گنجور

بخش ۹ - حکایت

شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق بر فراشت
یکی هاتف انداخت در گوش پیر
که ‌«بی‌حاصلی‌، رو سر خویش گیر
بر این در دعای تو مقبول نیست
به خواری برو یا به زاری بایست‌»
شب دیگر از ذکر و طاعت نخفت
مریدی ز حالش خبر یافت، گفت
چو دیدی کز آن روی بسته‌ست در
به بی‌حاصلی سعی چندین مبر
به دیباچه بر اشک یاقوت‌فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام
به نومیدی آنگه بگردیدمی
از این ره، که راهی دگر دیدمی
مپندار گر وی عنان بر شکست
که من باز دارم ز فتراک دست
چو خواهنده محروم گشت از دری
چه غم گر شناسد در دیگری؟
شنیدم که راهم در این کوی نیست
ولی هیچ راه دگر روی نیست
در این بود سر بر زمین فدا
که گفتند در گوش جانش ندا
قبول است اگر چه هنر نیستش
که جز ما پناهی دگر نیستش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق بر فراشت
هوش مصنوعی: یکی از شب‌های گذشته، پیری را دیدم که در دل شب از خدا خواسته‌هایش را با دست بلند کرده بود.
یکی هاتف انداخت در گوش پیر
که ‌«بی‌حاصلی‌، رو سر خویش گیر
هوش مصنوعی: یک پیامبر به پیر گفت که بیکار بودن و بی‌فایده زندگی کردن را رها کند و به خود و مسئولیت‌هایش اهمیت بدهد.
بر این در دعای تو مقبول نیست
به خواری برو یا به زاری بایست‌»
هوش مصنوعی: از این در دعای تو پذیرفته نمی‌شود، یا با خشومت برو یا با زاری بایست.
شب دیگر از ذکر و طاعت نخفت
مریدی ز حالش خبر یافت، گفت
هوش مصنوعی: در شب دیگری، یکی از مریدان که مشغول ذکر و عبادت بود، نتوانست بخوابد و حال او را خبر کردند. او گفت:
چو دیدی کز آن روی بسته‌ست در
به بی‌حاصلی سعی چندین مبر
هوش مصنوعی: وقتی دیدی که تلاش تو به نتیجه نرسیده و در بسته است، دیگر سعی نکن.
به دیباچه بر اشک یاقوت‌فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام
هوش مصنوعی: در آغاز، بر اثر اشک‌های همچون یاقوت، افسوس بخورید و گفت: ای خدمتکار.
به نومیدی آنگه بگردیدمی
از این ره، که راهی دگر دیدمی
هوش مصنوعی: در زمانی که ناامید شدم، از این مسیر دور شدم، زیرا راه دیگری را در پیش دیدم.
مپندار گر وی عنان بر شکست
که من باز دارم ز فتراک دست
هوش مصنوعی: نباید خیال کنی که او بر عهده‌اش کنترل ندارد، چون من از دامش رها شده‌ام.
چو خواهنده محروم گشت از دری
چه غم گر شناسد در دیگری؟
هوش مصنوعی: اگر کسی از دستیابی به خواسته‌اش محروم شود، دردی ندارد؛ زیرا ممکن است در را از سمتی دیگر بشناسد و به فرصتی جدید دست یابد.
شنیدم که راهم در این کوی نیست
ولی هیچ راه دگر روی نیست
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که در این مسیر هیچ راهی برای من وجود ندارد، اما هیچ راه دیگری هم پیش‌روی من نیست.
در این بود سر بر زمین فدا
که گفتند در گوش جانش ندا
هوش مصنوعی: سرش را به خاک نهاد و فدای آن کرد که در گوش جانش ندایی به گوش رسید.
قبول است اگر چه هنر نیستش
که جز ما پناهی دگر نیستش
هوش مصنوعی: می‌پذیرم که اگرچه این کار هنری نیست، اما حقیقت این است که هیچ پناه دیگری جز ما وجود ندارد.

خوانش ها

بخش ۹ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۹ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۹ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
بخش ۹ - حکایت به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1397/12/03 10:03
حسین

کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است او شرمسار

1403/02/07 10:05
رضا از کرمان

سلام 

  مضمون این حکایت من را یاد لطیفه ای انداخت یکی از دوستش پرسید اگر وسط اقیانوس تک وتنها بودی کوسه بهت حمله کرد چکار میکنی؟ گفت :از درخت میرم بالا  اولی گفت : وسط اقیانوس درخت  کجا بوده   گفت: دیگه چاره ای ندارم . در این حکایت زیبا سعدی به این نکته اشاره داره که اولا ما ملجا و پناهی جز در گاه حق نداریم وبه هیچ عنوان در این مقام جای نومیدی نیست .

 هله نومید نباشی که ترا یار براند

 وگر امروز براند نه که فردات بخواند

واگر بر توببندند همه ره ها و گذر ها 

ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند 

  شاد باشید