گنجور

بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم

گروهی برآنند از اهل سخن
که حاتم اصم بود، باور مکن
برآمد طنین مگس بامداد
که در چنبر عنکبوتی فتاد
همه ضعف و خاموشیش کید بود
مگس قند پنداشتش قید بود
نگه کرد شیخ از سر اعتبار
که ای پایبند طمع پای دار
نه هر جا شکر باشد و شهد و قند
که در گوشه‌ها دامیار است و بند
یکی گفت از آن حلقهٔ اهل رای
عجب دارم ای مرد راه خدای
مگس را تو چون فهم کردی خروش
که ما را به دشواری آمد به گوش؟
تو آگاه گشتی به بانگ مگس
نشاید اصم خواندنت زین سپس
تبسم کنان گفت ای تیز هوش
اصم به که گفتار باطل نیوش
کسانی که با ما به خلوت درند
مرا عیب پوش و ثنا گسترند
چو پوشیده دارند اخلاق دون
کند هستیم زیر، طبع زبون
فرا می‌نمایم که می‌نشنوم
مگر کز تکلف مبرا شوم
چو کالیو دانندم اهل نشست
بگویند نیک و بدم هر چه هست
اگر بد شنیدن نیاید خوشم
ز کردار بد دامن اندر کشم
به حبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و عیبت شنو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گروهی برآنند از اهل سخن
که حاتم اصم بود، باور مکن
هوش مصنوعی: برخی از اهل اعتبار معتقدند که حاتم، یعنی حاتم طائی، ناشنوا بوده است. اما به این نظر اعتماد نکنید.
برآمد طنین مگس بامداد
که در چنبر عنکبوتی فتاد
هوش مصنوعی: صدای مگسی در صبحگاه به گوش می‌رسد که در تلهٔ یک عنکبوت گرفتار شده است.
همه ضعف و خاموشیش کید بود
مگس قند پنداشتش قید بود
هوش مصنوعی: همه ناتوانی و سکوت او به خاطر فریب و نیرنگ بود، مگس که به او نگاه می‌کرد، فکر می‌کرد که این ناتوانی محدودیت است.
نگه کرد شیخ از سر اعتبار
که ای پایبند طمع پای دار
هوش مصنوعی: شیخ با نگاهی واقع‌بینانه به شخصی که دلبسته ی طمع و خواسته‌های دنیوی است، گفت: مراقب باش که گرفتار آرزوها نشوی و در مسیر درست قدم برداری.
نه هر جا شکر باشد و شهد و قند
که در گوشه‌ها دامیار است و بند
هوش مصنوعی: هر جایی که شیرینی و نعمت وجود دارد، دلیل نمی‌شود که آنجا امن و بی‌خطر باشد، بلکه ممکن است در خفا خطرهایی وجود داشته باشد.
یکی گفت از آن حلقهٔ اهل رای
عجب دارم ای مرد راه خدای
هوش مصنوعی: یکی از افراد از لحاظ نظر و اندیشه، از حلقه‌ای که متعلق به اهل فکر و رأی بود حیرت کرد و به مردی که در مسیر خداوند قرار داشت، اشاره کرد.
مگس را تو چون فهم کردی خروش
که ما را به دشواری آمد به گوش؟
هوش مصنوعی: چرا که می‌گویی مگس را فهمیده‌ای، در حالی که صدای ما به سختی به گوشت رسید؟
تو آگاه گشتی به بانگ مگس
نشاید اصم خواندنت زین سپس
هوش مصنوعی: تو با صدای مگس آشنا شدی و دیگر نیازی نیست که کسی تو را به ناشنوا بودن متهم کند.
تبسم کنان گفت ای تیز هوش
اصم به که گفتار باطل نیوش
هوش مصنوعی: با لبخندی گفت: ای کسی که باهوش و زیرکی، بهتر است که به سخنان بی‌محتوا گوش ندهی.
کسانی که با ما به خلوت درند
مرا عیب پوش و ثنا گسترند
هوش مصنوعی: افرادی که در تنهایی با ما هستند، عیب‌هایم را می‌پوشانند و همواره از من تعریف می‌کنند.
چو پوشیده دارند اخلاق دون
کند هستیم زیر، طبع زبون
هوش مصنوعی: وقتی که فضیلت‌ها را پنهان و زشت‌خویی‌ها را بروز دهند، ما نیز به زیر و سطح پایین خود سقوط می‌کنیم و رفتار زبونانه‌ای از خود بروز می‌دهیم.
فرا می‌نمایم که می‌نشنوم
مگر کز تکلف مبرا شوم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من باید به دیگران نشان دهم که شنونده خوبی هستم، تا از زحمت و تکلف دور شوم.
چو کالیو دانندم اهل نشست
بگویند نیک و بدم هر چه هست
هوش مصنوعی: وقتی من را بشناسند و در جمع قرار دهم، درباره خوبی‌ها و بدی‌های من هر چه و هر طور که هست، سخن خواهند گفت.
اگر بد شنیدن نیاید خوشم
ز کردار بد دامن اندر کشم
هوش مصنوعی: اگر حرف‌های ناخوشایند را نشنوم، از رفتار بد دیگران ناراحت نمی‌شوم و آن را کنار می‌گذارم.
به حبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و عیبت شنو
هوش مصنوعی: به دنبال ستایش دیگران نباش، زیرا مانند حاتم طایی که از عیوب دیگران بی‌خبر بود، خود را در افکار بازنگه‌دار.

خوانش ها

بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم به خوانش عندلیب
بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/04/22 20:06
اندیشه

شیخ عطار در تذکرة الأولیاء درباره چرایی نامگذاری حاتم به اصم(ناشنوا) چنین آورده است:
«...و کرم او را تا به حدی (بود) که روزی زنی به نزد او آمد و مساله ای پرسید. مگر بادی از او رها شد. حاتم گفت: آواز بلند تر کن که مرا گوش گران است.
تا پیرزن را خجالت نیاید. پیرزن آواز بلند کرد تا او آن مساله را جواب داد. بعد از آن تا آن پیرزن زنده بود قریب پانزده سال خویشتن کر ساخت تا کسی با آن پیرزن نگوید که او آنچنان است. چون پیرزن وفات کرد آنگاه سخن آهسته را جواب داد که پیش از آن هر که با او سخن گفتی، گفتی بلند ترگوی. بدین سبب اصمش نام نهادند.».

1392/04/23 01:06
امین کیخا

حاتم به دهشگری دانسته بوده است ولی اینکه همه نیکیها را در یک تن انجمن کنیم از ویژگیهای ماست گمانمندم که او نانیوشا بوده باشد از خانواده و تیره او هنوز در اهواز زندگی می کنند و مردم مهربانی هستند .رویهمرفته نانیوش بودن برای یک هرزه باد انهم برای پانزده سال !