اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بزرگی هنرمند آفاق بود
غلامش نکوهیده اخلاق بود
آدم بزرگی که هنرور و فرزانه دهر بود، غلامی داشت زشترفتار.
از این خفرگی موی کالیدهای
بدی، سرکه در روی مالیدهای
(غلامی بود) ناپسندروی و ژولیده موی و ترشروی و بداخلاق.
چو ثعبانش آلوده دندان به زهر
گرو برده از زشت رویان شهر
حرف زدن او مثل نیش افعی زهرناک بود و از همه زشترویان شهر، سبقت برده بود و پیش افتاده بود.
مدامش به روی آب چشم سبل
دویدی ز بوی پیاز بغل
هوش مصنوعی: مدام بر روی آب چشم سبل، بوی پیاز را از گوشهای احساس میکند.
گره وقت پختن بر ابرو زدی
چو پختند با خواجه زانو زدی
هنگام پختن غذا ترشروی بود (و از غذا ناخرسند) و وقتی که غذا آماده میشد با آنمرد هنرور مینشست (و با او غذا میخورد)
دمادم به نان خوردنش هم نشست
و گر مردی آبش ندادی به دست
همیشه هنگام غذا خوردن با او بود و اگر خواجه از تشنگی میمرد آب به دستش نمیداد.
نه گفت اندر او کار کردی نه چوب
شب و روز از او خانه در کند و کوب
(دیگران هرکاری کردند تغییر نمیکرد) و نصیحت و تنبیه هیچکدام بر او اثر نمیگذاشت و آن خانه شبانهروز از او در آشوب بود.
گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی
دیگران را اذیت میکرد و در راه آنها تیغ و خار میانداخت و یا مرغان خانگی را در چاه آب میانداخت (و از این قبیل کارها)
ز سیماش وحشت فراز آمدی
نرفتی به کاری که باز آمدی
دیگران از دیدنش وحشت میکردند و اگر برای انجام کاری فرستاده میشد میرفت و برنمیگشت (انجام نمیداد)
کسی گفت از این بندهٔ بد خصال
چه خواهی؟ ادب ، یا هنر، یا جمال؟
شخصی به آن خواجه گفت از این غلام بدسیرت چه انتظار داری؟ ادبش را یا هنرش را یا زیبایی و خوبیاش را؟
نیرزد وجودی بدین ناخوشی
که جورش پسندی و بارش کشی
آدمی که وجودش برای تو مایه زحمت و ناخوشی است نمیارزد که دردسرهایش را متحمل میشوی.
منت بندهٔ خوب و نیکو سیر
به دست آرم، این را به نخاس بر
من برای تو غلام و بنده خوب و خوشرفتار پیدا میکنم این را به بازار غلامان ببر و بفروش.
و گر یک پشیز آورد سر مپیچ
گران است اگر راست خواهی به هیچ
اگر پول ناچیزی هم برای او دادند بپذیر و بفروشش که اگر راستش را بخواهی حتی مُفت، گران است.
شنید این سخن مرد نیکو نهاد
بخندید کای یار فرخ نژاد
آن مرد نیکونهاد در پاسخ خندید و گفت ای دوست خوشذات و نیکونسَب.
بد است این پسر طبع و خویش ولیک
مرا زاو طبیعت شود خوی نیک
خوی و رفتار این غلام بد و ناپسند است (اما برای من مزیتی دارد) که خوی و رفتار مرا پسندیده و نیکو میگرداند.
چو زاو کرده باشم تحمل بسی
توانم جفا بردن از هر کسی
چونکه رفتارهای بد او را تحمل میکنم در نتیجه میتوانم بر خوی بد و بدیهای دیگران نیز صبور باشم.
تحمل چو زهرت نماید نخست
ولی شهد گردد چو در طبع رست
صبر و تحمل کردن، کار سختی است و اول مانند زهر تلخ است اما همینکه آموختی و در سرشت تو جای گرفت، چون شهد و عسل شیرین است (و مزایای بسیار دارد)
حاشیه ها
بدست این پسر طبع و خویش ولیک
مرا زو طبیعت شود خوی نیک
بد است این پسر طبع و خویش ولیک مرا زو طبیعت شود خوی نیک پسر به معنی زاده و فرزند
مدامش به روی آب چشم سبل
دویدی ز بوی پیاز بغل
معادل امروی سبل: تراخم فرانسوی که درفارسی توته گفته میشد.
تورم،سرخ گشتن و چرکین شدن چشم
از بوی گند بغل و چشمان سرخ و چرکینش همیشه به رویش آب روان بود.
شادی و فرح بخشد دل را که دژم باشد
تیزی نظر بخشد گر چشم سبل دارد
هر سرمه و هر دارو کز خاک درت نبود
در دیده دل آرد درد و سبلی دیگر
حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری
ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده
مولوی
................................................
زلف تو تن را نوشت سورهٔ نون بر ورق
قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل
چشم مرا از لبت نیست گزیری که هست
لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل
ذکر بیفکر علم بیعملست
دل بیعشق چشم پر سبلست
اوحدی
سلام بر چنین غلام
خفرق درست است نه خفرگ
رجوع شود به دهخدا
1402/03/23 14:05
احمد رحمتبر
درباره ارتباط این حکایت سعدی و نظریه روانشناختی سایه، صحبتهای دکتر بهروز اتونی، در شبکه استانی فارس، را در صحفه ایشان در آپارات ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی
1402/03/24 21:05
Ehsan Kazemi
سلام درود بر آقای رحمت بر ،اتفاقا این کلیپ رو دیروز ۲خرداد۱۴۰۲دیدم ،واومدم تو این سایت شعر کامل ومعنی شو ببینم ..اتفاقا دنبال اسم مهمان برنامه بودم که دیدم شما توضیحاتی گذاشتین..دستخوش