گنجور

بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب

میان دو عم زاده وصلت فتاد
دو خورشید سیمای مهتر نژاد
یکی را به غایت خوش افتاده بود
دگر نافر و سرکش افتاده بود
یکی خلق و لطف پریوار داشت
یکی روی در روی دیوار داشت
یکی خویشتن را بیاراستی
دگر مرگ خویش از خدا خواستی
پسر را نشاندند پیران ده
که مهرت بر او نیست مهرش بده
بخندید و گفتا به صد گوسفند
تغابن نباشد رهایی ز بند
به ناخن پری چهره می‌کند پوست
که هرگز بدین کی شکیبم ز دوست؟
نه صد گوسفندم که سیصد هزار
نباید به نادیدن روی یار
تو را هر چه مشغول دارد ز دوست
اگر راست خواهی دلارامت اوست
یکی پیش شوریده حالی نبشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشت؟
بگفتا مپرس از من این ماجرا
پسندیدم آنچ او پسندد مرا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب به خوانش عندلیب
بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1394/05/27 23:07
نوید

سلام فک کنم تو اخرین بیت ماجرا اشتباه نوشته شده

1397/09/01 03:12
Masih

داستان درسه و منظور اینه که هر چه را که با اون دوست قبولم کنه من قبول دارم. چه بهشت چه جهنم

1401/11/09 12:02
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

چقدر دردناک که یکی را اینقدر دوست بداری و اون همون قدر از تو بیزار باشد!

خدا نصیب هیچ کسی نکند. آمین

1402/04/22 23:06
سیدمحمدنواب صفوی

بله سخت هست واقعا. ولی بعضی ها دیدم نظرشون این هست که دوست داشتن دلیلی نداره که دوطرفه باشه

1402/06/07 09:09
م شریعتی

دوستان لطف می‌کنند ماجرای این شعر رو توضیح بدن، معنی این چند بیت رو متوجه نشدم:

بخندید و گفتا به صد گوسفند

تغابن نباشد رهایی ز بند

به ناخن پری چهره می‌کند پوست

که هرگز بدین کی شکیبم ز دوست؟

نه صد گوسفندم که سیصد هزار

نباید به نادیدن روی یار

 

1402/06/07 10:09
علی میراحمدی

پسر عمو و دختر عمویی ازدواج کردند که پسر بداخلاق و ترشرو و سرکش بود و گویا میلی به زندگانی نداشت و دختر خوش خوی و زیبارو.
پیران وبزرگان ده به پسر گفتند که اگر دیگر دختر را دوست نداری مهرش را بپرداز و رهایش کن و به اصطلاح طلاقش بده. پسر خندید و گفت :اگر صد گوسفند که گویا مهریه دختر بوده بدهم و از دست همسر خود رهایی یابم ضرر نکرده ام.
اما دختر گفت :صد گوسفند که جای خود دارد اگر سیصد هزار گوسفند هم به من بدهند یک لحظه طاقت فراق یار و نادیدن روی دوست را ندارم. 

پاورقی:درین دوره زمانه شاید بتوان هر گوشه کناری  چنان پسرانی یافت اما چنین دختر و دخترانی فقط در بوستان سعدی و ضمن چنین حکایاتی یافت میشوند

1402/06/07 17:09
م شریعتی

سپاس از شما، بسیار راهگشا بود🙏😊

1402/06/14 15:09
رضا از کرمان

سلام 

نکته ای که در این بیت نهفته است اینه که در زندگانی، آدمی به هرچه که دل ببنده ودر طلب اون باشه وبقول استاد پرویز شهبازی اون را در مرکز خودش قرار بده اون براش الوهیت پیدا میکنه حال مال وثروت باشه، علم اندوزی باشه ،فرزند باشه،اعتقادات کور مذهبی باشه و....

واین بیت  رباعی ذیل از جناب مولانا  را برام تداعی کرد

تادر طلب گوهر کانی کانی

تادر هوس لقمه نانی نانی

این نکته رمز اگر بدانی دانی

هرچیز که در جستن آنی آنی

شاد باشید