گنجور

بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت

بنالید درویشی از ضعف حال
برِ تندرویی خداوند مال
نه دینار دادش سیه‌دل، نه دانگ
بر او زد به سر باری از طیر، بانگ
دل سائل از جور او خون گرفت
سر از غم بر آورد و گفت ای شگفت
توانگر ترش روی، باری، چراست؟
مگر می‌نترسد ز تلخی خواست؟
بفرمود کوته نظر تا غلام
براندش به خواری و زجر تمام
به ناکردن شکر پروردگار
شنیدم که برگشت از او روزگار
بزرگیش سر در تباهی نهاد
عطارد قلم در سیاهی نهاد
شقاوت برهنه نشاندش چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر
فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک
مشعبد صفت، کیسه و دست پاک
سراپای حالش دگرگونه گشت
بر این ماجرا مدتی بر گذشت
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و روشن نهاد
به دیدار مسکین آشفته حال
چنان شاد بودی که مسکین به مال
شبانگه یکی بر درش لقمه جست
ز سختی کشیدن قدمهاش سست
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را
چو نزدیک بردش ز خوان بهره‌ای
برآورد بی خویشتن نعره‌ای
شکسته دل آمد بر خواجه باز
عیان کرده اشکش به دیباجه راز
بپرسید سالار فرخنده خوی
که اشکت ز جور که آمد به روی؟
بگفت اندرونم بشورید سخت
بر احوال این پیر شوریده بخت
که مملوک وی بودم اندر قدیم
خداوند املاک و اسباب و سیم
چو کوتاه شد دستش از عز و ناز
کند دست خواهش به درها دراز
بخندید و گفت ای پسر جور نیست
ستم بر کس از گردش دور نیست
نه آن تندروی است بازارگان
که بردی سر از کبر بر آسمان؟
من آنم که آن روزم از در براند
به روز منش دور گیتی نشاند
نگه کرد باز آسمان سوی من
فرو شست گرد غم از روی من
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنالید درویشی از ضعف حال
برِ تندرویی خداوند مال
هوش مصنوعی: یک درویش از ناتوانی و وضعیت بد خود به شخصی پولدار و پرتوان شکایت می‌کند.
نه دینار دادش سیه‌دل، نه دانگ
بر او زد به سر باری از طیر، بانگ
هوش مصنوعی: نه کسی دینی به او داد، نه بخششی به او رسید؛ او فقط به خاطر زحماتی که کشیده و تلاشهایی که کرده، صدای خوبی از خود به گوش دیگران می‌رساند.
دل سائل از جور او خون گرفت
سر از غم بر آورد و گفت ای شگفت
هوش مصنوعی: دل دردمند از ظلم و ناراحتی او به درد آمده و از غم و اندوه خود سر بلند کرده و با تعجب گفت، چقدر عجیب است.
توانگر ترش روی، باری، چراست؟
مگر می‌نترسد ز تلخی خواست؟
هوش مصنوعی: چرا فرد ثروتمندی که حالتی عبوس دارد، این‌گونه رفتار می‌کند؟ آیا از تلخی خواسته‌هایش نمی‌ترسد؟
بفرمود کوته نظر تا غلام
براندش به خواری و زجر تمام
هوش مصنوعی: فرمان داد که افراد کم‌عمق و نادان، با بدبختی و آزار، غلام خود را برانند تا به ذلت بیاویزد.
به ناکردن شکر پروردگار
شنیدم که برگشت از او روزگار
هوش مصنوعی: شنیدم که اگر شکر خداوند را به جا نیاوریم، روزگار از ما روی برمی‌گرداند و دچار مشکل خواهیم شد.
بزرگیش سر در تباهی نهاد
عطارد قلم در سیاهی نهاد
هوش مصنوعی: عظمت او به گمراهی کشیده شد و عطارد (سیاره) قلم را در تاریکی قرار داد.
شقاوت برهنه نشاندش چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر
هوش مصنوعی: شقاوت بدون هیچ پوششی او را در وضعیت بدی قرار داد؛ همانطور که بعد از سیری نه به باران اجازه رفتن داد و نه بار را برداشت.
فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک
مشعبد صفت، کیسه و دست پاک
هوش مصنوعی: سرنوشت بر او همچون باران از آسمان نازل می‌شود، در کنار خاکی که به صفاتی خوب معروف است، او کیسه‌ای پر از نعمت و دستی پاک دارد.
سراپای حالش دگرگونه گشت
بر این ماجرا مدتی بر گذشت
هوش مصنوعی: حالت او به طور کامل تغییر کرده است و پس از گذشت مدتی از این ماجرا، او دگرگون شده است.
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و روشن نهاد
هوش مصنوعی: یک جوان خدمتگزار، به دست شخص محترمی افتاد که دل و دستش پر از ثروت و نیکویی است و او را به روشنی و خوبی هدایت کرد.
به دیدار مسکین آشفته حال
چنان شاد بودی که مسکین به مال
هوش مصنوعی: تو آنقدر خوشحال و شاداب با مسکین آشفته حال ملاقات کردی که انگار او ثروت زیادی دارد.
شبانگه یکی بر درش لقمه جست
ز سختی کشیدن قدمهاش سست
هوش مصنوعی: یک شب، فردی برای غذا به در خانه‌ای رفت، اما به خاطر سختی‌هایی که در زندگی تجربه کرده بود، قدم‌هایش ضعیف و ناتوان شده بود.
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را
هوش مصنوعی: یک نفر که صاحب نظر و تجربه است به من گفت که باید تلاش کنم تا فردی نیازمند و بی‌بضاعت را خوشحال کنم.
چو نزدیک بردش ز خوان بهره‌ای
برآورد بی خویشتن نعره‌ای
هوش مصنوعی: وقتی او را نزدیک سفره آوردند، از بهر آنچه به دست آورد، بی‌اختیار فریادی زد.
شکسته دل آمد بر خواجه باز
عیان کرده اشکش به دیباجه راز
هوش مصنوعی: دل شکسته دوباره به سوی خواجه آمد و اشکش را که به مانند پرده‌ای از دیباست، راستینی از رازهایش را آشکار کرد.
بپرسید سالار فرخنده خوی
که اشکت ز جور که آمد به روی؟
هوش مصنوعی: سالار خوشبخت از او پرسید: چرا اشک‌هایت به خاطر ظلم و سختی به چهره‌ات آمده است؟
بگفت اندرونم بشورید سخت
بر احوال این پیر شوریده بخت
هوش مصنوعی: در دل من به شدت در حال جوش و خروش است به خاطر وضعیت این پیرمرد نیکوکار که تقدیرش ناپسند شده است.
که مملوک وی بودم اندر قدیم
خداوند املاک و اسباب و سیم
هوش مصنوعی: من در گذشته بنده و زیر دست او بودم، او صاحب املاک و دارایی‌های زیاد و مال و ثروت بود.
چو کوتاه شد دستش از عز و ناز
کند دست خواهش به درها دراز
هوش مصنوعی: وقتی شأن و جلال او کاهش پیدا کند، خواسته‌هایش را با التماس و درخواست به در دیگران می‌برد.
بخندید و گفت ای پسر جور نیست
ستم بر کس از گردش دور نیست
هوش مصنوعی: او با خنده گفت: ای پسر، ظلم و ستم بر کسی نیست که از گردش زمان در امان نباشد.
نه آن تندروی است بازارگان
که بردی سر از کبر بر آسمان؟
هوش مصنوعی: آیا تو آن تاجر مغروری نیستی که به خاطر تکبرش سرش را به آسمان برده؟
من آنم که آن روزم از در براند
به روز منش دور گیتی نشاند
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در آن روز خاص، به خاطر خوبی‌های خودم از دنیا جدا می‌شوم و در روز دیگر، در جایگاهی والا و دور از مشکلات زندگی قرار می‌گیرم.
نگه کرد باز آسمان سوی من
فرو شست گرد غم از روی من
هوش مصنوعی: نگاه آسمان به من افتاد و غم از چهره‌ام زدوده شد.
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
هوش مصنوعی: اگر خداوند به دلیل حکمتش دری را ببندد، به لطف و کرم خود در جای دیگری دری را برای شما باز می‌کند.
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد
هوش مصنوعی: بسیاری از فقرا و نیازمندان شکم سیر شدند و در مقابل، بسیاری از ثروتمندان و نعمت‌داران به نداری و فقر افتادند.

خوانش ها

حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت به خوانش عندلیب
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/02/06 08:05
مینا

فاقه فقرو تنگدستیست و در معنای نیاز هم کاربرد دارد

1392/02/06 08:05
مینا

دیباجه ظاهرادر اینجا به معنی صورت و روی بکاررفته که بسیار زیباست

1392/02/06 09:05
امین کیخا

کلماتی که به وضعیت اجتماعی ناخوبی اشاره می کنند خیلی زود توسط مردم کنار گذاشته می شوند و به این ترتیب تعداد کلمات به معنی شغلهای ناخوب و وضعیت های اجتماعی پایین زیاد می شوند مثلا در این شعر درویش، سائل ، غلام، فقیر، مسکین، درمنده، شوریده بخت، مملوک، مفلس ، و بینوا امده است علتش همین است که پیوسته می خواهند لغتی درست کنند که یک فقیر محترم را نشان دهد ولی وضعیت سخت جامعه نمی پذیرد، برای کسی که زباله جمع می کند سفور ، سپور، اشغالی ، پیک بهداشت، تا حالا درست شده است قصد و رای خوار داشت این نازنینان زحمت کش را ندارم ولی قول میدهدم نام های جدیدی در راه است

1392/02/06 09:05
امین کیخا

از میان این اسمها برای فقیر دوتایش را به انگلیسی هم می فهمند و ان fakir و dervish است و در فرهنگ های انگلیسی حضور دارند .

1392/02/06 09:05
امین کیخا

واژه ازاده به معنی کسی که بنده و رهی کسی نیست کاربرد داشته است و کمتر معنی امروزه به معنی ازاد مرد و کسی که اندیشه ازاد داردنیست

1392/02/06 13:05
امین کیخا

در حدیثی از پیامبر به ایرانی ها فرس الاحرار گفته شده است یعنی ایرانی ازاده

1393/12/21 17:02
رضا

در گویش رایج این بیت با تغییراتی ضرب المثل شده است:
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

1396/08/05 22:11
۷

بزرگیش سر در تباهی نهاد
عطارد قلم در سیاهی نهاد
عطارد عربی که ریشه آن را اشتاروت خدای بابلی میدانند در فارسی تیر و در انگلیسی مرکوری.یونانیان آن را خدای سخنوری و بازرگانی میدانستند و جیوه(آبک) را به این نام خوانند.در فارسی هم تیر میرزای آسمان و قلم سرنوشت آدمی در دستان اوست چنانکه در همین بیت آمده است.
عطارد یا تیربا 57 میلیون کیلومتر راه تا خورشید، نزدیکترین سیاره منظومه خورشیدی به خورشید است و کم‌ترین مسافتی که با زمین پیدا می‌کند، به 80 میلیون کیلومتر می‌رسد.دمای سمت رو به خورشید آن 465درجه سانتیگراد است و سمت دیگر آن که شب است 148- درجه سانتیگراد افت میکند.

1396/11/09 23:02
محمدرضا

فارسی زبانان هنرپرور در گذر زمان از این حکایت بلند ضرب المثلی تک بیتی ساخته اند که در هنگامه ی بیچارگی و در زیر بار مشکلات زمزمه اش می کنند و یا دوستی ، اشنایی ، رهگذری به رسم دلداری برایشان زمزمه می کند . در چنان مواقعی فقط یک چنین بیتی است که ادمی را نه به دروغ امیدوار می کند و توان رفته را برای برخاستن و ادامه دادن به پاهایش برمی گرداند. آری :
"چو ایزد ز حکمت ببندد دری
گشاید زِ رحمت درِ دیگری"

1401/12/18 17:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

تمامِ این ضرب‌المثل ها در موردِ بیچارگان, هنگامی جاری و ساری می شود که طرف در مسیر راستی و درستی گام بردارد وگرنه اگر برای مثال طرف فقیر باشد و همچنین ناپاک,  در و گشایشی که گشوده نمی شود هیچ, روز به روز هم فقیر تر و بیچاره تر  نیز خواهد شد.

این تجربه و مشاهدات بیش از ۴۰ سال آوارگی  و دربه دری خودم بود که عرض کردم.

به قول حافظ:

گفتم: ای سلطانِ خوبان (خدا)  رَحم کن بر این غریب

گفت: در دنبالِ دل (کسی که به دنبالِ هوی و هوس خود است) ره گم کُنَد مسکین غریب 

1401/12/18 18:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

بیت زیر به چه معنی است?

شقاوت برهنه نشاندش چو سیر

نه بارش رها کرد و نه بارگیر 

 

 

1401/12/18 18:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

مشعبد صفت, کیسه و دست پاک:

شبیه شعبده بازها  شده بود که همیشه دست و کیسه و کلاه شون خالی و پاکِ پاک است به این معنی که هیچی تویِ این کلاه و کیسه و دستشون نیست ولی یکدفعه خرگوش یا کبوتر ازش بیرون میاد! 

1401/12/18 18:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

مگر می نترسی زِ تلخیِ خواست

مگر تویِ (توانگر) از تلخی و سختیِ نیازمندی و نیازمند شدن نمی ترسی? (که اینگونه بدرفتاری و ترشرویی می کنی?)

1401/12/18 18:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

عیان کرده اشکش به دیباچه راز ( اشکِ دیباچه, رازش را عیان کرده)

دیباچه: رخساره, روی, صورت

راز: اینکه اربابِ قبلی خودش رو گدا درب خانه اربابِ جدید یافته بود.

1403/07/07 10:10
عبدالله مکان

انسان ، انسان جایگاه و موقعیت است و رفتار و تغیرهای انسانی بستگی ظریفی به جایگاه و موقعیت انسانی دارد و در نسبتی که بنا به تجربیات زیستی و ظرفیت فکری و انسانی در هر شخص انسانی متفاوت است ، این موقعیت، این «تلخی خواست»، صحنه های انسانی زیبا، کمیک یا تراژیک به بار می آورد.توانگر تندروی مغرور به گدا و درویش ضعیف حال به توانگری روشن نهاد تبدیل می شوند و غلام با چهره ای اشکبار و گدای عزت یافته و توانگر با خنده ی معنادار، راوی این تلخکامی و گردش دور روزگار و موقعیت ها می شوند