گنجور

بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا

شنیدم که در خاکِ وَخش از مهان
یکی بود در کنجِ خلوت نهان
مجرّد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دستِ حاجت به خلق
سعادت گشاده دری سویِ او
در از دیگران بسته بر رویِ او
زبان‌آوری بی‌خرد سعی کرد
ز شوخی به بد گفتنِ نیک‌مرد
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجایِ سلیمان نشستن چو دیو
دمادم بشویند چون گربه روی
طمع‌کرده در صیدِ موشانِ کوی
ریاضت‌کِش از بهرِ نام و غرور
که طبلِ تهی را رَوَد بانگ دور
همی‌گفت و خلقی بر او انجمن
بر ایشان تفرّج‌کنان مرد و زن
شنیدم که بگریست دانایِ وخش
که یارب مر این بنده را توبه بخش
وگر راست گفت ای خداوندِ پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک
پسند آمد از عیب‌جویِ خودم
که معلومِ من کرد خویِ بدم
گر آنی که دشمنت گوید، مرنج
وگر نیستی، گو برو بادسنج
اگر ابلهی مشک را گَنده گفت
تو مجموع باش او پراکنده گفت
وگر می‌رود در پیاز این سخُن
چنین است گو گَنده‌مغزی مکُن
نگیرد خردمندِ روشن‌ضمیر
زبان‌بندِ دشمن ز هنگامه‌گیر
نه آیینِ عقل است و رای و خرد
که دانا فریبِ مُشَعبِد خورَد
پسِ کارِ خویش آنکه عاقل نِشَست
زبانِ بداندیش بر خود بِبَست
تو نیکو‌رَوِش باش تا بدسگال
نیابد به نقصِ تو گفتن مجال
چو دشوارت آمد ز دشمن سخُن
نگر تا چه عیبت گرفت آن مکُن
جز آن کس ندانم نکو‌گویِ من
که روشن کند بر من آهویِ من

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم که در خاکِ وَخش از مهان
یکی بود در کنجِ خلوت نهان
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از خاک وحش، یکی از بزرگان پنهان شده بود که من از وجود او باخبر شدم.
مجرّد به معنی نه عارف به دلق
که بیرون کند دستِ حاجت به خلق
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در حالت مجردی و بی‌نیازی قرار دارد، لزوماً نمی‌تواند به طور کامل به درک عمیق و معنوی دست یابد و از دنیا و نیازهای آن جدا شود. او نمی‌تواند دست خود را برای درخواست نیازها به سمت دیگران دراز کند. در واقع، معنای عمیق و حقیقی مجرد بودن، فراتر از صرفاً دوری از دنیا و مادیات است.
سعادت گشاده دری سویِ او
در از دیگران بسته بر رویِ او
هوش مصنوعی: سعادت به سوی او راهی باز کرده است، درِ دیگران بر روی او بسته است.
زبان‌آوری بی‌خرد سعی کرد
ز شوخی به بد گفتنِ نیک‌مرد
هوش مصنوعی: یک فرد نادان تلاش کرد تا با کنایه و شوخی به شخصیت خوب و نیک انسانی بد بگوید، اما در این کار موفق نشد.
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجایِ سلیمان نشستن چو دیو
هوش مصنوعی: بپرهیز از این فریب‌ها و نیرنگ‌ها که بی‌مانند است، زیرا نشستن به جای سلیمان، همچون دیو است.
دمادم بشویند چون گربه روی
طمع‌کرده در صیدِ موشانِ کوی
هوش مصنوعی: هر لحظه و به طور مداوم مانند گربه‌ای که منتظر شکار موش‌هاست، به شوق و طمع، در حال جستجو و تلاش برای رسیدن به خواسته‌هایش هستند.
ریاضت‌کِش از بهرِ نام و غرور
که طبلِ تهی را رَوَد بانگ دور
هوش مصنوعی: زحمت و سختی کشیدن برای کسب نام و شهرت مانند ضرب زدن به طبل توخالی است که فقط صدای دور و بی‌محتوا دارد.
همی‌گفت و خلقی بر او انجمن
بر ایشان تفرّج‌کنان مرد و زن
هوش مصنوعی: او در حال صحبت بود و جمعی از مردم دور او جمع شده بودند و مردان و زنان به تماشای او نشسته بودند.
شنیدم که بگریست دانایِ وخش
که یارب مر این بنده را توبه بخش
هوش مصنوعی: زمانی شنیدم که یک عالم و دانشمند از دل غم بارید و از خداوند درخواست کرد که به این بنده‌اش بخشش عطا کند.
وگر راست گفت ای خداوندِ پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک
هوش مصنوعی: اگر راست می‌گویی، ای پروردگار پاک، به من توبه‌ای عطا کن تا از نابودی و هلاکت دور بمانم.
پسند آمد از عیب‌جویِ خودم
که معلومِ من کرد خویِ بدم
هوش مصنوعی: برای خودم خوشایند بود که از عیب‌جوئی‌های خودم فهمیدم که چه اخلاق ناپسندی دارم.
گر آنی که دشمنت گوید، مرنج
وگر نیستی، گو برو بادسنج
هوش مصنوعی: اگر کسی که از تو بیزار است، به تو می‌گوید که ناراحت نشو، و اگر تو در حالتی نیستی که بتوانی این را بپذیری، بهتر است بروی و خود را از این موقعیت دور کنی.
اگر ابلهی مشک را گَنده گفت
تو مجموع باش او پراکنده گفت
هوش مصنوعی: اگر فردی نادان بگوید که مشک بوی بدی دارد، تو باید بدانی که او درک درستی ندارد و در عوض تو باید خودت جمع و جور باشی و نظر درست را در مورد مسئله داشته باشی.
وگر می‌رود در پیاز این سخُن
چنین است گو گَنده‌مغزی مکُن
هوش مصنوعی: اگر کسی در تفسیر این سخن به اشتباه برود و آن را نادرست بفهمد، به او بگو که در این مسئله دچار نادانی نشود.
نگیرد خردمندِ روشن‌ضمیر
زبان‌بندِ دشمن ز هنگامه‌گیر
هوش مصنوعی: خردمند روشن‌ضمیر در شرایط پرتنش و سخت، قدرت بیان و کلام دشمن را نادیده می‌گیرد و تحت تأثیر آن قرار نمی‌گیرد.
نه آیینِ عقل است و رای و خرد
که دانا فریبِ مُشَعبِد خورَد
هوش مصنوعی: عقل و خرد به ما نمی‌گوید که کسی که باهوش است، باید فریب دام‌های پیچیده را بخورد.
پسِ کارِ خویش آنکه عاقل نِشَست
زبانِ بداندیش بر خود بِبَست
هوش مصنوعی: پس از اتمام کار، آن کسی که عاقل است، زبان بدخواهان را بر خود خاموش می‌کند.
تو نیکو‌رَوِش باش تا بدسگال
نیابد به نقصِ تو گفتن مجال
هوش مصنوعی: خودت را به خوبی و نیکویی بساز تا دیگران نتوانند به عیب‌هایت ایراد بزنند.
چو دشوارت آمد ز دشمن سخُن
نگر تا چه عیبت گرفت آن مکُن
هوش مصنوعی: وقتی که از طرف دشمنان به تو سخنی دشوار و ناپسند گفته شد، توجه کن که آن چه عیبی را مطرح کردند و خودت آن را نپذیر.
جز آن کس ندانم نکو‌گویِ من
که روشن کند بر من آهویِ من
هوش مصنوعی: جز آن کسی که خوب سخن می‌گوید، کسی را نمی‌شناسم که بتواند آهویم را که به من آشنایی دارد، روشن کند.

خوانش ها

بخش ۲۴ - حکایت صبر مردان بر جفا به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۴ - حکایت صبر مردان بر جفا به خوانش عندلیب
بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1391/05/23 15:07
محسن کوچکی

نکته ای که در این حکایت قابل توجه است استدلال منطقی وتام سعدی و نگرش همه جانبه ی وی در واکنش به عیب جوی است
گر آنی که دشمنت گوید مرنج وگر نیستی گو برو باد سنج
چو دشوارت آمد ز دشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن

1391/11/30 00:01
سعید

بیت یکی مانده به آخر:
چو "دشوارت" آید... گویا درست باید باشد.

1395/09/22 10:11
الهام

براساس نسخه محمد علی فروغی در بیت نهم مصرع دوم واژه
بنده به جای شخص آمده
شنیدم که بگریست دانای و خش
که یا رب مر این بنده را توبه بخش

1396/06/11 13:09
۷

شنیدم که در خاک وخش از مهان
یکی بود در کنج خلوت نهان
وخش بر وزن پخش در اصل وخشو که رود جیحون یا آمودریا(وخشاب=وخش+آب) از همین واژه است و به معنی بالیدن و افزودن
وخش:نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان شهری پهناور است در کرانه آمودریا ،خوش آب و هوا.
بَدَخشان امروزی سرزمینی است شامل پاره‌ای از شمال خاوری افغانستان و جنوب خاوری تاجیکستان بدخشان در سروده‌های فارسی‌ به «لعل=لال» خود معروف بوده.
بیشتر ساکنان این منطقه را «تاجیکان» تشکیل داده و به زبان دری سخن میرانند.
در «بدخشان» تاجیکستان زبان‌های دیگری به نام زبان‌های «پامیری» از خانواده زبان‌های خراسانی هنوز زنده هستند، و مردم به آنها سخن میگویند.

عقل جزوی همچو برقست و درخش
در درخشی کی توان شد سوی وخش
مولوی
در نوشته های یونانی به جیجون یا آمودریا اوخسوس(اوکسوس) میگویند که دگرگون شده وخشاب است

1396/06/11 14:09
۷

اگر ابلهی مشک را گنده گفت
تو مجموع باش او پراگنده گفت
وگر می‌رود در پیاز این سخن
چنین است گو گنده مغزی مکن
گنده مغزی
گنده دماغی
گنده گویی
گنده پرانی
هرزه و یاوه بر زبان راندن و درشتی کردن

1397/09/17 12:12
بیگانه

بَه!... شاهکاری دیگر از استاد ملک سخن که هر آن چه آموخته، به لطف و عنایت استاد یگانه و حقیقی سخن است...! «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

1399/09/12 09:12
نونا

آهوی من به معنی عیب من
بادسنج کسی که خیال باطل می‌پروراند
و هنگامه‌گیر به معنی معرکه‌گیر