بخش ۸ - حکایت صبر و ثبات روندگان
چنین نقل دارم ز مردان راه
فقیران منعم، گدایان شاه
که پیری به دریوزه شد بامداد
در مسجدی دید و آواز داد
یکی گفتش این خانهٔ خلق نیست
که چیزی دهندت، بهشوخی مایست
بدو گفت کاین خانه کیست پس؟
که بخشایشش نیست بر حال کس؟
بگفتا خموش، این چه لفظ خطاست
خداوند خانه خداوند ماست
نگه کرد و قندیل و محراب دید
به سوز از جگر نعرهای بر کشید
که حیف است از اینجا فراتر شدن
دریغ است محروم از این در شدن
نرفتم به محرومی از هیچ کوی
چرا از در حق شوم زردروی؟
هم اینجا کنم دست خواهش دراز
که دانم نگردم تهیدست باز
شنیدم که سالی مجاور نشست
چو فریادخواهان برآورده دست
شبی پای عمرش فرو شد به گل
تپیدن گرفت از ضعیفیش دل
سحر برد شخصی چراغش به سر
رمق دید از او چون چراغ سحر
همیگفت غلغلکنان از فرح
و من دق باب الکریم انفتح
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیدهام کیمیاگر ملول
چه زرها به خاک سیه در کنند
که باشد که روزی مسی زر کنند
زر از بهر چیزی خریدن نکوست
نخواهی خریدن به از یاد دوست
گر از دلبری دل به تنگ آیدت
دگر غمگساری به چنگ آیدت
مبر تلخ عیشی ز روی ترش
به آب دگر آتشش باز کش
ولی گر به خوبی ندارد نظیر
به اندک دل آزار ترکش مگیر
توان از کسی دل بپرداختن
که دانی که بی او توان ساختن
بخش ۷ - حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن: یکی تشنه میگفت و جان میسپردبخش ۹ - حکایت: شنیدم که پیری شبی زنده داشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین نقل دارم ز مردان راه
فقیران منعم، گدایان شاه
هوش مصنوعی: من داستانی دارم از مردانی که در زندگی خود راه فقیران را پیمودهاند و ثروت و نعمت را در چهره گدایان پادشاه مشاهده کردهاند.
که پیری به دریوزه شد بامداد
در مسجدی دید و آواز داد
هوش مصنوعی: در صبح، یک پیرمرد در حالی که به درویشی نیازمند شده بود، به مسجد رفت و صدای خود را بالا برد.
یکی گفتش این خانهٔ خلق نیست
که چیزی دهندت، بهشوخی مایست
هوش مصنوعی: یکی به او گفت که اینجا خانهای برای مردم نیست که چیزی به تو بدهند، پس بهتر است جدی نگیری و با شوخی با این موضوع برخورد کنی.
بدو گفت کاین خانه کیست پس؟
که بخشایشش نیست بر حال کس؟
هوش مصنوعی: او گفت: این خانه برای کیست؟ چون بخشایش و رحمتی در این وضعیت برای هیچکس وجود ندارد؟
بگفتا خموش، این چه لفظ خطاست
خداوند خانه خداوند ماست
هوش مصنوعی: گفت ساکت باش، این چه کلام نادرستی است؟ خداوند صاحب این خانه، خود خداوند است.
نگه کرد و قندیل و محراب دید
به سوز از جگر نعرهای بر کشید
هوش مصنوعی: او به درون نگاه کرد و چراغی روشن و جا نماز را دید، از عمق دلش نالهای دلخراش برآورد.
که حیف است از اینجا فراتر شدن
دریغ است محروم از این در شدن
هوش مصنوعی: این جا را ترک کردن بسیار ناراحتکننده است و از ورود به این مکان ارزشمند محروم شدن جای تأسف دارد.
نرفتم به محرومی از هیچ کوی
چرا از در حق شوم زردروی؟
هوش مصنوعی: من به هیچ مکان محرومی نرفتهام، پس چرا باید از در راستین با چهرهای زرد و نابود شده بیرون بیایم؟
هم اینجا کنم دست خواهش دراز
که دانم نگردم تهیدست باز
هوش مصنوعی: من همینجا دست به سوی خواستههایم دراز میکنم، زیرا میدانم که اگر تنها بمانم، چیزی برای من نخواهد ماند.
شنیدم که سالی مجاور نشست
چو فریادخواهان برآورده دست
هوش مصنوعی: شنیدم که در سالی، عدهای به زیارت آمده بودند و مانند کسانی که در حال درخواست کمک هستند، دستانشان را بالا برده بودند.
شبی پای عمرش فرو شد به گل
تپیدن گرفت از ضعیفیش دل
هوش مصنوعی: در شبی، زندگیاش در گل و لای فرو رفت و به خاطر ناتوانیاش، دلش به تپش افتاد.
سحر برد شخصی چراغش به سر
رمق دید از او چون چراغ سحر
هوش مصنوعی: یک فرد در سحرگاه، چراغ خود را به دست گرفت و در مسیر حرکت کرد. او در حالی که از نیروی خود کاسته شده بود، ناگهان درخشش و روشنی را از دور مشاهده کرد که او را به یاد درخشندگی چراغ سحر انداخت.
همیگفت غلغلکنان از فرح
و من دق باب الکریم انفتح
هوش مصنوعی: او به شکلی شاد و با صدایی دلنشین سخن میگفت و من از شدت خوشحالی دلم از شوق به تپش آمده بود.
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیدهام کیمیاگر ملول
هوش مصنوعی: در جستجوی خواستهات باید صبور و با حوصله باشی، چرا که تاکنون نشنیدهام که جادوگر یا کیمیاگری ناامید شود.
چه زرها به خاک سیه در کنند
که باشد که روزی مسی زر کنند
هوش مصنوعی: برخی از طلاها به خاک سیاه میریزدند که شاید روزی مس تبدیل به طلا شود.
زر از بهر چیزی خریدن نکوست
نخواهی خریدن به از یاد دوست
هوش مصنوعی: خریدن طلا برای یک هدف خوب است، اما فراموش کردن یاد دوست از این همه ارزشمندتر است.
گر از دلبری دل به تنگ آیدت
دگر غمگساری به چنگ آیدت
هوش مصنوعی: اگر از عشق و دلبر تو دلگیر شوی، دیگر کسی نیست که به تو تسلی دهد و غمهایت را کاهش دهد.
مبر تلخ عیشی ز روی ترش
به آب دگر آتشش باز کش
هوش مصنوعی: اگر از زندگی لذتی نمیبری و به خاطر حال بد کسی افسرده هستی، بهتر است از آن وضعیت دور شوی و به دنبال شادی و خوشیهای تازه بگردی.
ولی گر به خوبی ندارد نظیر
به اندک دل آزار ترکش مگیر
هوش مصنوعی: اگر کسی خوبی ندیده و فقط اندکی آزارش را حس کرده، به او آسیب نرسان.
توان از کسی دل بپرداختن
که دانی که بی او توان ساختن
هوش مصنوعی: توان از کسی دل بریدن کار آسانی نیست، به ویژه وقتی میدانی که بدون او نمیتوانی زندگی را ادامه بدهی.
خوانش ها
حکایت صبر و ثبات روندگان به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۸ - حکایت صبر و ثبات روندگان به خوانش عندلیب
بخش ۸ - حکایت صبر و ثبات روندگان به خوانش فاطمه زندی
بخش ۸ - حکایت صبر و ثبات روندگان به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
1390/01/17 14:04
بهرام
این شعر واقعا زیباست .....
1394/06/11 23:09
حقیقت دوست
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی ...... درود بر حافظ و سعدی و عارفان شاعر
1401/09/16 14:12
Kia Azimi
بیت 16 چه خواهی خریدن به از ناز دوست هست
1401/10/08 12:01
سفید
توان از کسی دل بپرداختن
که دانی که بی او توان ساختن...