مان به تنه شان بخورد.
آیه بیست و سه سوره حدید چنین هشدار می دهد :
لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما اتیکم
تا مبادا از آنچه از دست می دهید تاسف بخورید و مبادا از آنچه به شما داده شده است خوشحال شوید!
ولی مگر می شود؟
مگر غم و شادی را می توان انکار کرد؟ یا حذف؟
البته که نه، می خواهد بگوید برای این یک دقمرگ و برای آن دیگری ذوقمرگ نشوید!
در هر پانزده ثانیه ای یک کودک بیگناه در گوشه ای از جهان بر اثر گرسنگی جان خود را در زجر از دست می دهد.
باور سعدی با واقعیات همخوانی ندارد.
نگاه و برخورد ما با باورهای موروثی و واقعیات تأیین کننده کیفیت زندگی خود و آیندگان است.
پند نیاکان ما مورد احترام است…
اما دانش امروز را نباید فدای پند دیروز کرد.
سلام آقای حمیدرضا کائنی
روزیِ کودکان توسطِ دیگران دزدیده و پیش خور شده است, این مرگ نه به دلیلِ نرساندن روزی از طرف خدا است, بلکه ضایع شدن توسط دیگر نامردمان است.
مثال واضحِ آن در یک تهاجم نظامی است که خیلی از آدمها چه کودک و چه بزرگسال از قحطی و گرسنگی میمیرند, آیا باز خدا در مرگِ آنها و نرساندنِ روزی آنها مقصر است?
همچنین آقای حمیدرضا محمدی
سپاسگزارم بابت سایت بسیار بسیار ارزشمندتان گنجور
سپاس از لطفتان به گنجور،
در مورد حاشیهتان، «حمیدرضا»ی اشتباهی را مخاطب قرار دادهاید. ایشان اینطور که از روی نامشان برمیآید دست کم ۴می هستند ;).
سلام خانم صادقلو عزیز
من خدا را مقصر خطاب نکرده بودم. فقط پندِ سعدی را هر اندازه شیرین، بدور از واقعیت خواندم.
در واقع مثال شما، در کنار مثالهایی دیگر گواهی میدهند که خدایِ سعدی نه «روزی» را از کسی میگیرد و نه به کسی میرساند.
او هستی و جهانی آفریده بر پایه قوانین و قواعدی «مشخص و منظم»، بدون «هیچ» نشان در دخالتی. و به ما انسانها عقل داده تا با بکارگیری درست یا نادرست از آن، تصمیم های درست یا نادرست بگیریم.
زوجی را در نظر بگیرید که توان مالی برای داشتن فقط دو فرزند را دارد. خب اگر پندِ سعدی را باور کنند و صاحب ده فرزند شوند، به «احتمال بالایی» نه تنها آن کودکان، گرسنگی و بیماری و کمبود را تجربه میکنند، بلکه ای بسا برای گرفتن امتیازِ بیشتر از دیگری، به دروغ و تقلب و دزدی روی آورده که در بزرگسالی تبدیل به همان دزد و نامردم و متهاجمی میشوند که ذکر کردید. در چنین وضعی، دعا و شکرگزاری و نذر هم موجب دخالتی نمیشوند.
خواندن این شعر و یا این اثر هنری و پیامش، از همان نخستین بیت من را به وجد میاورد. اما این دلیلی نیست که آنچه سعدی گفته را روش زندگی خود و جامعه بدانم و یا درباره نادرستیِ پندها گفتگو نکنم.
شاد و تندرست باشید
حمید رضا کائنی
با روفیا موافق هستم
و نمیتونم منظور شما رو بفهمم
یعنی برداشتتون اینه که خاک و زر دو عنصر متفاوت و با قیمت متفاوت هستن که اینو همه میدونن
ولی اونی که مشخص هست فانی هستن برای من و شما
و ....
در ضمن همه عوامل در یک بیت سعدی نمیگنجه که چرا کودکی در یه جای دنیا به قول شما میمیره دلیل بر این نیست که این بیت نغض شه وگرنه آدمی هم کشته نمیشد یا ....
و
سلام جناب قباد عزیز،
سخن سعدی در این حکایت درباره عوامل مرگ کودکان نیست،
و به هر حال این بزرگان توانای بیان اندیشه خود در یک یا چند بیت بودند.
شاید برداشتم نادرست است، اما سعدی می فرماید:
“نگران مباش، خدا تواناست و نان و روزی را به کودک انسانی به گونه ای میرساند”.
واقعیتی که نوشته بودم نقض این ادعاست.
مسلمأ گفته های سعدی افتخار ماست،
نکته من این بود که ما امروز با این گفته ها و با یکدیگر چگونه برخورد می کنیم،
از روی منطق و دانش و یا از روی احساسات.
با احترام
میشه یه نفر لطفا معنی دقیق "مخور هول شیطان تا جان دهد" رو توضیح بده؟
و نیز مبادا ابلیس در دلت ترس بیندازد که چنان قحطسالی در پیش است که آرزوی داشتن پوشک به دل بچه ها و نوادگانت بماند.
بگو ای دونالد مگر نیاکان ما پوشک داشتند همان بهتر که بچه را کتان پیچ کنیم تا بچه باپشتکار و نمک شناسی بار آید و قدر کالای میهنی را مانند نیاکانش بهتر بداند.
از شاهکارهای حضرت سعدی این مصراع (مخور هول...)هست که به حداثل سه روش قابل خوانش هست و هر سه روش هم کاملا صحیح و با معنا هستند...
چو خرما به شیرینی اندوده پوست.چوبازش کنی استخوانی در اوست.حضرت سعدی خودش در مقدمه کلیات میفرمایند که هیچ چیز کامل نیست.