گنجور

بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق

یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر قند داشت
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب
تعالی الله از حسن تا غایتی
که پنداری از رحمت است آیتی
همی رفتی و دیده‌ها در پیش
دل دوستان کرده جان برخیش
نظر کردی این دوست در وی نهفت
نگه کرد باری به تندی و گفت
که ای خیره سر چند پویی پیم
ندانی که من مرغ دامت نیم؟
گرت بار دیگر ببینم به تیغ
چو دشمن ببرم سرت بی‌دریغ
کسی گفتش اکنون سر خویش گیر
از این سهل‌تر مطلبی پیش گیر
نپندارم این کام حاصل کنی
مبادا که جان در سر دل کنی
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد از درون ناله‌ای برکشید
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلطاندم لاشه در خون و خاک
مگر پیش دشمن بگویند و دوست
که این کشتهٔ دست و شمشیر اوست
نمی‌بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو آبرویم بریز
مرا توبه فرمایی ای خودپرست
تو را توبه زین گفت اولی‌ترست
ببخشای بر من که هرچ او کند
و گر قصد خون است نیکو کند
بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش
اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست
مده تا توانی در این جنگ پشت
که زنده‌ست سعدی که عشقش بکشت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر قند داشت
هوش مصنوعی: در سمرقند شاهدی وجود داشت که زیبایی‌اش به قدری بود که می‌توانستی او را به جای خود سمرقند تصور کنی.
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب
هوش مصنوعی: زیبایی او به قدری دلربا و خیره‌کننده است که همچون تابش آفتاب، انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این خوشی و بازیگوشی او باعث شده است که اصول و بنیان تقوا و پرهیزکاری در هم بریزد.
تعالی الله از حسن تا غایتی
که پنداری از رحمت است آیتی
هوش مصنوعی: خداوند در اوج زیبایی قرار دارد، تا جایی که رحمت او را می‌توان نشانه‌ای از این زیبایی دانست.
همی رفتی و دیده‌ها در پیش
دل دوستان کرده جان برخیش
هوش مصنوعی: تو در حال رفتن بودی و گذشته از خود، دل دوستان را به تماشا گذاشته‌ای و جان را به خاطر آن‌ها به خطر می‌اندازی.
نظر کردی این دوست در وی نهفت
نگه کرد باری به تندی و گفت
هوش مصنوعی: دوست به من نگاهی انداخت و به تندی گفت.
که ای خیره سر چند پویی پیم
ندانی که من مرغ دامت نیم؟
هوش مصنوعی: ای کسی که به خیالت می‌گویی می‌توانی همیشه در پی چیزی بروی، آیا نمی‌دانی که من خود آن چیزی هستم که تو به دنبال‌اش هستی و به دام تو افتاده‌ام؟
گرت بار دیگر ببینم به تیغ
چو دشمن ببرم سرت بی‌دریغ
هوش مصنوعی: اگر دوباره تو را ببینم، مثل یک دشمن، بی‌رحمانه سر تو را از تن جدا می‌کنم.
کسی گفتش اکنون سر خویش گیر
از این سهل‌تر مطلبی پیش گیر
هوش مصنوعی: کسی به او گفت: حالا خودت را جمع و جور کن و از این موضوع ساده‌تر به کارهای مهم‌تری بپرداز.
نپندارم این کام حاصل کنی
مبادا که جان در سر دل کنی
هوش مصنوعی: تو گمان نکن که به این آسانی به آنچه می‌خواهی خواهی رسید؛ مبادا که جانت را به خطر بیندازی.
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد از درون ناله‌ای برکشید
هوش مصنوعی: وقتی مفتونِ صادق از انتقاد و ملامت‌های دیگران آگاهی یافت، از دلش صدایی دردناک بلند شد.
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلطاندم لاشه در خون و خاک
هوش مصنوعی: بگذار تا زخم تیزی که به من وارد شده، مرا به زمین بیفکند و در خون و خاک غرق کند.
مگر پیش دشمن بگویند و دوست
که این کشتهٔ دست و شمشیر اوست
هوش مصنوعی: شاید این طور گفته شود که این فرد کشته شده به واسطهٔ دشمن و شمشیر اوست.
نمی‌بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو آبرویم بریز
هوش مصنوعی: من از خاک کوی تو نمی‌توانم فرار کنم، نداشته‌های خود را به ظلم و ستم فدای آبرویم نمی‌کنم.
مرا توبه فرمایی ای خودپرست
تو را توبه زین گفت اولی‌ترست
هوش مصنوعی: تو که به خودت بسیار توجه داری، بهتر است که خودت را از این گفتار بازگردانی و به فکر توبه بهتری باشی.
ببخشای بر من که هرچ او کند
و گر قصد خون است نیکو کند
هوش مصنوعی: از من بگذر که هر چه او انجام دهد، حتی اگر بخواهد به خونی دست بزند، باز هم کارش خوب است.
بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش
هوش مصنوعی: هر شب با آتش عشقش می‌سوزم و صبح روز بعد به لطف بوی خوش او زنده می‌شوم.
اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست
هوش مصنوعی: اگر امروز به محله‌ی محبوبم بروم، همچون روز قیامت برای او خیمه‌ای برپا می‌کنم.
مده تا توانی در این جنگ پشت
که زنده‌ست سعدی که عشقش بکشت
هوش مصنوعی: هرگز در این نبرد عقب‌نشینی نکن، چرا که سعدی زنده است و عشق او او را به کشتن کشاند.

خوانش ها

حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق به خوانش فاطمه زندی
بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق به خوانش عندلیب
بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/05/01 04:08
امین کیخا

بجای مطلب می شود سخن را به کار برد

1393/02/01 08:05
احسان

سلام
بجای "بر خیش" با ید نوشته شود برخیش، برخی بمعنی فدائی میباشد.

1395/07/20 17:10
۷

بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش
اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست
پیشکش کسانی که هر جا دیندند واژه[دوست] بکار رفته هپروت بافی میکنند.
دوست=شاهد سمرقندی
یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی بجای سمر قند داشت

1396/01/16 17:04
اردشیر

جناب سون، بسیار زیبا فرمودید و گویی سخن از زبان و دل ما می گویی.
احسان عزیز به طنز عرض میکنم : همانگونه که بین "با" و "ید" شما در نوشتن "باید" فاصله افتاده است بین "بر" و "خیش" هم در زمان تایپ فاصله ای سهو افتاده است، وگرنه نویسندگان و غالب خوانندگان سعدی گمان میبرم که معنای "برخی" را بدانند.

1399/12/04 16:03
عباس خسروی

درودتان باد.به گمانم برخیش بااملای صحیح برخویش باشد که ازبربعلاوه ی خوی بروزن می به معنای عرق باشدبعلاوه ی شین انتهای آن که ضمیراست.

1399/12/04 22:03
nabavar

گرامی احسان
همی رفتی و دیده‌ها در پیش
دل دوستان کرده جان برخیش
درست گفتی
امروزه ” برخیش “ را ”برخی اش“ می نویسند به مانای فدایی اش
از فحوای بیت نیز چنین برداشت می شود

1401/11/07 09:02
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

ممنونم

سوال من را جواب دادید.

1400/01/10 00:04
رامین کبیری

ظاهرا دوستانیکه خوانش صوتی شون در این تارنما گذارده میشه راهنمایی نمیشن ازطرف گردانندگان.
.
.
بیت دوتا مانده ب اخر:
قافیه "خوشش" نوشته میشه ولی به فتح اول "خشش" خوانده میشه تا با قافیه مصرع قبلش تراز شه ازنظر اوایی

1402/06/31 14:08
رضا صدر

 

با شما موافقم و متاسفانه این اشتباهیست رایج در خواندن اشعار. در واقع برخلاف آنچه امروز می‌گیم، این تغییر صدای واو معدوله  برای مراعات قافیه نیست بلکه اصلاً صدای درست این واو بوده در اون زمان. زبان شناسان به ما میگن که در واقع تلفظ صحیح واو معدوله در حول و حوش قرون سعدی همیشه به همین شکل بوده، شاید صدایی بین فتحه و ضمه که هنوز هم در بعضی گویش‌های محلی به کار میره یا مثلاً در زبان کردی. پس به طور مثال تلفظ درست کلماتی مثل خوش، خورشید، و خور، لااقل به گویش آن دوران، میشه شبیه: «خُوَش»، «خُوَرشید»، و «خُوَر»، که صدای واو معدوله پس از خ ترکیب سه صداست (اُوَ) که به سرعت ادا میشه و در نتیجه شبیه صدای فتحه «اَ». به این ترتیب در اشعار اون دوره هر وقت این صدا قسمتی از قافیه بوده همیشه هم قافیه شده با کلمه‌ای که در اون نقطه فتحه دارند، درست مثل این شعر، و باید شبیه فتحه خونده بشه. حالا سوال اینه که آیا بهتره همیشه این صدا رو به همون شکل اصلی بخونیم یا لااقل شبیه فتحه، حتی وقتی در وسط مصرع هستند و نه جزئی از قافیه؟ یا اینکه با تلفظ امروزشون بخونیم؟ من به شخصه در این مورد نظری ندارم و می‌گذارم به عهده سلیقه‌ی خواننده. هستند کسانی که تلفظ اصلی رو در همه موارد به کار می‌برند، با فرض اینکه تلفظ اصلی با تلفظ امروز متفاوت بوده و اون تلفظ رو بدونیم (به نظر من بعضی‌ها هم ار سر تظاهر چنین می‌کنند). مثلاً می (=شراب) رو با فتح میم تلفظ می‌کنند.

توضیحات بیشتر در مورد تلفظ واو معدوله در صفحه ویکی پدیا:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

 

1400/01/10 00:04
رامین کبیری

لابد در مصرع دوم بیت اول باید ثمر بجای سمر باشه تا معنی دار بشه. یعنی بجای میوه ،قند میداد. میوه که خیلی شیرین باشه میگن شیرینه مثل قند.

1402/06/18 02:09
رضا صدر

تعبیر جالبی پیشنهاد کردید. با تعبیر شما معنی سازگار می‌شه ولی زیبایی کم میشه چون دو ترکیب اگر هم املا باشند (یعنی کلمه سمرقند و ترکیب دو کلمه سمر و قند)  اون وقت صنعت ایهام رو برآورده می‌کنند، از طرف دیگه من برای «سمر»  هنوز معنیی پیدا نکرده‌ام که به این مصرع بخوره (سمر= افسانه، داستان، مشهور ...،)