بخش ۱۴ - حکایت
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۴ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۱۴ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۴ - حکایت به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
عجیب است که شعر "میازار موری که دانه کش است"، در شاهنامه فردوسی گنجور وجود ندارد0
بیت:(میازار موری که دانه کش است ـ که جان دارد و جان شیرین خوش است)، در شاهنامه نسخه فلورانس که استاد خالقی مطلق از آن استفاده کرده به شکل زیر آمده است:
(مکش مورکی را که روزیکش است ـ که او نیز جان دارد و جان خَوش است)
شبلی همان عارف نامی است که از شبله خوارزم امده بود و به بغداد عارفی دیوانه صفت بود و خود را به دیوانگی میزد استاد او جنید بغدادی بود که نهاوندی بود ، شبل به عربی یعنی بچه شیر ، شبلی هموست که به روز مرگ ارزانی حلاج شوشتری ریگی به او انداخت برای همراهی با مردم و حلاج گفت این ریگ مرا درد اورد چون دیگران نمی دانند و او می داند. شبلی را نمی توانم ببخشم
حانوت یعنی دکان
گ.یند زمانیکه همه بر تن مصلوب او سنگ زدند شبلی گل زد اما این گل بیشتر از سنگها ئی را آزرد..
شبلی تا پایان عمر آن صحنه را از یاد نبرد بر سرنوشت حلاج گریست و گویند همان شب خئاب وی را دید
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان
یکی سیرت نیکمردان شنو
اگر نیکبختی و مردانه رو
که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غله دید
که سرگشته هر گوشهای میدوید
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت
مروت نباشد که این مور ریش
پراگنده گردانم از جای خویش
درون پراگندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
نبخشود بر حال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است
تواناتر از تو هم آخر کسی است
کسی که می خواهد در مورد ادبیات اظهار لحیه کند و نظریه صادر نماید لااقل باید چهار کلمه سخنی را که می نویسد یکبار بخواند و غلطگیری کند. دگمه را زود فشار دادن آسان است اما درست نوشتن کمی کوشش و همت می خواهد. در این چند سطر نوشته کوتاه غلطهای نوشتاری زیادی وجود دارد.
ناگفته پیداست که ساختار نوشتار با گفتار تفاوت دارد. یک سری عبارتهای بریده بریده را پشت سر هم قطار کردن هنر نیست. حالا زبان فارسی به کنار، اگر حرفی که میزنی برایت اهمیت دارد آن را درست بیان کن تا کسی که آن را می خواند خیال نکند یک دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی آن را نوشته است.
عذر می خواهم که لحنم کمی تند است اما خواندن اینگونه نوشتار ناخوشایند است.
کوشش کنیم تا زبان فارسی را سلاخی نکنیم.
آین بمصراع ؟
همون اول
دیوانه صفت
روز مرگ ارزانی
مرا درد اورد
.گ.یند زمانیکه
سنگها ئی را آزرد
خئاب وی را دید
اظهار لحیه کردن:( ~ِ لِ یِ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . )اظهار فضل کردن ، خودی نشان دادن .
فرمایشات جناب یوسف مورد تأیید است.
با تشکر از ایشان و همه فرهیختگان
با سلام
به نظر من صورت درست بیت شاهنامه همان است که در بوستان نقل قول شده است :
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
((سعدی بزرگ)) انسان صادق وآزاده ای بوده. من در امانت داری او شک ندارم که همان چیزی را که در شاهنامه ((فردوسی بزرگ)) دیده همان را به عینه نقل قول کرده است و گرنه دیگه اسمشو نمیشه گذاشت تضمین یک بیت.
ولی عده ای اصرار دارند بگویند : که او بیتی از شاهنامه را خوانده و به دلخواه خودش دگرگون کرده و بعدش گفته که این بیت مال شاهنامه است و پس از او این بیت از بوستان وارد نسخه های شاهنامه شده بدینگونه که پس از او ابتدا مصرع اول و سپس مصرع دوم و بعد ها هر دو مصرع در نسخه های پسین شاهنامه همانند بوستان شده است ( اینه خلاصه دلیل آنها برای اینکه بگویند این بیت شاهنامه تحت تاثیر بوستان قرار گرفته )
آری این وصله ها با این مرد بزرگ نمیچسبد. از یاد نبریم که نسخه های خطی شاهنامه های یافت شده از قرن هفتم به بعد است و تا کنون از یافت شدن نسخه های قرن پنجم و ششم چیزی گزارش نشده است.
با آرش جان موافقم. ضمنا سعدی معتبرتر است از آقای خالقی مطلق. من شاهنامه تصحیح ایشان را دیده ام به نظرم نباید به سراغ شاهنامه میرفتند. ذوق سلیم در کارشان ندیدم. مور که خودش خرد و کوچک است و نمونه کوچکی چگونه کاف تصغیر بگیرد؟
مرغک شاید اما مورک...؟
کسی مورک را در جای دیگری دیده؟
بیت:(میازار موری که دانه کش است ـ که جان دارد و جان شیرین خوش است)، در شاهنامه به تصحیح ژول مل 7 جلدی - در جلد اول صفحه 80 بیت 525 آمده است :
این بیت از زبان ایرج به برادرانش سلم و تور است که قصد کشتن او را داشتند.
داستان در صفحه زیر در همین سایت آمده ولی متاسفانه از نسخه ای استفاده شده که این بیت را ندارد.
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰/
مشهورترین بیت جهان اینجا خوابیده
مشهورترین بیت گیتی اینجا خوابیده
ک فقط کاف تصغیر نیست
کاف تحبیب هم داریم.
سلام به نظر می رسد بیت سیاه اندرون باشد وسنگ دل که خواهد که موری شود تنگدل# زیبا ترین بیت است. بیتی که توجه مارا به یکی از کوچکترین حشرات وشاید از نظر ما کم اهمیت ترین جلب می کند.
آریا با نظرش شخصیت خودش رانشان داده امیدوارم در آینده ایشان آنچنان متحول شوند که بتوان کلمه آقا را درموردشان به کار برد.جناب آقای ارش استفاده ازنظر بزرگان مقبول عام وخاص نوعی سفسطه است سعدی امکانات شمارا دردسترسی به اطلاعات نداشته بهتر نبوددر این خصوص کمی مطالعه میکردید آنگاه نظر میدادید .جناب آقای سعیدکلماتی را که شما موردبحث قرار داده اید مربوط به زبان فارسی در قرن 21 است با این استدلال نمیتوان راجع به 17 قرن پیش نظرداد اقای خالقی به عنوان یک پژوهشگر 46 سال عمرش را سر این کار گذاشته بهتر نبود درنظر دادن عجله نمی کردید.
سیامک عزیز الآن در قرن 15هجری هستیم و فردوسی این ابیات رو حدود 11 قرن پیش سروده.
قصد سعدی یادآوری یک نکته ی اخلاقی است؛ مفهومی که قبلاً به وسیله ی فردوسی بیان شده است. از این رو، با بازپروری سخن فردوسی و ذکر نام وی، بیتِ "میازار موری که دانه کَش است..." را سروده است. به عبارت دیگر، سعدی، سخن فردوسی را "با زبان خودش" بازگو کرده است. بنابراین، بیت "میازار موری که دانه کَش است..." سروده ی سعدی است و برخلاف تصور اغلب مردم، از فردوسی نیست.
اصلِ سخن فردوسی این است:
مکُش مورکی را که روزی کَش است/ که او نیز جان دارد و جان خَوش است
چه ربطی به شبلی داشت این شعر بعدشم منصور حلاج که اصلاً آدم خوبی نبود منصور حلاج کافر بود امام خمینی هم چندین شعر در هجو منصور حلاج دارند
به قومی گرفتار شدیم که در مورد عرفا اینچنین گستاخانه نظر میدهند
جناب امپرور شما همان وصایای امام را بخوان
بگذار اینجا محلی برای مراوده ی اهل دل بماند
پای ریا را به گنجور باز نکن بزرگوار
شما را با منصور حلاج چکار؟
اگر مسلمانی آنیست که تو بر طبلش میکوبی و امثال تو در این چهل سال در این مملکت پیاده کردند آری منصور حلاج کافر بود
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حاشیه ی آخری از روفیای عزیز ما نیست ، تقلبی ست
لحن روفیای ما با ادب است
حسین جان،
با شما کلاً و کاملاً در توافقم...
بابک چندم عزیز ممنون از شعور و درک بالایت
حسین جان ببخشایید
حرف ظرف آمد, درو معنی چو آب...
مهم نیست این دوستمان هویتش چیست
بنظرم کلامشان خالی از بی دابی و پر معنیست
بی ادبی
حسین و بابک ، گرامیان
چنین می نماید که نه تنها این روفیا آن بانوی آزاده نیست که گویا این دکتر ترابی هم نه آنیست که ما می شناسیم.
جناب آسید غلام عباس موسوی نژاد
( معروف به خدامیان)
به جد اطهرتان سوگند که این کمترین شمس ا لحق مورد نظر سرکار نیست.
در باره افول که می فرمایید ما همگی با گذشت زمان افول می کنیم ، سراغ شما هم خواهد آمد
دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد تندرست و شادکام بوید و در کسب معرفت ، خداوند پشت و پناهتان باد.
شمس شیرازی عزیز
بودند کسانی که مهناز بانو ، سمانه بانو ، سید محمد و بسیاری دیگر را با من کم سواد یکی دانستند و اهانت ها کردند ،
خوشحالم که جواب ِ مکفی دادید ، باشد که مفید افتد
خوش باشید
جناب شمس شیراز!از پاسختان ممنون
امیدوارم با تعاریف عوامانه ی دوستانی که به صورت مافیایی در این سایت پای حاشیه ها نشسته اید و بر حقانیت هم درود و لایک میفرستید و تاب شنیدن صدای مخالف ندارید، نفستان همچنان در حال ذوق کردن باشد!
یاد کلامی از شمس راستین افتادم:
همه خلاصهی گفتِ انبیا این است که:
«آینهای حاصل کن!»
تمام این اشعار زیبا که دارای درونمایه ی والای فرهنگی و انسانی و عرفانی هستند مانند اشعار مولوی و خیام و عطار و فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و دیگران چیزی از آیات قرآن کم ندارند از نظر بنده درون مایه ی پخته تری از آیات کتاب قرآن دارند.. اگر در زمینه ی کتب دینی مطالعه داشته باشید متوجه میشید که تمام قصص قرآنی و بسیاری از آیات و احکام درون قرآن عینا در طورات نیز وجود دارند.. قصصی مانند یوسف و داوود و شیث و شعیب و سلیمان و نوح و ... دقیقا جمله به جمله و کلمه به کلمه همانهایی هستند که در طورات نیز وجود دارند , و گاها انسان شک میکند که شاید پیامبر کتب طورات و انجیل را از زبان عبری و رومی به عربی ترجمه کرده و همانها را به عنوان آیات الهی به مردم گفته
اولا از لحاظ محتوی قرآن یک دایره المعارف شامل سرفصلهای کلی برای هدایت هست، در زمینه اعتقادات و اخلاقیات و احکام و عبادات و ... اصول کلی را بیان نموده است، کجا کتب و اشعار شامل همه اینها هست؟!
دوما اگر دقت شود مطالب و مفاهیم عمیق و ماندگار از کتب و اشعار از آیات و مفاهیم قرآنی الهام گرفته شده است.
سوما قرآن کتاب هدایت است و هر آنچه برای هدایت و به سعادت رسیدن انسانها در دنیا و آخرت نیاز است را بیان نموده است.
چهارما این که برخی داستان های قرآن در کتابهای قبلی آسمانی نیز مطرح بوده است چیز عجیبی نیست آنها هم از ناحیه ی خدای متعال بیان شده بودند(البته تورات و انجیل اصلی نه تحریف شده)
پنجما بر چه اساسی گفته می شود جمله های قرآن دقیقا عین جمله های تورات و انجیل است و فقط زبان آن عربی است؟!! قرآن، از اختلاف و تناقض پیراسته است، در حالی که تورات و انجیل نه تنها، هیچ یک از این ویژگی ها را ندارند، بلکه محتوای آن دو آمیخته با خرافات و نسبت های ناروا به پیامبران الهی است ؛ برای نمونه:
به اعتقاد تورات، یعقوب(ع) پیامبری را از برادرش «عیسو» می رباید!! این کتاب در نسبت ناروای دیگری می گوید: یعقوب پیامبر(ع) تمام شب را با خدا کشتی گرفت و او را رها نکرد تا آن که خدا بر کف ران او زد و به او برکت داد تا سرانجام رهایش کرد!!
اما قرآن، اسحاق و یعقوب را با زیباترین عبارات توصیف می کند: «بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیدهور بودند به یاد آور. ما آنان را با موهبت ویژه خالص گردانیدیم، و آنان در پیشگاه ما جداً از برگزیدگان نیکانند».
انجیل به خداوند سبحان نسبت تجسّم داده و می گوید: خدا به صورت انسان مجسّم شده و … ،[ولی قرآن می فرماید: (لیس کمثله شیء)هیچ چیز همانند او نیست.
یکی از مهمترین انحرافات جامعه مسیحیت، مساله «تثلیث و خدایان سه گانه» است و قرآن کریم با جمله های مستدل آنها را از این انحراف بزرگ بر حذر می دارد.
درود.
آقای بهروز، در زمان حضرت مسیح (ع) یهودیان نیز همین اندیشه را نسبت به عیسی داشتن که گفتارش را از آیین پیامبران اونها گرفته.
هر پیامبری اومد داستانش همین بود، در هر حال، یک سری حرفها دنبالش انداختن!
در پاسخ اون دوست بالایی که استاد خالقی را رد کردن، نخست اینکه برای کسی که بالای 50 ساله شاهنامهپژوهی میکنه، این سخن شما شتابزده و از روی ناآگاهی بود. دوم، یکی از بهترین ویرایشهای شاهنامه از همین استاده و همه به ویرایش ایشان رجوع میکنن. سوم، برید واژهنامهی دهخدا را درباره "مورک" بخوانید.
مورچه بزرگ و کوچیک هم داریم!
خدانگهدار.
با درود به شما و وسایت زیبای گنجور من فکر میکنم با توجه به نسخه ایی که در حال مطالعه دارم تعدادی از ابیات این شعر را شما در این حکایت از بوستان جا انداختید شما را مراجعه میدم به کلیات سعدی چاپ چهارم سال شصت و سه به اهتمام محمد علی فروغی که از روی قدیمی ترین نسخه های نوشته شده البته چاپ اول آن سال 1320چاپ دوم سال 1356چاپ سوم1362هستند
این متن فرهنگ مهربانی مردم ایران را در هفت قرن پیش نشان میدهد که مثال زدنیست و اینک در رویا وخیال هم نمی توان چنین روحیه ای را تصور کرد وسخن اینجاست که بعد از گذشت صدها سال چرا ما به بیراهه رفتیم؟ و بجای آن همه خوبی ونیکی امروزه زشتی را پیشه کردیم ونکته جالب این است که همگی ما به آن روحیات گذشتگان افتخار می کنیم ولی عملمان برخلاف آنهاست و سوال اساسی این است که چه کنیم که به هموطنان هفت صد سال پیش در طرز فکر وزندگیمان برسیم؟
اکثرا دوازده سال فارسی خوندیم و تو دانشگاه هم دو ترم ادبیات اما هیچ کس نپرسید چرا قافیه این شعر اشتباه است کش با خوش ، هم قافیه نیست
گرامی داود
میازار موری که دانهک{ش است}
که جان دارد و جان شیرین خو{ش است}
{ش است} قافیه است
چنانچه در دیگر ابیات هم
مثل: درون پراکندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
که درین بیت { آر } قافیه است
آقای زارعی عزیز نوشتهاند که قافیه بیت:
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
درست نیست. اگر تلفظ فعلی را ملاک بگیریم حق با ایشان است و باید مصوت قبل از آخرین صامت قافیه در هر دو مصراع یکی باشند ولی خوش در قدیم خَش نیز خوانده میشده و هنوز هم خیلیها خَش میگویند و نظیر این در دیوان حافظ هم هست:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که "سرخوش" باشد
البته برای درست بودن قافیه باید دانهکَش بخوانیم نه دانهکِش.
نکته دیگری که هست این است که هر چند میتوان قافیه بیت را درست دانست ولی وزن مصراع اول معیوب است! در همین کلمه دانهکش اگر هجای "نه" را که کوتاه است به اندازه هجای بلند نکشیم، وزن "فعولن فعولن فعولن فعلن" خراب میشود. در حالی که با هیچ یک از استثنائات زبانی و ضرورتهای وزنی و اختیارات شاعری مجاز به این کار نیستیم.
اصلاح میکنم شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعل است.
باسلام وخسته نباشید
درکتاب فارسی چهارم دبستان سال 1336که درس میخواندم یک بیت دیگر این شعر باین مضمون داشت
{خدارابران بنده بخشایش است *** که خلق ازوجودش دراسایش است}
سلام
اینبیت مربوط به شعر «یکی روبهی دید بی دست پا» بود !!!
چون زمین بر شکستگی است چرا آسمان بی تفاوت است. نباید بی تفاوت بود نسبت به آنچه که نوشته یا نقد میشود . شکر خدا که مردان اهل فضل و موشکاف هنوز در بحر بیکزان ادبیات ما وجود دارند. مصرع " مکُش مورکی را که دانه کِش است" یک ترکیب بسیار بی لطافت و خواندنش مانند لغلغۀ زبان احساس میشه که نه ظرافت درش است و نه زیبائی داره. و در مصرع دوم هم که گفته شده" که او نیز جان دارد و جان شیرین خوش است" کاملا شعر سکته دارد. حکیم فردوسی ایذا و اذیت دیگران حتا آزار یک جاندار بسیار ضعیف و ناتوان مثل مورچه را که هیچگونه ابزار دفاعی از خود را ندارد تقبیح و محکوم کرده است . به مثل معروف مگر مورچه چی است که بخواهیم اورا مورک خطاب کنیم. میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است درش هم لطافت و هم کاملا دل نشین است و شیخ اجل حضرت سعدی هم کاملا اشاره اش به نیازردن مور دانه کش است که فرموده: سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن . حق نگهدار همه
بچه حواس پرت بود و به سمت مورچه خیره ؛ دنبالش کرد تا جایی که چشم کار میکرد ...
مورچه رفتن از دیوار خواستار بود !
بچه چون دید رنج دارد از آن ، کمکش را خواهان بود !
جوهر قلم بر مورچه خورد !
لنگ لنگان مورچه به سویی رفت و چون دیوانه ای گرد خود طواف کرد .. چندی بعد بی هوا سوی جوهر پخش شده بر زمین راه رفت و خود را در آن سیاهی غرق کرد !
تکان تکانی خورد و گویی که جان میداد !! ..
و بچه میدید که به بهای کمک ، قاتل شد!
دوستی خاله خرسه ؟
دخالت در امر های طبیعی طبیعت ؟
آزار دادن ؟
من جان دادن یک بنده دیدم
دیوانه شدن و به کام زهر رفتن دیدم
من دست سیه کردم که چه ؟
عاشقی که خانمان سوز کردم ، دیدم
موری که به هزار رنج به سوی خانه رفت
پای در چاه قلم کرد و غرق گشت ، دیدم ..
در امورات طبیعت داخل نکنیم ...
هر کس راه خود را میرود ؛ این در مورد انسانها هم هست !
رعایت این قانون از همه چیز ممانعت میکند !
حتی از همان خاله خرسه بودن و آزار دادن ...
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا ..
درمورداین بیت معروف:«میازار موری که دانه کش است---که جان دارد وجان شیرین خوش است»،گفتنی آنکه :اول-علی بن ابی طالب گفت:اگرتمام دنیارا به من دهند وازمن بخواهند،دانه ازدهان موری بستانم؛نکنم!
دوم-درنزدعارفان،جان مرکز توجه واهمیّت است.ازابوالحسن خرقانی نقل است که برپیشانه ی خوانگه(خانقاه)خودنوشته بود:هرکس به این مکان درآید نانش دهید وازمذهب اش مپرسید که هرکس نزد خدا به جان ارزد،نزدما به نان ارزد.
سوم-ملای رومی،سعدی وحافظ وشخصیّت هایی از این دست مفسران قرآن اند به لسان قوم خود.هرچه دارند تفسیر قرآن (واحیانا تفسیر سنّت)است.این شخصیّت ها درعصر خود قرآن را به بهترین وجه ممکن ترجمه وتفسیر کرده اند.حافظ خودش میگوید:زحافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد--لطایف حکمی بانکات قرآنی».
جناب سعدی صراحتاً اشاره نکرده اند که این بیت تضمین و یا تلمیح است!
مختار بوده اند...
اصل بیت هر چه که بوده، یاد کردن سعدی از فردوسی پاکزاد و خوش گفتن اوی، و عشق و رحمت خویش بر تربت پاک وی فرستادن...، زیبا ترین وجه ابیات است، در نظر بنده
و اشک شوق میریزم از دیدن سپاسمندی سعدی، حکیم توس را
(چطور به خود اجازه میدهند برخی از دوستان که حاشیه ها را بدون مرور و با غلط های املایی و کژی های ساختاری و ظاهری فاحش ارسال نمایند؟؟
چطور؟؟
اگر مثل قدیم در محضر معلمان عزیز بودیم، این پرسش رو مطرح میکردند:
تو خونه ی خودتون هم همینطوری هستی؟؟)
در کلماتی مانند: خوش، خوردن، خواستن، خواهر و از این قبیل. مصوت «و» در این کلمات تلفظ میشده است و ظاهرا تا قرنها بعد از عربی شدنِ رسمالخط ایرانیان همچنان شاعران آن را به کار میبردهاند. بعضی تصور میکنند که کلمه «خوش» در شعر :
میازار موری که دانه کَش است که جان دارد و جان شیرین خوَش است
با تلفظ شیرازی یعنی khash درست است در حالیکه سراینده این شعر فردوسی است و فردوسی اهل شیراز نبوده است. تلفظ درست یعنی شکل پهلَوی آن khwash است. مصوت w با صدای فتحه بعدی ترکیب شده و در یک ضرب و سیلاب خوانده میشود.
دلیل حذف شدن این صدایِ ترکیبی در فارسی امروز، بر میگردد به ناهمخوانی این صدای ترکیبی با هجای کلمات عربی. در واقع فارسی به مرور زمان عربیتر شد.
در دهلران غرب کشور که به گویش فیلی (پهلی) صحبت میکنند این کلمات (یعنی خوردن و خواستن) را به همان شکل کهن تلفظ میکنند.
در کلمه خواهر هم در بعضی از قسمتهای لرستان صوت w تلفظ میشود اما کل کلمه شکل کمی متفاوت دارد.
اگر به دیوان شعرای قدیم نگاه کنیم تنها با این روش ِ خواندن، قافیهها از نظر صدایی و وزنی درست درمیآیند.
این بیت از نظامی را چگونه میخوانید؟
پریپیکر چو دید آن سبزهی خوش
به می بنشست با جمعی پریوش
نظامی که اهل شیراز نبوده است که بگوییم khash خوانده شود. کلمه «خوش» به شکل khwash خوانده میشود اما در یک سیلاب. شاید شیرازیها هم در گذشته به این صورت تلفظ میکردهاند.
اصلا چرا کلماتی مانند « خواهر، خواستن و... را به این شکل نوشتهاند؟ چرا مثلا ننوشتهاند «خاهر» ؟ آیا جز اینکه تا قرنها بعد از عربی شدن رسم الخط ایرانیان، به شکل بالا تلفظ میشدهاند دلیل دیگری دارد؟ اما به دلیل ناهماهنگی با هجاهای عربی کمکم این اصوات ترکیبی حذف شدهاند.
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت
یارستن [ رِ ت َ ] یارا داشتن. یارایی داشتن. جرأت داشتن. جسارت داشتن. توانستن.
نَیارِست: نتوانست. . . ( سوم شخص مفرد در حالت منفی از فعل "یارستن" )