گنجور

بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل

یکی پنجهٔ آهنین راست کرد
که با شیر زورآوری خواست کرد
چو شیرش به سرپنجه در خود کشید
دگر زور در پنجه در خود ندید
یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟
به سرپنجه آهنینش بزن
شنیدم که مسکین در آن زیر گفت
نشاید بدین پنجه با شیر گفت
چو بر عقل دانا شود عشق چیر
همان پنجه آهنین است و شیر
تو در پنجه شیر مرد اوژنی
چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی
که در دست چوگان اسیر است گوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پنجهٔ آهنین راست کرد
که با شیر زورآوری خواست کرد
هوش مصنوعی: یک دست آهنین آماده شد تا با قدرت و شجاعت با شیر، نماد قدرت، به مبارزه بپردازد.
چو شیرش به سرپنجه در خود کشید
دگر زور در پنجه در خود ندید
هوش مصنوعی: وقتی شیر قدرتش را در خود جمع کرد، دیگر قدرتی در پنجه‌اش احساس نکرد.
یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟
به سرپنجه آهنینش بزن
هوش مصنوعی: یکی از افراد از او پرسید که چرا مثل زنان بی‌حرکت و خسته است؟ او را به چالش کشید و گفت که باید با قدرت و اراده‌ی قوی‌تری برخیزد.
شنیدم که مسکین در آن زیر گفت
نشاید بدین پنجه با شیر گفت
هوش مصنوعی: شنیدم که فردی بی‌نوا در آنجا گفت که نباید با چنین قدرتی به شیر نزدیک شد.
چو بر عقل دانا شود عشق چیر
همان پنجه آهنین است و شیر
هوش مصنوعی: زمانی که عشق بر عقل دانا غالب شود، همانند چنگ و دندان قوی و مهیب می‌شود.
تو در پنجه شیر مرد اوژنی
چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو با شیر قوی و دلیر ابهت داری، چه فایده‌ای دارد که در دستت پنجه‌ای آهنی باشد؟
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی
که در دست چوگان اسیر است گوی
هوش مصنوعی: وقتی عشق به وجود می‌آید، دیگر درباره عقل صحبت نکن؛ زیرا در این حالت، انسان مانند یک بازیکن چوگان است که در دست او گوی (توپ) قرار دارد و تحت تاثیر عشق و احساساتش قرار دارد.

خوانش ها

بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل به خوانش عندلیب
بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1395/02/16 08:05
فرهاد

اوژن در پارسی میانه برابر با کشتن است. شیر مرد اوژن = شیر مرد کش

1402/02/20 22:05
سفید

 

خیلی زیباست این شعر

 

تو در پنجه‌ی شیر مرد اوژنی

چه سودت کند پنجه‌ی آهنی؟

 

چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی

که در دست چوگان اسیر است گوی...