گنجور

بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد

شکایت کند نوعروسی جوان
به پیری ز داماد نامهربان
که مپسند چندین که با این پسر
به تلخی رود روزگارم به سر
کسانی که با ما در این منزلند
نبینم که چون من پریشان دلند
زن و مرد با هم چنان دوستند
که گویی دو مغز و یکی پوستند
ندیدم در این مدت از شوی من
که باری بخندید در روی من
شنید این سخن پیر فرخنده فال
سخندان بود مرد دیرینه سال
یکی پاسخش داد شیرین و خوش
که گر خوبروی است بارش بکش
دریغ است روی از کسی تافتن
که دیگر نشاید چنو یافتن
چرا سر کشی زان که گر سر کشد
به حرف وجودت قلم در کشد؟
یکم روز بر بنده‌ای دل بسوخت
که می‌گفت و فرماندهش می‌فروخت
تو را بنده از من به افتد بسی
مرا چون تو دیگر نیفتد کسی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد به خوانش عندلیب
بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1393/01/08 22:04
عبدی

سه بیت آخر
پیر دانا به عروس معترض می گوید :چرا تمرد و سرکشی با شوهرت می کنی که اگر او هم سرکش شود تو را از زندگی خود خط می زند ولی او این کار را نکرده است .
در بیت یکم .... استاد سعدی اینگونه ادامه می دهد که یک روز من بر ای غلامی یا برده ای دلم سوخت در حالی که اربابش اورا می فروخت و آن غلام می گفت :
بیت آخر : (ای ارباب ) برای تو بنده ای ازمن بهتر هم یافت می شود اما بهتر از تو برای من اربابی یافت نشود .
نتیجه : جناب عروس ! شوی تو مزایای خوبی هم دارد و بهتر ازتو هم نصیب او می شود ولی تو با از دست دادن او آیا از اوبهتر نصیبت می شود .

1401/11/08 16:02
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

بیت ۷  و ۸ اشاره به این دارد که داماد خوشتیپ و عروس خیلی قیافه ای ندارد و چون پیر هر دو را دیده و می شناسد به عروس توصیه می کند دو دستی شوهرت رو بچسب که بهتر از این گیرت نمیاد و هر آن زنانِ دیگر شوهرت رو رو هوا می زنند!

بیت ۹ هم به این ظاهرا اشاره می کند که مرد پولدار بوده و زن کاملا وابسته به وجود و درآمد شوهر بوده و هیچ استقلال مالی نداشته است.

خلاصه در یک کلام بدین اشاره می کند که افتادی تویِ ظرف عسل دیگه این ادا و اطوار زیادی است