گنجور

بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی

ندانم که گفت این حکایت به من
که بوده‌ست فرماندهی در یمن
ز نام آوران گوی دولت ربود
که در گنج بخشی نظیرش نبود
توان گفت او را سحاب کرم
که دستش چو باران فشاندی درم
کسی نام حاتم نبردی برش
که سودا نرفتی از او بر سرش
که چند از مقالات آن بادسنج
که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج
شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت
چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت
در ذکر حاتم کسی باز کرد
دگر کس ثنا گفتن آغاز کرد
حسد مرد را بر سر کینه داشت
یکی را به خون خوردنش بر گماشت
که تا هست حاتم در ایام من
نخواهد به نیکی شدن نام من
بلا جوی راه بنی طی گرفت
به کشتن جوانمرد را پی گرفت
جوانی به ره پیشباز آمدش
کز او بوی انسی فراز آمدش
نکو روی و دانا و شیرین زبان
بر خویش برد آن شبش میهمان
کرم کرد و غم خورد و پوزش نمود
بد اندیش را دل به نیکی ربود
نهادش سحر بوسه بر دست و پای
که نزدیک ما چند روزی بپای
بگفتا نیارم شد اینجا مقیم
که در پیش دارم مهمی عظیم
بگفت ار نهی با من اندر میان
چو یاران یکدل بکوشم به جان
به من دار گفت، ای جوانمرد، گوش
که دانم جوانمرد را پرده پوش
در این بوم حاتم شناسی مگر
که فرخنده رای است و نیکو سیر؟
سرش پادشاه یمن خواسته‌ست
ندانم چه کین در میان خاسته‌ست!
گرم ره نمایی بدان جا که اوست
همین چشم دارم ز لطف تو دوست
بخندید برنا که حاتم منم
سر اینک جدا کن به تیغ از تنم
نباید که چون صبح گردد سفید
گزندت رسد یا شوی ناامید
چو حاتم به آزادگی سر نهاد
جوان را برآمد خروش از نهاد
به خاک اندر افتاد و بر پای جست
گهش خاک بوسید و گه پای و دست
بینداخت شمشیر و ترکش نهاد
چو بیچارگان دست بر کش نهاد
که من گر گلی بر وجودت زنم
به نزدیک مردان نه مردم، زنم
دو چشمش ببوسید و در بر گرفت
وز آنجا طریق یمن بر گرفت
ملک در میان دو ابروی مرد
بدانست حالی که کاری نکرد
بگفتا بیا تا چه داری خبر
چرا سر نبستی به فتراک بر؟
مگر بر تو نام‌آوری حمله کرد
نیاوردی از ضعف تاب نبرد؟
جوانمرد شاطر زمین بوسه داد
ملک را ثنا گفت و تمکین نهاد
که دریافتم حاتم نامجوی
هنرمند و خوش منظر و خوبروی
جوانمرد و صاحب خرد دیدمش
به مردانگی فوق خود دیدمش
مرا بار لطفش دو تا کرد پشت
به شمشیر احسان و فضلم بکشت
بگفت آنچه دید از کرمهای وی
شهنشه ثنا گفت بر آل طی
فرستاده را داد مهری درم
که مهر است بر نام حاتم کرم
مر او را سزد گر گواهی دهند
که معنی و آوازه‌اش همرهند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی به خوانش محمد ابراهیم باقری
بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی به خوانش عندلیب
بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1400/02/02 18:05
اسحاق شیروانی

معنی این مصرع چیست
بلا جوی راه بنی طی گرفت

1400/02/02 21:05
nabavar

گرامی شیروانی
بلا جوی راه بنی طی گرفت
مأموری که می خواست بلا بر سر حاتم طایی بیاورد، راهی قبیله ی طی شد.
حاتم از اهل قبیله ی طی است، به همین مناسبت او را طایی لقب داده اند.
زکریای رازی نیز اهل ری بوده است و به رازی ملقب شده است

1400/05/01 11:08
تیرداد

گمان می رود که تلفظ صحیح واژه ی ترکش در این شعر، با کسره ی ک و مخفف تیرکش، به معنی تیردان می باشد.