گنجور

بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده

زبان‌دانی آمد به صاحبدلی
که محکم فرومانده‌ام در گلی
یکی سِفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
همه شب پریشان از او حال من
همه روز چون سایه دنبال من
بکرد از سخن‌های خاطر پریش
درون دلم چون در‌ِ خانه ریش
خدایش مگر تا ز مادر بزاد
جز این ده درم چیز دیگر نداد
ندانسته از دفتر دین الف
نخوانده به جز باب لاینصرف
خور از کوه یک روز سر بر نزد
که آن قلتبان حلقه بر در نزد
در اندیشه‌ام تا کدامم کریم
از آن سنگدل دست گیرد به سیم
شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو، در آستینش نهاد
زر افتاد در دست افسانه گوی
برون رفت از آنجا چو زر تازه‌روی
یکی گفت: شیخ! این ندانی که کیست؟
بر او گر بمیرد نباید گریست
گدایی که بر شیر نر زین نهد
ابو زید را اسب و فرزین نهد
بر آشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی، گوش باش
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم
وگر شوخ‌چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوه‌گوی
بد و نیک را بذل کن سیم و زر
که این کسب خیر است و آن دفع شر
خنک آن که در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان
گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش
به عزت کنی پند سعدی به گوش
که اغلب در این شیوه دارد مقال
نه در چشم و زلف و بناگوش و خال

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان‌دانی آمد به صاحبدلی
که محکم فرومانده‌ام در گلی
هوش مصنوعی: زبان‌شناسی به فردی با دل بزرگ و با فهم عمیق اشاره دارد که در چالش‌ها و مشکلات زندگی استوار و پابرجا مانده است.
یکی سِفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یک انسان ناتوان و بی‌ارزش (سِفله) برای من مبلغی ناچیز (ده درم) دارد، اما همین مقدار هم برای من ارزشمند است و بر دلم سنگینی می‌کند. به عبارتی دیگر، حتی اندکی از او بر من اثر دارد و احساس مسئولیت را در من ایجاد می‌کند.
همه شب پریشان از او حال من
همه روز چون سایه دنبال من
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر او بی‌قرار و ناآرامم و تمام روز مثل سایه‌ای به دنبالم می‌رود.
بکرد از سخن‌های خاطر پریش
درون دلم چون در‌ِ خانه ریش
هوش مصنوعی: از دل بی‌تابم سخنانی برخاست که مانند در خانه‌ای که فرسوده و کهنه شده، آشفته و پریشان است.
خدایش مگر تا ز مادر بزاد
جز این ده درم چیز دیگر نداد
هوش مصنوعی: خداوند جز این ده درم چیز دیگری به او عطا نکرده است؛ انگار تا زمانی که از مادر به دنیا آمد، غیر از این ثروت به او داده نشده است.
ندانسته از دفتر دین الف
نخوانده به جز باب لاینصرف
هوش مصنوعی: شخصی بدون اینکه درکی از اصول دین داشته باشد، تنها برخی از مطالب را به طور سطحی می‌خواند و در واقع از عمق آن بی‌خبر است.
خور از کوه یک روز سر بر نزد
که آن قلتبان حلقه بر در نزد
هوش مصنوعی: روزهایی خواهد بود که خورشید از کوه بالا نخواهد آمد و در آن زمان، آن نگهبان در را خواهد زد.
در اندیشه‌ام تا کدامم کریم
از آن سنگدل دست گیرد به سیم
هوش مصنوعی: در ذهن من این فکر می‌چرخد که کدام یک از ما آدم‌های خوب و بخشنده‌ای هستیم که بتوانیم از دل سنگی کسی را به سمت خود جلب کنیم.
شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو، در آستینش نهاد
هوش مصنوعی: پیر دانا این صحبت را شنید و دو چیز درست را در آستین خود نگه داشت.
زر افتاد در دست افسانه گوی
برون رفت از آنجا چو زر تازه‌روی
هوش مصنوعی: زر در دستان قصه‌گو قرار گرفت و سپس مانند طلای تازه‌ای از آنجا خارج شد.
یکی گفت: شیخ! این ندانی که کیست؟
بر او گر بمیرد نباید گریست
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای شیخ! آیا نمی‌دانی او کیست؟ اگر او بمیرد، نباید بر او افسوس خورد.
گدایی که بر شیر نر زین نهد
ابو زید را اسب و فرزین نهد
هوش مصنوعی: فقیری که بر پشت شیر نر نشسته، می‌تواند به آسانی ابو زید و فرزین را سوار بر اسب کند.
بر آشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی، گوش باش
هوش مصنوعی: عابد نگران و ناراحت شد و به شخصی که در حال صحبت کردن بود گفت: تو باید سکوت کنی، چون در این شرایط بهتر است که گوش بدهی و کمتر صحبت کنی.
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم
هوش مصنوعی: اگر آنچه از مردم درباره‌اش فکر می‌کردم درست باشد، من آبروی او را حفظ می‌کنم.
وگر شوخ‌چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی با شوخی و نیرنگ رفتار کند، نباید فکر کنی که به او افسوس می‌خورد.
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوه‌گوی
هوش مصنوعی: من خودم را حفظ کردم تا آبرویم خراب نشود، مانند گربه‌ای که فقط حرف‌های بیهوده می‌زند.
بد و نیک را بذل کن سیم و زر
که این کسب خیر است و آن دفع شر
هوش مصنوعی: خوبی و بدی را با بخشش مال و ثروت فراموش کن، زیرا این عمل باعث به دست آوردن خوبی‌ها و دور کردن بدی‌ها می‌شود.
خنک آن که در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در کنار عاقلان از راه و روش صاحبدلان درس بیاموزد.
گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش
به عزت کنی پند سعدی به گوش
هوش مصنوعی: اگر عقل و تدبیر و هوش داشته باشی، با احترام می‌توانی به نصایح سعدی گوش دهی.
که اغلب در این شیوه دارد مقال
نه در چشم و زلف و بناگوش و خال
هوش مصنوعی: این نوع عشق و محبت بیشتر بر پایه رفتار و گفتار است، نه بر اساس ظواهر مانند چهره، مو، یا نشانه‌هایی مثل خال و زیبایی‌های ظاهری.

خوانش ها

حکایت عابد با شوخ دیده به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۵ - حکایت عابد با شوخ دیده به خوانش عندلیب
بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده به خوانش فاطمه زندی
بخش ۵ - حکایت‌ِ عابد با شوخ‌دیده به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/10/13 21:01

از نمونه های درخشان شعر سعدی در بوستان یکی همین شعر است، بیت بیت شعر هم از منظر معنی هم اجرا بسیار زیبا است، در عین حال از موردهای مثال زدنی شعر های بوستان است که ، سعدی در هر بیت ارجاعات عدیده قصوی و غیر قصوی دارد ،
در بیت :
یکی سفله را ده درم برمن است
که دانگی از او بردلم ده من است.
سعدی به زیبایی از برای هردانگ بدهی به مرد سفله ده من را بر گرده ی بدهکار می داند، ویا در بیت دیگر بدهکار از دل ریشی که به در خانه می ماند یاد می کند، شاید این توصیف امروزه چندان آشنا به نظر نیاید ، اما اگر کسی از درهای چوبی قدیم دیده باشد می داندکه این درها از بس حلقه بر آنها کوبیده می شده پر زخم و ضربه خور ها بودند و سعدی به همین قیاس دل مرد بدهکار را ریش مانند در خانه دانسته است.
در بیت :
خور از کوه یک روز سر نزد
که این قلتبان حلقه بر در نزد
خور یعنی خورشید هیچ روزی از کوه سر بر نیاورده که این آدم نادرست در خانه ی او را نزده باشد و مطالبه طلبش را نکرده باشد .
داستان بلند را اگر دم ببریم مرد زبان باز از حکیم صاحب دل دو سکه می گیرد،
شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو ، در آستینش نهاد
درستی دو یعنی دو سکه ی تمام درست مانند درشت در زمانه ی ماست ، ما اکنون به پول غیر خرد می گوییم درشت، که از همان درست باید آمده باشد که در قدیم به سکه ی تمام گفته می شده است.
در این جا سعدی یکی از زیبا ترین بیت هایش را می اورد:
زرافتاد در دست افسانه گوی
برون رفت از آنجا چو زر تازه روی
سعدی به هنر پذیرش هشدار می دهد که مردی که آن همه زبان آوری کرده بود حقه باری بیش نیست، کسی در مجلس بوده که مرد چاخان را می شناخته و به پیر فرخ نهاد به گفته ی سعدی که شیخ خطابش می کرده می گوید که چرا زبان بازیهای این مرد را باور کرده و به او زر داده است ؟ در این بخش نیز سعدی چند بیت هم به لحاظ اجرای زبانی و هم عمق معنایی دارد که ستودنی است، مردی که به پیر زر از دست داده هشدار می دهد از برفندهاو حقه بازی های آن مرد با این بیت ها یاد می کند:
گدایی که بر شیر نر زین نهد
ابو زید را اسب و فرزین نهد
یعنی طرف در زیان بازی چنان شهره است که شیر نر را رام خود می کند و از او مانند اسب سواری می گیرد ، واگر با ابوزید هم شطرنج بازی کند ، اسب و زیرش را کنار می نهد و باز بازی را می برد.
ابوزید را اگر بشناسیم متوجه می شویم که سعدی چه درجه ای از مقامه بازی به مرد زبان باز داده است، از کتاب مقامات حریری که یکی از مهمترین کتاب های مقامات ، یعنی حکایات معرکه گیران و گدایان زبان ابزار کار است ، مثال آورده تا دامنه ی حقه ی زبان بازانه ی مرد را گفته باشد.
در باره ی ترکیب آدم زبان و آدم گوش هم اشاره ی سعدی به گوینده و شنونده است .

1394/04/14 00:07
ضیایی

در این جا به یکی از تفاوت های غزل و مثنوی پی میبریم. در حالی که غزل بیشتر به وصف معشوق و خصوصیات او مانند زلف و رخ و خال و خطش اختصاص دارد. اما مثنوی محل پند و اندرز است و به همین خاطر سعدی فرموده است :
که اکثر در این شیوه دارد مقاله،نه در چشم و زلف و بناگوش و خال

1394/04/14 00:07
ضیایی

که اغلب در این شیوه دارد مقاله، نه در چشم و زلف و بناگوش و خال
در حالی بخش بیشتر غزلها به وصف رخ و زلف پرداخته است.

1396/11/09 20:02
محمد

اقای زرهی ممنون بابت توضیحات.
یاد ابوزید سروجی افتادم... حکایتش درباره ی ارث و ایراد خطابه ی بدون نقطه اش سر منبر مسجد... ابیاتی که از سمت راست و چپ یکسان خونده میشن...
و اونجایی که شمشیر حارث رو میدزده ابوزید...
به حق که بعد از اثار شیخ جلیل شیراز شخصا مطالعه کتاب مقامات حریری رو به هر کتابی ترجیح میدم.
به قدری کتاب حریری زیباست که ارزش داره صرفا جهت بهره مندی از دقایق ادب،، زبان عربی رو فراگرفت و مقامات حریری رو خوند.
و از همه جالب تر برای من میزان مطالعات شیخ سعدی هست که در اون زمان با سیستم تحریر کتاب در اون موقع و طبیعتا اینکه به راحتی کتاب در دسترس نبوده شیخ چه کتابایی خونده...البته طبیعتا کتاب حریری با توجه به اینکه متن درسی بوده راحت تر در دسترس بوده.

1396/11/10 19:02
۷

خور از کوه یک روز سر بر نزد
که این قلتبان حلقه بر در نزد
ریخت درست قلتبان،غلتبان است یعنی کسی که نگهبان غلتیدن است که همان جاکش است و شاهد عینی
معرب آن قلطبان گویند.

1396/11/10 19:02

که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یافه گوی
و جربز معرب گربز است و گویا " جربزه " از آن آمده باشد ، و خداوند آگاه ترین است.

1399/07/22 15:09
حمید

در بیت (بد ونیک رابذل کن سیم وزر که این کسب خیر است و آن دفع شر) صنعت زیبای لف ونشر آمده است بد راسیم بده تادفع شر کنی .نیک را زر بده تا کسب خیر کنی.

1401/12/13 16:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

این ۷ حاشیه بالا فوق العاده راه گشا و آموزنده بود.

همگی دست مریزاد 

1401/12/13 16:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

نکته جالب این است که طرف ادعا می کند ده دَرَم(۱۰ درهمِ نقره ) بدهی دارم که دو زَر (۲ دینارِ طلا) دریافت می کند.

با توجه به اینکه هر دینار معادل ۱۰ درهم است, مردِ عابد بغیر از پرداخت بدهی کذایی, به همان مقدار هم پول برایِ کمک به خودِ اون فرد پرداخت می کند که نشان دهنده یِ کرم و بخشش وافر او بوده است.

هر دینار تقریبا معادل نیم سکه بهار آزادی بوده است.