بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت در معنی شفقت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت به خوانش فرید حامد
بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت به خوانش عندلیب
بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت به خوانش فاطمه زندی
بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
کوچک که بودیم بعضی شعر ها را جور دیگر برایمان می خواندند. مثلاً:
یکی از بزرگان اهل تمیز، تا بلند شد سرش خورد به میز
ما می خندیدیم، امااز کجا می دانستیم شعر تحریفی ست؟
1.کوچک که بودیم بعضی شعر ها را جور دیگر برایمان می خواندند. مثلاً:
یکی از بزرگان اهل تمیز
شد از بوی روغن نباتی مریض
(البته متاسفانه)
شنیدم که میگفت و باران دمع
یعنی چی؟
سلام بشما
معنی دمع اشک است. در نصف دوم این بیت سعدی گریستن انسان را مشابه کرده به گریستن شمع که چگه میکند.
سلامت باشید.
سلام
ای کاش در دنیای امروزی هم سلاطین اینقدر به فکر مردم بودند که از بعضی داشته هاشون میگذشتن برای رفاه حال مردم
معنی بیت آخر چیه ؟
من یک مفهوم کلی از این شعر میخواستم که در حد 2 یا 3 خط باشه ولی تو سایت شما متاسفانه این امکان وجود نداشت که بتونم مفهوم شعرو پیدا کنم.
باید چیکار کنم؟؟؟؟
یکی منو راهنمایی کنه لطفا!!!!
یعنی مرام جوانمردان اینه که حتی اگر خودشون در آرامش و نعمت باشند اما مردم را در ناراحتی و رنج ببینند، رنج میکشند و هر چه که دارند میدهند تا کمی از بار رنج دیگران کم کنند.
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
در بیت دوم ،مصرع دوم "فرو مانده در قیمتش مشتری ؛صحیح است.چون هم قافیه ی با مصرع اول است و ضمنا معنای ان نیز هماهنگ با شعر است ،
که بودش نگینی بر انگشتری
فرو مانده در قیمتش جوهری
جوهری=جوهر{گوهر)فروش
که گوهر فروش در ارزش آن مانده باشد از بس گران باشد.بحث از خود گذشتگی ست نه اینکه خلیفه حراجی باز کرده
در ضمن قیمت نهادن کار فروشندگان هست نه مشتریها
شمسالحق عزیز، در این جا باید دو نکته رو در نظر داشت:
-اول اینکه اگر این سؤال راجعبه شاعری پرسیده میشد که وسواس در بهکار بردن کلمات (سره) پارسی داشت، اونوقت جای تامل وجود میداشت. اما سعدی و شعرای غزلسرا غالبا چنین وسواسی ندارن.
- ظاهرا لغت جوهری بعنوان جواهرشناس متداول بوده و در بازه زمانی زندگی اونها بیشتر از گوهری بر سر زبان بوده. یک سیر اجمالی در اشعار خود سعدی نشون میده سعدی بارها این لغت رو استفاده کرده که گاهی صراحتا بهمین معنیه و گاهی مقارن ایهام هم هست (دربرگیرنده معنای معنوی جوهر (=گوهر)). مثلا چیزی که در ذهنم هست اینه:
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
حتی راجعبه حافظ هم این استفاده به صورت ملموسی دیده میشه. فقط بعنوان یک مثال:که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
علیالخصوص این مصرع اخیر تعمد شاعر رو در بکار بردن جوهری بجای گوهری برای صاحب صنف کاملا نشون میده ( چون کلمه گوهر هم در اون هست). بنابراین نتیجه میگیریم که یک دلیل عمده رایج بودن جوهری بجای گوهری هست در اون بازه زمانی و عدم وسواس شاعر برای خرج کلمات پارسی سره، باعث شده همین رو استفاده کنه.
شمسالحق عزیز، در این جا باید دو نکته رو در نظر داشت:
-اول اینکه اگر این سؤال راجعبه شاعری پرسیده میشد که وسواس در بهکار بردن کلمات (سره) پارسی داشت، اونوقت جای تامل وجود میداشت. اما سعدی و شعرای غزلسرا غالبا چنین وسواسی ندارن.
- ظاهرا لغت جوهری بعنوان جواهرشناس متداول بوده و در بازه زمانی زندگی اونها بیشتر از گوهری بر سر زبان بوده. یک سیر اجمالی در اشعار خود سعدی نشون میده سعدی بارها این لغت رو استفاده کرده که گاهی صراحتا بهمین معنیه و گاهی مقارن ایهام هم هست (دربرگیرنده معنای معنوی جوهر (=گوهر)). مثلا چیزی که در ذهنم هست اینه:
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
حتی راجعبه حافظ هم این استفاده به صورت ملموسی دیده میشه. فقط بعنوان یک مثال:که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
علیالخصوص این مصرع اخیر تعمد شاعر رو در بکار بردن جوهری بجای گوهری برای صاحب صنف کاملا نشون میده ( چون کلمه گوهر هم در اون هست). بنابراین نتیجه میگیریم که یک دلیل عمده رایج بودن جوهری بجای گوهری هست در اون بازه زمانی و عدم وسواس شاعر برای خرج کلمات پارسی سره، باعث شده همین رو استفاده کنه.
مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود
این بیت مطلع غزل سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۵۸
هست
عیسی خان اگر چه سخن زشت گوییا
یک نکته گویمت بشنو رایگانیا
هجو کسی مگو که ترا مه بود به سن
شاید ترا پدر بود و تو ندانیا
،،،
لا اقل رعایت سنّ استاد را میکردی
پدر بزرگ من هم همیشه شوخیاش با شعر بود یا قافیه داشت مثلا یکیش این بود
بالهجه اصفهاتی بخونین
یکی از بزرگان اهل تمیز اومد راه برد سرش خورد تو میز
یا
یکی از بزرگان اهل سده برای خرش ساندویچ اسده
سلام . وگر زنده ماند شب دیر تاز....یعنی چه؟
دیریاز
دیر+یاز
ریشه یاز فعل یازیدن است که دراز کردن است مانند:
دست یازیدن:دست درازی
دیریاز=دیردراز(شب طولانی)
میگوید اگر ملک شب دراز دیرگذر (درازتر برای بینوایان) را بیدار بماند مردم به آرام و ناز بخوابند.
یعنی پادشاهی باشد که مردم در پناه او باشند
چنانکه در بیت پیشین آورده که اگر پادشاه شبان آسوده بخوابد و به فکر مردم نباشد فقیر شب آسوده نخواهد خوابید.
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر
نپندارم آسوده خسبد فقیر
اینها از زبان ملک عمر بن عبدالعزیز اموی است که از او به نیکی یاد شده
عزیزان بیایید بجای پرداختن به صحبت های غیرمرطبت به همدیگه در فهم بهتر و دقیق تر ابیات کمک کنیم.
درود بر شما. من کلیات اشعار سعدی علیه الرحمه را دارم. اما همین شعر زیبا تا بیت ( نکردند رغبت هنر پروران ... ) در آن کتاب آمده.
خب این یعنی کتاب من که تصحیح یکی از بزرگان هم هست ناقصه؟
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. لطفا اگر مقدور هست به ایمیل بنده جواب رو ارسال کنید. با سپاس
باعرض معذرت جملهٔ اجزای علم میتوانند برای اهل ادب و عرفان حکم استاد داشته باشند حتی در مواردی استادی خود را مرهون شاگردی میداند . ما به دانشگاه نیک زندگی . بنده ایم و لیک در تابندگی. هم معلم هم یکی دانش پژوه . هم یکی باشیم یاران هم گروه .
قطره ای هستم ز دریای وجود . اوست.بود و من از اویم در نمود
من نمود و عین بودم ای عجب. هر دو یک چیزیم این مربوب و رب
مدتی تخم دوئیت کاشتم . خویشتن را غیر میپنداشتم .
یافتم چون در تکامل ارتفاع . گشتم آ گاه و نبودم جز خدا
خور نمایان شد به شکل آفتاب .هر دو یک چیزند خود آنرا بیاب
خود برای خویشتن دارد وجود .پس برای خویش باشد در سجود
اگر به وحدت وجود باور داشته باشیم و خویش را در این جمع اهل دل سهیم بدانیم یکدیگر را مثل دسته گلی در آغوش میفشردیم و بجای صحبتهای تند به نرمی و با لطافت باهم برخورد میکردیم
لا یسمعون فیها لغوٱ ولا تأثیما . الا قیلٱ سلامأ سلامت
یا حق
من فقط به خاطر عبدالعزیز میخونمش
باعرض سلام وادب خدمت اساتیدمحترم وپاسداران زبان فارسی
احتراما"
1 - این شعرسعدی علیرحمه درسال1335خورشیدی (اکنون سال1399خورشیدی است)جزئ دروس کتاب فارسی چهارم دبستان بودکه دانش آموزان ازجمله بنده بایدانراحفظ(ازبر)میکردیم. درانجاهم برای حفظ قافیه شعر(فرومانده درقیمتش مشتری )بود.
2 - ایکاش ما بجای ایرادگرفتن از یکدیگردرپی یافتن منظوروهدف شاعرباشیم وانرابکارببریم تاابنائ بشردرارامش نسبی باشند. الخصوص دراین دوره وانفساکه اکثرما فقط درحفظ وبقای خودکوشاهستیم.
انشالله خواهیدبخشید بنده نویسنده نیستم
بن ماضی از مصدر خفتن میشود خفت و بن مضارع از این مصدر میشود خسب اما گویا سعدی از بن ماضی به جای بن مضارع استفاده کرده
نگه کرد شوریده از خواب و گفت / مرا فتنه خوانی و گویی مخفت
سلام.این پنج بیتی که سعدی آخر گفته رو میشه معنی کنید
فراوان درود
خوانش دوم همراه با ایراد جزیی است استناد نکنید
اما در نوشتار به شب گفتی آن جرم گیتی فروز درسته چون باید صفت اشاره باشه نه حرف اضافه از در اینجا کاربردی نداره
بعضی از دوستان مثل خوانش دوم گفته بودند فرومانده در قیمتش مشتری !!! مشتری چرا؟ مگه شما میرید چیزی میخرید فروشنده قیمت تعیین میکنه یا شما؟ پس قیمت را فروشتده تعیین میکنه درست اینه که بگید فرومانده در قیمتش گوهری (جواهرفروش)
سلام خدمت مریم خانم
برای معنی کردن پنج بیت آخر که فرمودید نیاز به کمی توضیحه سعدی علیه الرحمه میفرمایند در زمان قحطی، در دوره ابن عبدالعزیز که مردم در مشقت قرار گرفتن ایشون با فروش نگین انگشتریش و هزینه کردن او در تامین معاش، مردم را مساعدت کرده وعلیرغم ملامت اطرافیان در تعریف از اون جواهر واینکه نادر وبینظیره میگه دور از مروته که مردم در عذاب باشن ، وپس از اون بنظر من شاه بیت شعر رو میاره اونجا که از زبان شاه میگه :
خنک انکه آسایش مرد وزن
گزیند به آرایش خویشتن
که البته پر واضحه که این آرایش میتونه مصادیق زیادی داشته باشه بگذریم ،بعد اشاره میکنه به اتابک ابو بکر ابن سعد که در دوره زمامداری ایشون هم ظاهرا طبق گفته سعدی بحمد خدا ایشون نیز دارای این سیرت نوع پروری ودستمندی از مردم است وهیچ فتنه ای در شهر فارس وجود نداره وهمه در راحتند حالا میرسیم به پنج بیت مد نظر جنابعالی که به خواسته شاهدی بر ابیات بالا باشه
مرا راحت از......
زندگی دوشین من خوب بود که یارم ومعشوقم در آعوشم بود ولی دیدم که مست خوابه وبدون توجه به اوگفتم ای که سرو در پیش تو حقیره بیدار شو وچشمانت را از خواب بشوی و بگو وبخند بامن از می لعلت( کنایه از لبان معشوق) بیار تا بچشیم از چه رو خوابیده ای وچه وقت خوابه ،ای فتنه روزگار
معشوق در جواب میگه تو منو فتنه میخوانی اونم در زمان سلطان روشن نفس که نشانی از فتنه نیست، میگی بیدار باش در صورتیکه طبق گفته خودت کس از فتنه در پارس دیگر نشان نبیند پس من چگونه بیدار باشم
امیدوارم مفید واقع بشه ولی منو برد به فضای دوره دبستان که این شعر رودر کتاب فارسی میخوندیم همه چیز تنزل میکنه حتی کتابهای درسی صد افسوس
شاد وخرم باشید
از نوشتهی استاد گیتی نوین:
انگشتری با مشتری همقافیه است و این از شاهکارهای استاد سخن است. چون در یک بند آگاهی خودرا ازاقتصاد خرد microeconomics و روانشناسی نشان میدهد.
فرو مانده در قیمتش مشتری --
جوهری به میانای جواهرفروش هنگامیکه میخواهد نگینی را بخرد خودش مشتری است و پس از خرید نگین هنگامی که آنرا به فروش میگذارد از بهای آن آگاه ست.
زیرا جوهری به آوند فروشنده از هزینهئی که برای خرید نگین پرداخته آگاهست و با افزودن درصد سود خود بهای نگین را میداند.
پس تنها هنگامی که جوهری مشتری است مانند مشتری هائی که برای خرید نگین به نزد او میآیند از بهای آن آگاه نیست. و هنگامیکه مشتری از بهای آن آگاه میشود (در اینجا استاد سخن از مفهومی که اقتصاددانان representative buyer بهره میگیرد و آن مشتریئی ست که در میانگین گروه مشتریان جای دارد) از پرداختن بهای هنگفت آن فرومیماند. به زبان ساده مشتری معمولی توان پرداخت بهای هنگفت نگین را ندارد.
این شعر مورد علاقه من است!
پدرم به من می گوید:یکی از بزرگان اهل خرد برای خرش بستنی می خرد
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂