گنجور

بخش ۱۷ - حکایت

قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا نا خدا ترس بود
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
تو لنگی به چوب آمدی من به پای
تو را کشتی آورد و ما را خدای
چرا اهل معنی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی؟

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
هوش مصنوعی: من و یک پیرمرد از سرزمینی دور به سمت مغرب سفر کردیم و در آنجا به آبی برخوردیم.
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
هوش مصنوعی: من یک درم (پولی) داشتم که آن را برداشتند و در کشتی گذاشتند و درویش را تنها گذاشتند.
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا نا خدا ترس بود
هوش مصنوعی: کشتی را سیاه‌پوشان به سرعت راندند، مانند دود که در فضا پخش می‌شود؛ زیرا ناخدا از ترس به خود توانایی لازم را نداشت و نمی‌توانست بهتر عمل کند.
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
هوش مصنوعی: احساسات من از محبت و مراقبت معشوق چنان در من به جوش آمده که اشک‌هایم ریخته شده است، ولی او به جای همدردی، با صدای بلند خندید و گفت.
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
هوش مصنوعی: نگران من نباش، ای فرد دانا، فقط کسی که می‌تواند کشتی مرا به سلامتی به مقصد برساند، من را آرام خواهد کرد.
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
هوش مصنوعی: سجاده را بر روی آب گذاشته‌اند و من فکر کردم ممکن است در خواب باشم.
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
هوش مصنوعی: در شب بی‌خوابیم، چشمانش مرا بیدار نگه داشت و صبح زود به من نگاهی کرد و سخن گفت.
تو لنگی به چوب آمدی من به پای
تو را کشتی آورد و ما را خدای
هوش مصنوعی: تو با چوب لنگ می‌زنی و من هم به دنبال تو هستم، در این حال کشتی ما به دریا رسید و در این مسیر، خداوند ما را هدایت کرد.
چرا اهل معنی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
هوش مصنوعی: چرا افرادی که به حقیقت و معنای عمیق زندگی توجه دارند، به این موضوع فکر نمی‌کنند که انسان‌های کامل و والا (ابدال) در شرایط دشوار و خطرناک، مانند آب و آتش، حاضر می‌شوند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن نگرانی یک مادر برای فرزندش اشاره دارد. مادر نگران است و می‌خواهد از فرزند خود که هنوز تجربه‌ای از خطرات ندارد، محافظت کند. او مانند مادری است که در برابر آتش، فرزند کوچک‌اش را زیر نظر دارد تا مبادا به این خطر نزدیک شود و آسیبی ببیند. این بیانگر عشق و توجه عمیق مادر به فرزندش و نیاز به حفاظت از اوست.
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
هوش مصنوعی: افرادی که در حالت وجد و شگفتی قرار دارند، در تمام ساعات شب و روز هنوز به حقایق پایبند هستند.
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که خداوند از تاب آتش ابراهیم (خلیل) محافظت می‌کند، همان‌گونه که تابوت موسی را از غرق شدن در نیل حفظ فرمود. در واقع، این جمله به قدرت و رحمت خداوند در نگهداری و حمایت از بندگانش اشاره می‌کند.
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
هوش مصنوعی: مثل یک کودک که به راحتی بر روی آب شناور می‌شود و از عمیق بودن دجله نمی‌ترسد، بی‌دردسر و با اعتماد به نفس پیش می‌رود.
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی؟
هوش مصنوعی: وقتی بر روی دریا قدم می‌گذاری، آیا مثل مردان بی‌پروا و شجاع هستی که روی خاک سفت و محکم راه می‌روند؟

خوانش ها

بخش ۱۷ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۷ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۱۷ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۷ - حکایت به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1387/05/29 03:07
ملیحه

این یکی از نغز ترین اشعار سعدی است که نشان می دهد او نیز اهل عرفان است و از تبار مولانا!

1392/04/27 16:06
امین کیخا

سعدی واقعا سفر کرده است و انچه نوشته حکایت هایی است از مردی رهازموده برای نمونه ببینید که بعد از مغرب و یا مراکش واقعا اقیانوس است !

1392/04/27 16:06
امین کیخا

بیت 5 ان پیر فارابی ، سعدی را پر خرد نام داده است و سعدی میخواسته بگوید که انمرد فراخردی به کیهان مینگریسته است و با بیخردی ناهمگون است . خردستیز هم معنی فراخردی میدهد و ان اندک گرفتن خرد است زیرا انکس که خرد باخته است خود نداند که بی خرد است ، ولی فراخردمند حکمت داند اما بر آب میرود.

1397/07/12 15:10
عبدالعزیز میرخزیمه

با سلام بر همه اهالی شعر و عرفان ، باری بیت هشتم این مثنوی را بشکل ذیل نیز من شنیده ام که وقتی جناب سعدی به مقصد میرسد می بیند که پیر فاریابی قبل از سعدی در ساحل مقصد ایستاده است فلذا سعدی با تعجب در پیر مینگرد بهمین دلیل پیر به سعدی میگوید :
عجب داری ای یار فرخنده رای /
تو را کشتی آورد و ما را خدای

1399/07/08 07:10
محمدرضا

راست است سعدی در دوران اوج عرفان میزیسته ولی شاید بدلیل جهانگردیهایش شاعری واقعگرا بوده و به ورطه توهم نیفتاده...چنانچه در همین شعر تردید خود را بیان میکند
بگسترد سجاده بر روی آب...خیال است پنداشتم یا به خواب