گنجور

بخش ۱۲ - گفتار اندر گردش روزگار

تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا با تو سخت
گر از پا در آید، نماند اسیر
که افتادگان را بود دستگیر
به آزار فرمان مده بر رهی
که باشد که افتد به فرماندهی
چو تمکین و جاهت بود بر دوام
مکن زور بر ضعف درویش عام
که افتد که با جاه و تمکین شود
چو بیدق که ناگاه فرزین شود
نصیحت شنو مردم دوربین
نپاشند در هیچ دل تخم کین
خداوند خرمن زیان می‌کند
که بر خوشه‌چین سر گران می‌کند
نترسد که نعمت به مسکین دهند
وزآن بار غم بر دل این نهند؟
بسا زورمندا که افتاد سخت
بس افتاده را یاوری کرد بخت
دل زیر دستان نباید شکست
مبادا که روزی شوی زیردست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا با تو سخت
هوش مصنوعی: با مردم به نرمی و آسانی رفتار کن، ای خوش‌بخت، زیرا که اگر چنین کنی، فردا خداوند با تو سخت نخواهد گرفت.
گر از پا در آید، نماند اسیر
که افتادگان را بود دستگیر
هوش مصنوعی: اگر کسی به زمین بیفتد و ناتوان شود، دیگر نمی‌تواند اسیر بماند، زیرا کسانی که شکست خورده‌اند، همیشه کسانی هستند که به آنها کمک می‌کنند.
به آزار فرمان مده بر رهی
که باشد که افتد به فرماندهی
هوش مصنوعی: به دیگران آسیب نرسان و به کسی ظلم نکن که ممکن است روزی خودت هم به قدرت و رهبری نیاز پیدا کنی.
چو تمکین و جاهت بود بر دوام
مکن زور بر ضعف درویش عام
هوش مصنوعی: هرگاه که قدرت و مقام تو پایدار باشد، بر ضعف و ناتوانی نیازمندان فشار نیاور.
که افتد که با جاه و تمکین شود
چو بیدق که ناگاه فرزین شود
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید کسی که در مقام و قدرت قرار دارد، ممکن است ناگهان دچار تغییر وضعیت شود، درست مانند بیدق در بازی شطرنج که ممکن است به یک مهره قوی‌تر تبدیل شود. در واقع، او به این نکته اشاره می‌کند که اوج و سقوط در زندگی امری طبیعی است و شرایط به سرعت تغییر می‌کند.
نصیحت شنو مردم دوربین
نپاشند در هیچ دل تخم کین
هوش مصنوعی: به انسان‌ها توصیه می‌شود که به یکدیگر محبت ورزند و در دل خود کینه و دشمنی نکارند.
خداوند خرمن زیان می‌کند
که بر خوشه‌چین سر گران می‌کند
هوش مصنوعی: خداوند زحمت‌ها و مشکلات را به اندازه‌ای ایجاد می‌کند که ارزش و پاداش آنها به فردی که زحمت می‌کشد، بیشتری کسب شود.
نترسد که نعمت به مسکین دهند
وزآن بار غم بر دل این نهند؟
هوش مصنوعی: نگران نباش که به مستمندان کمک می‌کنند، زیرا این کار ممکن است غم و اندوه را بر دل‌های دیگران قرار دهد.
بسا زورمندا که افتاد سخت
بس افتاده را یاوری کرد بخت
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد قدرتمند هستند که به سختی سقوط کرده‌اند، ولی سرنوشت کمک‌کرده و آن‌ها را یاری کرده است.
دل زیر دستان نباید شکست
مبادا که روزی شوی زیردست
هوش مصنوعی: دل انسان نباید به خاطر دیگران شکسته شود، چون ممکن است روزی خود در موقعیتی قرار بگیری که زیر دست آنها باشی.

خوانش ها

گفتار اندر گردش روزگار به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۲ - گفتار اندر گردش روزگار به خوانش عندلیب
بخش ۱۲ - گفتار اندر گردش روزگار به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۲ - گفتار اندر گردش روزگار به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/05/25 12:07
رخ

بیدق میشود سرباز و پیاده و فرزین هم وزیر است در چیترنگ هر چند که گاهی معنی قلعه هم میدهد

1392/05/25 12:07
امین کیخا

بیدق عربی پیادق یا پیاده است یعنی سرباز پیاده

1395/10/13 22:01
جمال ناصر نشقبندی اسحاق زاده

جناب شیخ ما شیرین زبان حضرت سعدی علیه رحمة و رضوان بهترین و دلکش ترین شکر افشانی ایشانرا ، راجع به زیر دست آزاری و یا آزردن مخلوق خدا ، نقش کتاب فرموده که این شعر حضرت ایشان خیلی ها گوشم را نوازش داده و طبع بنده را به لطف مزاج خویش نواخته است ، و همچنان بر وفق مضمون آن در کتاب نایاب و کمیاب گلستان خویش آورده است که
ای زبردست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
فوا حسرتا مردم دل آزار و ارزل ووا رحتما شیخ ما شیرین زبان

1399/10/02 13:01
علی عسکری_حامی سرخ

درود بر شما؛
تو با خلق نیکی کن ای نیکبخت
در یکی از نسخ معتبر کلمه نیکی بجای سهلی آمده بود.

1403/08/17 00:11
سیدحمیدرضا عقدایی

این شعر را بارها خوانده بودم و با خوانش زیبای استاد محمد نوری بارها شنیده، تااینکه امشب با دختر عزیزتر از جان، شطرنج بازی میکردم، که یکباره منظور اصلی سعدی را فهمیدم. که مهره سرباز وقتی به انتهای صفحه می رسد می تواند بجای خود وزیر بیرون رانده شده را باز گرداند. اینجاست که سعدی میگوید مهره سرباز (بیدق) را دستکم نگیرید شاید روزی به وزیر (فرزین) بدل شود. احسنت بر تو ای استاد سخن.

که افتد که با جاه و تمکین شود

چو بیدق که ناگاه فرزین شود